ایمان به زنده شدن پس از مرگ و پاداش و جزای اعمال
شرح عبارت: ایمان به معاد امری است که قرآن و سنت و عقل و فطرت سلیم بر آن دلالت میکنند. خداوند سبحان در کتابش بدان خبر داد و دلیل بر آن را اقامه نموده و در اغلب سوره قرآن، عقیده منکران معاد را ردّ نموده و بدان پاسخ گفته است.
این بدان خاطر است که همه پیامبران بر ایمان به آخرت متفقاند، چون اقرار به پروردگار، در میان بنی آدم عام است و این امر فطری است. همه انسانها به پروردگار اقرار میکنند مگر کسی که عناد و سر دشمنی داشته باشد مانند فرعون، برخلاف ایمان به روز رستاخیز، چون منکران آن زیادند و از آنجا که محمد ج خاتم پیامبران است و او حشرکننده و آخر پیامبران است[١٠١٠]، از این رو جزئیات آخرت را به طور کامل تبیین و روشن نمود به گونهای که این تبیین در هیچ یک از کتابهای پیامبران نیست. به همین خاطر گروهی از فلسفهزدگان و مانند آنها گمان کردهاند که جز محمد ج هیچ پیامبری به معاد جسمانی تصریح نکرده است، و این را به عنوان حجت و برهانی برای خود قرار دادهاند که معاد جسمانی از باب خیالپردازی و خطاب به عامه مردم است.
قرآن معاد روح را هنگام مرگ بیان داشته و معاد جسم را هنگام قیامت کبری در چندین جا بیان داشته است. این جماعت قیامت کبری و معاد جسم را انکار مینمایند و برخی از آنان میگویند: هیچ کس جز محمد ج از طریق خیالپردازی به معاد جسمانی خبر نداده است. این کذب محض است، چون قیامت کبری نزد پیامبران از آدم گرفته تا نوح و تا ابراهیم و موسی و عیسی ÷ شناخته شده بود.
خداوند از موقعی که آدم پایین آورده شد، به معاد جسمانی خبر داد، میفرماید:
﴿قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٢٤ قَالَ فِيهَا تَحۡيَوۡنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥﴾[الأعراف: ٢٤-٢٥]
«(خداوند خطاب به آدم و حوا و ابلیس) گفت: (از این جایگاه والا) پایین روید. برخی دشمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهید داشت و (از نعمتهای آن) بهرهمند خواهید شد. (خداوند) گفت: در زمین (تولید نسل میکنید و) زندگی به سر میبرید و در آن میمیرید (و دفن میشوید) و از آن (هنگام رستاخیر زنده میگردید و) بیرون میآیید و ابلیس لعین هم گفت».
﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ٧٩ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ٨٠ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١﴾[ص: ٧٩-٨١]
«گفت: پروردگارا! (حال که چنین است) پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران که مردمان دوباره زنده میگردند (و رستاخیز شروع میشود). فرمود: تو از مهلت دادهشدگانی (و تا پایان جهان زنده میمانی)». تا روز زمان معین (که پایان عمر جهان و سرآغاز قیامت است)».
اما نوح ÷ گفت:
﴿وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا١٧ ثُمَّ يُعِيدُكُمۡ فِيهَا وَيُخۡرِجُكُمۡ إِخۡرَاجٗا١٨﴾[نوح: ١٧-١٨]
«خدا است که شما را از زمین به گونه شگفتی آفریده است. سپس شما را به همان زمین برمیگرداند، و بعد شما را به گونه شگفتی (زنده میگرداند و) از زمین بیرون میآورد».
ابراهیم ÷ گفت:
﴿وَٱلَّذِيٓ أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوۡمَ ٱلدِّينِ٨٢﴾[الشعراء: ٨٢]
«و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا (که قیامت برپا است) گناهم را بیامرزد».
تا آخر داستان، در جای دیگری گفت:
﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١﴾[إبراهيم: ٤١]
«پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود (و حسابرسی میگردد و به دنبال آن پاداش و پادافره داده میشود)».
در جای دیگری گفت:
﴿رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ﴾[البقرة: ٢٦٠]
«پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی».
اما موسی ÷، خداوند متعال به او گفت:
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكَادُ أُخۡفِيهَا لِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا تَسۡعَىٰ١٥ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنۡهَا مَن لَّا يُؤۡمِنُ بِهَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَتَرۡدَىٰ١٦﴾[طه: ١٥-١٦]
«رستاخیز به طور قطع خواهد آمد. من میخواهم (موعد) آن را (از بندگان) پنهان دارم تا (مردمان در حالت آمادهباش دائم بوده، و در ضمن به سبب مخفی بودن قیامت آزادی عمل داشته باشند، و سرانجام) هر کسی به تناسب تلاش و کوشش خود جزا و سزا داده شود. (ای موسی) نباید تو را از (ایمان به قیامت و آمادگی برای) آن باز دارد کسی که بدان باور نداشته و از هوا و هوس خویش پیروی مینماید، که هلاک خواهی شد».
بلکه حتی مؤمن آل فرعون به معاد علم داشت و به موسی ایمان آورد. خداوند متعال به نقل از او میفرماید:
﴿وَيَٰقَوۡمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ يَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢ يَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٣﴾[غافر: ٣٢-٣٣]
«ای قوم من! بر شما از روز صدا زدن (که قیامت است) میترسم. آن روزی که پشت میکنید و میگریزید، اما هیچ پناهی جز خدا (برای حفظ خود از عذاب) ندارید. آخر خدا کسی را که (از راستای بهشت منحرف و) گمراه سازد. هیچ راهنما و راهبری نخواهد داشت».
تا آنجا که میفرماید:
﴿يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِيَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ٣٩﴾[غافر: ٣٩]
«ای قوم من! این حیات دنیوی کالای ناچیزی (و توشه اندکی و خوشی گذرائی) است، و آخرت سرای ماندگاری و استقرار است».
تا آنجا که میفرماید:
﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦﴾[غافر: ٤٦]
«خاندان فرعون را به شدیدترین عذاب دچار سازید».
و موسی گفت:
﴿۞وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَۚ﴾[الأعراف: ١٥٦]
«و برای ما در این دنیا و آن دنیا (زندگی) نیکی مقرر دار (که سروری و توفیق طاعت در این سرای، و سعادت ناشی از رضایت و عنایت تو در آن سرای است) چرا که ما (توبه نمودهایم و) به سوی تو بازگشت کردهایم».
خداوند در داستان بقره خبر داده است:
﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ كَذَٰلِكَ يُحۡيِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣﴾[البقرة: ٧٣]
«پس گفتیم: پارهای از آن (قربانی) را به آن (کشته) بزنید (و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد). خداوند مردگان را (در روز قیامت) چنین زنده میکند و دلایل (قدرت) خود را به شما مینمایاند تا اینکه دریابید (حقیقت و اسرار شریعت را)».
خداوند در آیاتی از قرآن کریم خبر داده که پیامبران را به عنوان مژدهدهندگان و انذارکنندگان فرستاده و راجع به اهل جهنم خبر داده که وقتی نگهبانان جهنم به آنان میگویند:
﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧١﴾[الزمر: ٧١]
«آیا پیغمبرانی از جنس خودتان به میانتان نیامدهاند تا آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و شما را از رویارویی چنین روزی بترسانند؟ آری، (پیغمبران برانگیخته شدند و اوامر و نواهی خدا را به ما رساندند و از عذاب آخرت بیممان دادند) ولیکن فرمان عذاب بر کافران ثابت و قطعی است (و ما راه کفر در پیش گرفتیم و باید هم تاوان آن را بپردازیم و چنین سرنوشت شومی داشته باشیم)».
این اعترافی بود از اصناف کافرانی که داخل جهنم میشوند به اینکه پیامبران، آنان را از رویارویی با چنین روزی ترساندهاند. پس تمامی پیامبران، انسانها را از عقوبات و مجازاتهای گناهکاران در دنیا و آخرت ترساندهاند همان کاری که خاتم پیامبران انجام داده است. پس اکثر سورههای قرآن که وعده و وعید در آنها ذکر شده، راجع به دنیا و آخرت و آنها ذکر شدهاند.
و پیامبرش را امر کرده که برای امر معاد به خداوند سوگند یاد کند میفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأۡتِينَا ٱلسَّاعَةُۖ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتَأۡتِيَنَّكُمۡ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٣﴾[سبأ: ٣]
«کافران میگویند: قیامت هرگز برای (حساب و کتاب و سزا و جزای) ما برپا نمیشود. بگو: چرا، به پروردگارم سوگند، آن کسی که دانای راز (نهان در گستره جهان) است، قیامت به سراغ شما میآید (و خدا به اعمال شما رسیدگی مینماید)».
در جای دیگری میفرماید:
﴿۞وَيَسۡتَنۢبُِٔونَكَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِي وَرَبِّيٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ٥٣﴾[يونس: ٥٣]
«(کافران بر سبیل استهزاء) از تو میپرسند: که آیا آن (رستاخیز و عذابی که میگویی) راست است؟ بگو: آری، به خدا سوگند قطعاً راست است، و شما نمیتوانید (از آن جلوگیری کنید و با فرار و سرپیچی از آن، خدا را) درمانده و ناتوان سازید».
باز میفرماید:
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٧﴾[التغابن: ٧]
«کافران میپندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید! بگو: چنین نیست که میپندارید، به پرورگارم سوگند، زنده و برانگیخته خواهید شد، و سپس از آن چیزهایی که میکردهاید باخبرتان خواهند کرد، و این کار برای خدا ساده و آسان است».
و راجع به نزدیک بودن قیامت خبر داده میفرماید:
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١﴾[القمر: ١]
«قیامت نزدیک شده، و ماه به دو نیم گردید».
﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١﴾[الأنبياء: ١]
«(زمان) محاسبه مردمان (کفرپیشه چون قریش بسیار) بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگرداندن (از ایمان بدان) میباشند».
﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢﴾[المعارج: ١-٢]
«خواستاری (از روی تمسخر) درخواست عذابی کرد که به وقوع میپیوندد. (این عذاب) گریبانگیر کافران میگردد ... ».
تا آنجا که میفرماید:
﴿إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدٗا٦ وَنَرَىٰهُ قَرِيبٗا٧﴾[المعارج: ٦-٧]
«آنان آن روز را بعید و دور میدانند، و ما آن را ممکن و نزدیک میدانیم».
و تکذیبکنندگان رستاخیز را مذمت کرده میفرماید:
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ٤٥﴾[يونس: ٤٥]
«(در روز قیامت) به راستی کسانی زیانبارند که رویارویی با خدا را تکذیب کردهاند و راهیاب نبودهاند».
﴿أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ١٨﴾[الشورى: ١٨]
«هان! مسلّماً کسانی که نسبت به قیامت شک و تردید دارند و (تمسخرکنان درباره آن) به جدال و ستیز میپردازند، در گمراهی سخت ژرف و بسیار دور (از راستای راه رستگاری) قرار دارند».
﴿بَلِ ٱدَّٰرَكَ عِلۡمُهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ مِّنۡهَاۖ بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ٦٦﴾[النمل: ٦٦]
«اصلاً دانش و آگاهی ایشان درباره قیامت به پایان آمده و ته کشیده است (و کمترین اطلاعی از آن ندارند). بلکه درباره قیامت دو دل و مترددند، و حتی نسبت بدان کوردل و نابینایند».
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٨ لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي يَخۡتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰذِبِينَ٣٩﴾[النحل: ٣٨-٣٩]
«(کافران علاوه بر شرکشان) مؤکدانه به خدا سوگند یاد میکنند که خداوند هرگز کسی را که میمیرد زنده نمیگرداند. خیر، (چنین نیست که میگویند، بلکه خداوند همه مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعده قطعی خدا است، ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زنده گرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همانگونه که قبلاً به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد. خداوند همگان را زنده میگرداند) تا اینکه برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند (که به طور خاص رستاخیز و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و اینکه کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند»..
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ٥٩﴾[غافر: ٥٩]
«همانا قیامت حتماً میآید و در آن هیچ شکی نیست، ولی اکثر مردمان (به آن) ایمان نمیآورند».
﴿وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ عُمۡيٗا وَبُكۡمٗا وَصُمّٗاۖ مَّأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ كُلَّمَا خَبَتۡ زِدۡنَٰهُمۡ سَعِيرٗا٩٧ ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَقَالُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدًا٩٨ ۞أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۡ وَجَعَلَ لَهُمۡ أَجَلٗا لَّا رَيۡبَ فِيهِ فَأَبَى ٱلظَّٰلِمُونَ إِلَّا كُفُورٗا٩٩﴾[الإسراء: ٩٧-٩٩]
«و ما در روز رستاخیز ایشان را بر روی رخساره (کشانده و) کور و لال و کر (از گورها) جمع میگردانیم (و به صحرای محشر گسیل میداریم. به گونهای که بر اثر پریشانی حال چشمانشان نمیبیند و گوشهایشان نمیشنود و زبانهایشان قادر به تکلم نمیباشد). جایگاهشان دوزخ خواهد بود. هر زمان که زبانه آتش (به سبب سوختن گوشت و استخوان ایشان) فروکش کند، (با تجدید گوشت و استخوانشان) بر زبانه آتششان میافزاییم. این (عذاب مضاعف و جاویدان) کیفرشان بدان خاطر است که آیههای (قرآنی و ادله جهانی) ما را انکار مینمایند و میگویند: آیا زمانی که ما استخوانهایی شدیم و فرسودیم، مگر میشود که (دوباره زنده گردیم و) آفرینش تازهای پیدا کنیم؟! آیا نمینگرند که خدایی که (بدون نمونه و مدل قبلی) آسمانها و زمین را آفریده است، توانا است بر اینکه پس از مردن (بار دیگر) همچون ایشان را بیافریند (و به زندگی دوباره عودت دهد؟ بلی که میتواند) ولی برای آنان سرآمدی تعیین نموده است که گمانی در آن نیست و (با فرارسیدن آن زمان که قیامت نام دارد همگان را زنده میگرداند و به صحرای محشر گسیل میدارد. این سرآمد قطعی است) اما ستمگران جز کفر و انکار را پذیرا نمیباشند».
﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدٗا٤٩ ۞قُلۡ كُونُواْ حِجَارَةً أَوۡ حَدِيدًا٥٠ أَوۡ خَلۡقٗا مِّمَّا يَكۡبُرُ فِي صُدُورِكُمۡۚ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَاۖ قُلِ ٱلَّذِي فَطَرَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖۚ فَسَيُنۡغِضُونَ إِلَيۡكَ رُءُوسَهُمۡ وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَۖ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَرِيبٗا٥١ يَوۡمَ يَدۡعُوكُمۡ فَتَسۡتَجِيبُونَ بِحَمۡدِهِۦ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا٥٢﴾[الإسراء: ٤٩-٥٢]
«و (اینان و منکرانِ دیگر رستاخیز) میگویند: آیا هنگامی که ما استخوانی (پوسیده) و تکههایی خشکیده (و از هم پاشیده) شدیم، مگر دیگر باره آفرینش تازهای خواهیم یافت (و زندگی دوبارهای پیدا خواهیم کرد؟!). بگو: شما سنگ باشید (که به هیچ وجه قابلیت پذیرش حیات را ندارد) و یا آهن باشید (که از سنگ محکمتر است). یا اینکه (جز آن دو) چیز دیگری باشید که در نظرتان (از اینها هم) سختتر است (و از قابلیت پذیرش حیات دورتر، باز خدا میتواند به پیکرتان جان بدمد و به زندگی مجدّد باز گرداند. آنان شگفتزده) خواهند گفت: چه کسی ما را باز میگرداند؟ بگو: آن خدایی که نخستین بار شما را آفرید. پس از آن، سر را به سویت (به عنوان استهزاء) تکان میدهند و میگویند: چه زمانی این (معاد) خواهد بود؟ بگو: شاید که نزدیک باشد. (این بازگشت به حیات مجدّد) روزی خواهد بود که خدا شما را از گورهایتان (برای گردهمآیی در محشر) فرا میخواند و شما (فرمان او را) با حمد و سپاس پاسخ میگویید و گمان میبرید که (در دنیا) جز مدت اندکی ماندگار نبودهاید».
پس نگاه کن به پاسخ هر سؤالی که به طور تفصیل و جداگانه به آنان داده شده است. آنان ابتدا گفتند:
﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ خَلۡقٗا جَدِيدٗا٤٩﴾[الإسراء: ٤٩]
«آیا هنگامی که ما استخوانی (پوسیده) و تکههایی خشکیده (و از هم پاشیده) شدیم، مگر دیگر باره آفرینش تازهای خواهیم یافت (و زندگی دوبارهای پیدا خواهیم کرد؟!)».
در پاسخ به این سؤال به آنان گفته شد: اگر شما میپندارید که شما آفریننده و پروردگاری ندارید، پس ای کاش آفرینشی داشتید که مرگ آن را فانی و نابود نمیکرد و در آن هیچ تأثیری نمیداشت مانند سنگ و آهن و آنچه در نظرتان از اینها هم سختتر است. اگر بگویید: ما آفرینش با این خصوصیت داشتیم که قابلیت بقاء را ندارد، پس چه چیزی میان آفریننده و به وجودآورنده شما و میان بازگشت دادن شما به آفرینشی تازه حایل شده است؟!
این حجت، تقریر و بیان دیگری دارد و آن، این است که: اگر شما از سنگ یا آهن یا چیزی سختتر از آن دو میبودید، باز خدا میتواند شما را نابود کند و وجود شما را دگرگون سازد و آن را از حالتی به حالت دیگر انتقال دهد و چه کسی میتواند در این اجسام با وجود سختیشان، تصرف کند و آنها را نابود و فانی سازد و آنها را دگرگون سازد؟ پس چه چیزی خدا را ناتوان میسازد؟ سپس خداوند خبر داده که آنان سؤالی دیگر را میپرسند و میگویند:
﴿مَن يُعِيدُنَاۖ﴾
یعنی وقتی جسمهای ما پوسیده و نابود شد، چه کسی ما را باز میگرداند؟! در جواب این سؤالشان میفرماید:
﴿قُلِ ٱلَّذِي فَطَرَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖۚ﴾
«بگو: آن خدایی که نخستین بار شما را آفرید».
وقتی حجت آنان را گرفت و آنان محکوم شدند، به سؤال دیگری منتقل شدند و با علتهای بریده بریدهای بدان استدلال و استناد میکردند، و آن هم این بود:
﴿مَتَىٰ هُوَۖ﴾
«چه وقت خواهد بود؟».
و خداوند به آنها جواب میدهد: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَرِيبٗا٥١﴾[الإسراء: ٥١]
«شاید که نزدیک باشد».
از همین جاست که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ٧٨﴾[يس: ٧٨]
«برای ما مثالی میزند و آفرینش خود را (از خاک) فراموش میکند و میگوید: چه کسی میتواند این استخوانهایی که پوسیده و فرسودهاند زنده گرداند؟!». تا آخر سوره.
اگر داناترین و فصیحترین بشر و ناطقترین و تواناترین آنان بر بیان بخواهند، بهتر و نیکوتر از این حجت یا مانند آن را در قالب الفاظی مشابه این الفاظ از لحاظ ایجاز و خلاصهگویی و آوردن ادله و براهین و صحت برهان بیاورد، نمیتواند این کار را بکند، چون خداوند سبحان این حجت را با آوردن سؤالی که یک ملحد مطرح ساخته و مقتضی یک جواب است، آغاز نموده است. از این رو در عبارت: ﴿وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ﴾.
جواب را کاملاً داده و حجت و برهان را اقامه نموده و شبهه را از بین برده است اگر خداوند در حجت و برهان تأکید نمیکرد و آن را بیشتر تقریر و تبیین نمینمود. پس میفرماید:
﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ﴾[يس: ٧٩]
«بگو: کسی آنها را زنده میگرداند که آنها را نخستین بار (از نیستی به هستی آورده است و آنها را بدون الگو و مدل) آفریده است».
پس خداوند برای بازگشت، به ابتدای آفرینششان و برای هستی دیگر به هستی اول استدلال کرده است، چون هر عاقلی به طور ضروری و بدیهی میداند که هر کس بر آنها توانا باشد، بر اینها هم توانا است، و اینکه اگر او از آفرینشِ بار دوم ناتوان بود، قطعاً به طریق اولی از آفرینش بار اول ناتوان میبود. و از آنجایی که آفرینش مستلزم قدرت و توانایی آفریننده بر آفریدهاش و علم او به تفاصیل و جزئیات آفرینش خویش است، از این رو به دنبال آن فرمود:
﴿وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ٧٩﴾[يس: ٧٩]
«و او بس آگاه از (احوال و اوضاع و چگونگی و ویژگی) همه آفریدگان است».
پس خدا به تفاصیل و جزئیات و مواد و اوضاع و احوال و ویژگی و صورت آفرینش نخست آگاه و داناست، سپس برای آفرینش دوم هم، به همین صورت آگاه و داناست. پس وقتی خداوند علم تام و قدرت و توانایی کامل برای این کار دارد، چگونه بر او دشوار است که استخوانهایی را که پوسیده و فرسودهاند، زنده گرداند؟
سپس این موضوع را با حجتی آشکار و قوی و برهانی واضح و روشن تأکید کرد که در بر دارنده جواب سؤال ملحدی دیگر است که میگوید: استخوانها وقتی پوسیده و فرسوده شدند، طبیعت آنها سرد و خشک میشود و حیات چیزی است که حتماً باید طبیعت ماده و ویژگی و اوضاع آن، گرم و مرطوب باشد به گونهای که بر قضیه زنده شدن دلالت کند. پس دلیل و جواب با هم در آن آمده است، از این رو میفرماید:
﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا فَإِذَآ أَنتُم مِّنۡهُ تُوقِدُونَ٨٠﴾[يس: ٨٠]
«آن کسی که از درخت سبز، برای شما آتش بیافریده است، و شما با آن، آتش روشن میکنید».
پس خداوند سبحان به خارج ساختن این عنصر که در نهایت گرمی و خشکی است از درخت سبزِ سرشار از رطوبت و سردی خبر داده است. پس کسی که چیزی را از ضد آن چیز بیرون میآورد و مواد و عناصر آفریدهها فرمانبردار او هستند و از او نافرمانی نمیکنند، همان کسی است که استخوانهای پوسیده و فرسوده را زنده میگرداند؛ امری که ملحد آن را انکار و رد میکرد.
سپس این موضوع را با دلیل گرفتن از چیز بزرگتر و سختتر بر چیز کوچکتر و آسانتر تأکید کرده است، چون هر عاقلی میداند که کسی که بر چیز بزرگ و عظیم تواناست، بر چیز پایینتر از آن، خیلی تواناتر است. پس کسی که میتواند قنطاری را حمل کند، به طریق اولی بهتر میتواند یک اوقیه را حمل کند. از این رو میفرماید:
﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ٨١﴾[يس: ٨١]
«آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد (انسانهای خاک شده را دوباره) به گونه خودشان بیافریند؟».
پس خداوند خبر داده که کسی که آسمانها و زمین را با آن بزرگی و عظمت و شأن عظیمشان و با آن بزرگی جسم و گستردگیشان و خلقت عجیبشان، به وجود آورده است به طریق اولی میتواند استخوانهایی را که پوسیده و فرسوده شدهاند، زنده گرداند و آنها را به حالت نخستینشان باز گرداند؛ همچنان که در جای دیگری میفرماید:
﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧﴾[غافر: ٥٧]
«قطعاً آفرینش آسمانها و زمین (از عدم در آغاز خلقت) بسی دشوارتر است از آفرینش مردمان (در پایان این جهان برای شروع زندگی در آن جهان) و لیکن بیشتر مردمان (که کفار و مشرکانند چنین چیزی را درست) نمیدانند».
در جای دیگری میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ يَعۡيَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ[١٠١١]﴾[الأحقاف: ٣٣]
«آیا نمیدانند خدایی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟!».
سپس خداوند متعال آن را تأکید کرده و با بیانی دیگر تبیین نموده است، و آن، این است که کار خدا همانند کار دیگران نیست که به وسیله ابزار و آلات و با سختی و رنج و مشقت کاری انجام میدهد و مستقلاً نمیتواند کاری انجام دهد، بلکه باید به ناچار وسیله و یاریکنندهای همراهش باشد، بلکه خداوند در آفرینش خود هرگاه آفرینش و ایجاد آن را اراده کند، خود ارادهاش کفایت میکند و کافی است که به موجود بگوید: «شو» که فوراً میشود؛ پس ناگهان آن چیز بدان صورتی که خدا خواسته و ارادهاش نموده، به وجود میآید[١٠١٢].
سپس خداوند، این حجت را با خبر دادن اینکه مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست، خاتمه داده است؛ پس خداوند با فعل و گفتهاش در آن تصرف میکند:
﴿وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٣﴾[يس: ٨٣]
«و شما به سوی او برگردانده میشوید (و به حساب و کتابتان رسیدگی میگردد)».
این فرموده خداوند هم از این قبیل است آنجا که میفرماید:
﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى٣٦ أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ[١٠١٣]٣٧ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨ فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣٩ أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠﴾[القيامة: ٣٦-٤٠]
«آیا انسان (منکر معاد) میپندارد که او بیهوده به حال خود رها شود (و قوانین و مقررات الهی، و حساب و کتاب و سزا و جزای دنیوی و اخروی نداشته باشد؟!».
آیا او نطفه ناچیزی از منی نیست که (به رحم مادر) ریخته میشود؟ سپس به صورت خون لخته و دلمهای درآمده است، و خداوند او را آفرینش تازهای بخشیده است، و بعد اندام او را نظم و نظام و سر و سامان داده است؟ و از این (انسان) دو صنف نر و ماده را ساخته و پرداخته است. آیا چنین خدایی نمیتواند مردگان را زنده گرداند؟». پس خداوند سبحان حجت آورده که انسان بیهوده به حال خود رها نمیشود و این چنین نیست که قوانین و مقررات الهی و امر و نهی و پاداش و عقاب نداشته باشد و همانا حکمت و قدرت خدا به شدت از این چیز ابا دارد، همچنان که میفرماید:
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥﴾[المؤمنون: ١١٥]
«آیا گمان بردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و (حکمت و فلسفهای در آفرینش شما نیست، این است که به فساد پرداختهاید؟ و چنین انگاشتهاید که) به سوی ما (برای حساب و کتاب) برگردانده نمیشوید». تا آخر سوره.
چون کسی که انسان را از نطفه به خون لخته و پس از آن به پاره گوشتی در آورده و سپس شنوایی و بینایی را در او به وجود آورده و حواس و نیروها و استعدادها و استخوانها و منافع و اعصاب و رگها و ماهیچهها را در او ترکیب کرده و آفرینش خود را در نهایت استحکام محکم نموده و او را به این شکل و قیافهای که کاملترین و نیکوترین شکل است در آورده، چگونه از بازگرداندن و به وجود آوردن دوباره آن ناتوان است؟ یا چگونه حکمت و عنایت و توجه خدا به انسان اقتضا میکند که او بیهوده به حال خود رها شود؟ این امر در شأن حکمت خدا نیست و قدرت خدا از آن عاجز نیست.
نگاه کن به این استدلال عجیب با سخن مختصر که مختصرتر از آن امکانپذیر نیست و به این بیان روشن و آشکار که آشکارتر از آن قابل تصور نیست و به این مأخذ و مستند نزدیک که نزدیکترین از آن در وهم و گمان نمیگنجد.
در قرآن مانند این استدلال خیلی زیاد وجود دارد؛ مانند آیات زیر:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾[الحج: ٥]
«ای مردم! اگر درباره رستاخیز (مردگان و زندگانی دوباره ایشان) تردید دارید، (بدین نکته توجه کنید تا به گوشهای از قدرت الهی پی ببرید و به خود آیید) ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه در میآوریم».
تا آنجا که میفرماید:
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ٧﴾[الحج: ٧]
«و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیدهاند دوباره زنده میگرداند».
همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢﴾[المؤمنون: ١٢]
«ما انسان را عصارهای از گِل آفریدهایم».
تا آنجا که میفرماید:
﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ١٦﴾[المؤمنون: ١٦]
«سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی میشود)».
و داستان یاران غار را ذکر کرده و اینکه چگونه خداوند به مدت سیصدسال شمسی، برابر با سیصد و نه سال قمری آنان را به صورت مردگان باقی گذارده است و در آن میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَعۡثَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ لِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَيۡبَ فِيهَآ﴾[الكهف: ٢١]
«همانگونه (که آنان را به خواب طولانی فرو بردیم، و از آن خواب عمیق بیدارشان نمودیم، مردمان شهر را) هم متوجه حالشان کردیم (بدانگاه که میان خود درباره رستاخیز کشمکش داشتند) تا بدانند که وعده خدا (درباره رستاخیز و زندگی دوباره) حق است، و یا اینکه بدون شک قیامت فرا میرسد ...».
کسانی که معتقدند اجسام، ترکیبی از جوهرهای مفرد است درباره معاد، اقوال ضد و نقیض و متفاوتی دارند و سردرگم و سرگرداناند. اینان دو قول دارند: عدهای معتقدند که جوهرها معدوم میشوند و سپس باز میگردند و برخی از آنان بر این باورند که اجزاء پراکنده میشود و سپس جمع میگردد. این ایراد و اشکال بر آنان وارد میگردد که انسانی که حیوانی او را میخورد و انسانی دیگر آن حیوان را میخورد، در این صورت اگر آن اجزاء از این یکی باز گردد، از آن یکی باز نمیگردد.
همچنین این نظرشان چنین رد میشود که انسان همیشه در حال تحلیل رفتن اجزای بدنش است، پس چه چیزی است که باز میگردد؟ آیا همان جسمی است که هنگام مرگ بوده است؟ اگر چنین گفته شود، لازم میآید که جسم انسان بر شکل ضعیفی باز گردد، و این خلاف چیزی است که نصوص دینی آوردهاند. و اگر غیر از آن گفته شود، در این صورت برخی از قسمتهای بدن از برخی دیگر در اولویت قرار ندارند! از این رو برخی از آنان ادعا میکنند که در انسان، اجزای اصلی وجود دارد که به تحلیل نمیرود و در آن اجزای اصلی چیزی از آن حیوانی که انسان دومی آن را خورده، وجود ندارد و عقلاء میدانند که بدن خود انسان همهاش به تحلیل میرود و در آن چیزی باقی نمیماند. پس در آنچه راجع به معاد ذکر کردهاند، شبهه فلسفهزدگان راجع به انکار معاد جسمانی را تقویت میکند.
قولی که سلف صالح و جمهور عقلاء در این خصوص اظهار میدارند، این است که اجسام از یک حالت به حالتی دیگر تبدیل میشوند و در نهایت خاک میشوند سپس خداوند آن را باری دیگر به وجود میآورد همچنان که در آفرینش نخست، چنین بود؛ چون او ابتدا نطفه بود سپس خون بسته شد، پس از آن یک قطعه گوشت جویده شده گردید، سپس به استخوان و گوشت تبدیل شد. سپس خداوند، او را به صورت پیکری راست و متعادل به وجود آورد. بازگرداندن هم به همین صورت است که خداوند پس از آنکه همه اعضای بدن انسان جز استخوان دم پوسیده شدند، اعضای بدن او را باز میگرداند. اینکه گفته شد فقط استخوان دم انسان پوسیده نمیشود براساس حدیثی است که در «الصحیح» از پیامبر ج ثابت شده که آن حضرت فرمودند: «کلّ ابن آدم يبلی إلاّ عجب الذّنب، منه خلق ابن آدم وفيه يرکّب»[١٠١٤] «هر بنی آدمی پوسیده میشود جز استخوان دم، که بنیآدم از آن آفریده شده و در آن ترکیب میشود».
در حدیث دیگری آمده است: «إنّ الأرض تمطر مطراً کمنی الرّجال، ينبتون في القبور کما ينبت النّبات»[١٠١٥] «همانا زمین به طرز شگفتی همانند منی مردان باریده میشود، که (جسم انسانها) در قبرها روییده میشود همچنان که گیاهان روییده میشوند».
پس هر دو آفرینش، دو نوع زیر یک جنس هستند که از یک جهت مثل هم و با هم متفق هستند و از جهتی دیگر با هم فرق دارند و متنوع هستند. بازگردانده شدن جسم انسان دقیقاً عین جسم اولی است هرچند میان لوازم بازگرداندن و لوازم آفرینش نخست، فرقی وجود دارد. پس استخوان دم است که باقی میماند و سایر اعضای جسم انسان به تحلیل میرود و پوسیده میشود و بعداً از همان مادهای که به آن تبدیل شده، باز گردانده میشود. معلوم است که هر کس شخصی را در حال خردسالی ببیند، سپس او را در حال پیری ببیند، میداند که این پیر همان شخص خردسال چندین سال پیش است با وجودی که بدنش همیشه در حال به تحلیل رفتن و تبدیل شدن به چیزهای دیگر است. سایر حیوانات و گیاهان هم، چنین هستند؛ پس هر کسی درختی را ببیند که کوچک است و سپس آن را ببیند که بزرگ شده است، میگوید: این همان درخت قبلی است. و از طرف دیگر صفت و خصوصیت آفرینش دوم همانند صفت و خصوصیت این آفرینش نیست. حتی گفته میشود: همانا این صفات و خصوصیتهای کنونی، همهاش در آفرینش دوم تغییر پیدا میکنند به ویژه اهل بهشت وقتی که داخل بهشت میشوند، چون آنان به شکل آدمی که قدش شصت ذراع است، داخل بهشت میگردند، همچنان که در «صحیحین[١٠١٦]و دیگر کتابهای حدیثی آمده است و روایت شده که پهنای آدمی در آن وقت، هفت ذراع میباشد و آن آفرینش باقی و ماندگار است و در معرض آفات و نابودی قرار نمیگیرد اما این آفرینش، فاسد و فانی میشود و در معرض آفات قرار میگیرد.
گفتهی طحاوی: «وجزاء الأعمال»: «به جزای اعمال (ایمان داریم)»، در این خصوص خداوند متعال میفرماید:
﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤﴾[الفاتحة: ٤]
«صاحب روز جزا».
﴿يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥﴾[النور: ٢٥]
«آن روز خدا جزای واقعی آنها را بی کم و کاست میدهد، و میفهمند که خداوند حق آشکار است».
«دین» به معنای جزا است. گفته میشود: «تدين تدان» یعنی جزا میدهی جزا داده میشوی. همچنین خداوند متعال در جاهای دیگری میفرماید:
﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾[السجدة: ١٧]؛ [الأحقاف: ١٤]؛ [الواقعة: ٢٤]
«[این] پاداشی است به خاطر آنچه انجام میدادند».
﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦﴾[النبأ: ٢٦]
«پاداشی است موافق کردار».
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١٦٠﴾[الأنعام: ١٦٠]
«هر کس کار نیکی بیاورد، ده چندان آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی بیاورد، جز مانند آن مجازات نمیشود، و بر آن ستم نمیرود».
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا وَهُم مِّن فَزَعٖ يَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ٨٩ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَكُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٠﴾[النمل: ٨٩-٩٠]
«هر کس [عمل] نیکی آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت، و آنها آن روز از هراسی بزرگ در اماناند. و هر کس [عمل] بدی آورد [با] صورتهایشان در آتش دوزخ واژگون میشوند. [گفته میشود] آیا جز آنچه میکردید سزا داده میشوید؟».
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَى ٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّئَِّاتِ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٤﴾[القصص: ٨٤]
«هر که نیکی بیاورد، برای او بهتر از آن خواهد بود، و هر که بدی آورد، آنها که بدی کردند، جز برابر آنچه کردهاند کیفر نبینند».
و پیامبر ج در آنچه از پروردگارش روایت میکند، در روایت ابوذر غفاری س میفرماید: «يا عبادي، إنّما هي أعمالکم أحصيها لکم، ثمّ أوفيّکم إيّاها، فمن وجد خيراً، فليحمد الله، و من وجد غير ذلك، فلا يلومنّ إلاّ نفسه»[١٠١٧] «ای بندگانم! همانا این کردارتان است که من آن را برمیشمارم، پس هر که خبری را دید، خدای را شکر گوید و هر کس غیر از آن را دید، تنها خودش را سرزنش نماید».
به زودی، در این خصوص بیشتر توضیح داده میشود.
***
قوله: «والعرض والحساب، وقراءة الکتاب، والثواب والعقاب».
ترجمه: «وبه عرضه شدن و محاسبه اعمال و خواندن نامه عمل و جزا و سزا ایمان داریم».
[١٠١٠]- بخاری به شماره: ٤٨٩٦؛ مسلم به شماره: ٢٣٥٤؛ و ترمذی در «الشمائل» به شماره: ٣٥٩ و «الجامع» به شماره: ٢٥٤٢ از طریق روایت جبیربن مطعم آوردهاند که او گفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «إن لی أسماء: أنا محمد، وأنا احمد، وأنا الماحي الذي يمحوالله بي الکفر، وأنا الحاشر الذي يحشر الناس علی قدمي، وأنا العاقب» «همانا من نامهایی دارم: من محمد، احمد، ماحی کسی که خداوند به وسیله من کفر را محو و نابود میکند، هستم و من حاشر هستم کسی که مردم به خاطر شفاعت من حشر میشوند، و من عاقب هستم (کسی که پس از من پیامبری نمیآید)». اسم «المقفی» در سنن ترمذی در مبحث «في الشمائل» به شماره: ٣٦٠ از طریق روایت حذیفه بن یمان آمده است. ابن اعرابی میگوید: مقفی، یعنی پیرو پیامبران. شمر گوید: مقفی و عاقب یکی هستند. معنایش این است که پیامبر ج آخر پیامبران است و پیامبری پس از او نیست.
[١٠١١]- در اصل نسخههای خطی، آیه چنین آمده است: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ يَعۡيَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ﴾[الأحقاف: ٣٣] که این آیه، تلفیقی از آیه موجود در سوره «یس» و آیه موجود در سوره «احقاف» است، ما هم آیه موجود در سوره احقاف را آوردیم، چون آیه موجود در سوره یس، شارح کمی پیش آن را ذکر کرد.
[١٠١٢]- نگا: «الفتاوی»، ١٧/٢٤١-٢٦١؛ و «درء تعارض العقل و النقل»، ١/٣٠-٣٥ و ٧/٣٧٤-٣٧٨.
[١٠١٣]- در نسخه خطی (ب) «تمنی» آمده، که این قرائت ابن کثیر و نافع و حمزه و کسائی و ابوبکربن عاصم با توجه به مؤنث بودن کلمه «نطفة» میباشد. ابن عامر و حفص از عاصم و یعقوب، «یمنی» به صورت یاء قرائت نمودهاند که آن را به لفظ «منی» برگرداندهاند و از ابوعمرو هر دو قرائت نقل شده است؛ نگا: «زادالمسیر»، ٨/٤٢٥-٤٢٦؛ «الکشف»، ٢/٣٥١؛ و «حجة القراءات»، ص ٧٣٧.
[١٠١٤]- بخاری به شمارههای: ٤٨١٤ و ٤٩٣٥؛ مسلم به شماره: (٢٩٥٥) (١٤٢)؛ احمد در مسند خود، ٢/٣٢٢، ٤٢٨ و ٤٩٩؛ نسائی، ٤/١١١-١١٢؛ ابوداود به شماره: ٤٧٤٣؛ مالک در «الموطأ»، ١/٢٣٩؛ و ابن ماجه به شماره: ٤٢٢٦ از طریق روایت ابوهریره آن را آوردهاند. در همین باب احمد در مسند خود، ٣/٢٨ حدیثی را از ابوسعید روایت کرده است. «عجب» با فتح عین و سکون جیم، استخوان نازکی در اصل کمر است. در حدیث أبوسعید نزد حاکم ٤/٦٠٩، و ابویعلی به شماره: ١٣٨٢ آمده است: گفته شد ای رسول خدا! عجب الذّنب چیست؟ فرمود: «مثل حبة خردل» «همانند یک دانه جو است». حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی هم آن را تأیید کرده است.
[١٠١٥]- طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ٩٧٦١ در حدیثی طولانی از طریق ابونعیم، از سفیان، از سلمه بن کهیل از ابوزعراء آن را روایت کرده است. در این روایت ابوزعراء گوید: نزد عبدالله، از دجال نام بردند، او گفت: روایت طولانی را ذکر کرد ... و در آن آمده است: سپس خداوند آب را از زیر عرش که همانند منی مردان بیرون ریخته میشود، میفرستد، آنگاه جسم و گوشت انسانها از آن آب روییده میشوند همانطور که زمین از نمناکی میرویاند. این حدیث در «المستدرک»، ٤/٥٩٨-٦٠٠ وجود دارد، و راویانش ثقهاند فقط در سندش، انقطاع وجود دارد، چون ابوزعراء ـ که نامش یحیی بن ولید است ـ از هیچ یک از صحابه حدیث را روایت نکرده است. هیثمی در «المجمع»، ١٠-٣٢٩-٣٣٠ آن را آورده و گوید: طبرانی آن را روایت کرده است، و این حدیث، موقوف و مخالف حدیث صحیح است. سپس دلیل مخالفت را بیان کرده است. بدانجا مراجعه شود.
[١٠١٦]- نگا: «صحیح بخاری»، شمارههای: ٣٣٢٦ و ٦٢٢٧؛ و «صحیح مسلم»، شماره: ٢٨٤١.
[١٠١٧]- مسلم به شماره ٢٥٧٧ در مبحث «فیالبر و الصله»، باب «تحریم الظلم» آن را روایت کرده است، که تخریج آن از پیش گذشت.