شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

کفر ابن عربی و امثال او

کفر ابن عربی و امثال او

پس چه کسی کافرتر از آن است که خودش را به آجر طلا و پیامبر  ج را به آجر نقره تشبیه کرده، در نتیجه خودش را برتر و والاتر از پیامبر  ج قرار می‌دهد؟! این آرزوهای هیچ و پوچ آنان است:

﴿إِن فِي صُدُورِهِمۡ إِلَّا كِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِيهِۚ[غافر: ٥٦]

«در دل‌هایشان جز تکبر و نخوت نیست که به [خواسته‌ی خود] نخواهند رسید».

چگونه کفر چنین کسی که سخنانش این است، پوشیده است؟! او امثال این سخنان دارد که کفر برخی از آنها پوشیده است و کفر برخی آشکار و واضح است؛ به همین خاطر نیاز به یک ناقد خوبی دارد تا زیف و دروغ آن را آشکار سازد، چون برخی از چیزهای دروغ برای هر ناقدی آشکار می‌شود و برخی تنها برای ناقد ماهر و آگاه و با بصیرت آشکار می‌شود[١٢٩٧]. کفر ابن عربی و امثال او بالاتر از کفر کسانی است که می‌گویند:

﴿لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ[الأنعام: ١٢٤]

«هرگز ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه نظیر آنچه به رسولان خدا داده شده به ما نیز داده شود».

اما ابن عربی و امثال او، منافق و بی‌دین و اتحادی هستند که جایگاهشان در قعر آتش جهنم می‌باشد. منافقان به خاطر آنکه در ظاهر اسلام آورده‌اند همانند مسلمانان با آنان رفتار می‌شود. همچنان که منافقان زمان پیامبر  ج در ظاهر اسلام می‌آوردند و در باطن کفر داشتند و پیامبر  ج به خاطر آنکه در ظاهر اسلام آوردند همانند مسلمانان با آنان رفتار می‌کرد و اگر آن حضرت از یکی از منافقان کفر را که در باطن داشت، ظاهر می‌کرد، حکم مرتد را بر او جاری می‌کرد. اما راجع به قبول توبه او اختلاف نظر هست که قول صحیح آن است که توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود. معلّی[١٢٩٨] این قول را از ابوحنیفه  / روایت کرده است.

***

قوله: «ونؤمن بما جاء من کراماتهم، وصحّ عن الثّقات من رواياتهم».

ترجمه: «و به کرامات اولیاء که به ما رسیده به روایت‌های آنان که از انسان‌های ثقه و قابل اعتماد به صحت رسیده، ایمان داریم».

[١٢٩٧]- به تعلیقات دکتر ابوالعلا عفیفی بر «الفصوص»؛ و «موقف العلم و العالم» اثر شیخ‌الاسلام مصطفی صبری، ٣/١٨٧-٢٠٢ و ٢٦٢-٢٧٤ مراجعه کنید.

[١٢٩٨]- او علامه و حافظ و فقیه، ابویعلی معلّی بن منصور حنفی، مقیم و فقیه بغداد می‌باشد. او از علمای زیادی حدیث را روایت نموده است. معلی انسانی ثقه و صادق و راستگو بود. وی اهل حدیث و رأی و فقه و ورع بود. معلّی از بزرگان اصحاب ابویوسف و محمد، و در زمینه نقل و روایت از افراد ثقه اصحاب ابویوسف و محمد بود که کتاب‌ها و امالی و نوادر را از ابویوسف و محمد روایت کرده است. وی در سال ٢١١ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ١٠/٣٦٥-٣٧٠ آمده است.