حیات قلب، بیماری و شفای آن
شرح عبارت: قلب، حیات و مرگ، و بیماری و بهبودی دارد. قلب، عظیمترین و مهمترین عضو بدن است. خداوند متعال میفرماید: ﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ﴾[الأنعام: ١٢٢] «آیا کسی که مرده بود و زندهاش کردیم و برایش نوری پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه میرود، مانند کسی است که در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟».
یعنی به سبب کفر، مرده بود و به وسیله ایمان او را زنده کردیم. پس قلب سالم و زنده وقتی چیزهای باطل و زشت بر آن عرضه میشود، با سرشت خود از آن نفرت دارد و آن را نمیپسندد و بدان توجهی ندارد اما قلب ناسالم و مرده چنین نیست، چون چنین قلبی میان خوب و بد و نیکو و زشت فرقی نمینهد؛ همچنان که عبدالله بن مسعود س میگوید: نابود باد کسی که قلبی ندارد که با آن پسندیده و ناپسند و خوب و بد را تشخیص دهد[٥٨٦].
همچنین است قلبی که به خاطر شهوت، بیمار شده است، چون چنین قلبی به خاطر ضعفش به تناسب شدت بیماری و ضعفش به سوی شهوت تمایل دارد.
بیماری قلب دو نوع است همان طور که قبلاً گفته شد: بیماری شهوت و بیماری شبهه. پستترینشان بیماری شبهه است، و پستترین شبهه، شبهه قضیه قدر است. قلب گاهی بیمار میشود و بیماریاش آن قدر شدت مییابد که صاحب آن قلب به خاطر مشغولیت و روی گرداندن از شناخت سلامت و اسباب آن، آن را نمیداند بلکه گاهی میمیرد و صاحبش مرگ آن را احساس نمیکند. علامت آن، این است که ضربههای زشتیها به آن درد نمیرساند و جهل آن نسبت به حق و عقاید باطلش، آن را دردمند نمیکند، چون اگر حیاتی در قلب باشد به خاطر واردشدن زشتی بر آن، و به خاطر جهلش نسبت به حق احساس درد میکند و:
........... ما لجرح بمیت إیلامُ[٥٨٧]
«............. زخمی که بر قلب مرده وارد میآید، دردی ندارد».
گاهی فرد احساس بیماری قلب مینماید، اما تحمل تلخی دارو و صبر بر آن برایش سخت است. در نتیجه بقای دردش را بر مشقت و تلخی دارو ترجیح میدهد، چون داروی آن در مخالفت با هوای نفس است، و این امر سختترین چیز برای نفس است اما در عین حال سودمندتر از آن برای قلب نیست.
گاهی خود را برای صبر بر تحمل دارو آماده میکند، سپس به خاطر ضعف علم و بصیرت و صبرش، عزمش تمام میشود و استمرار ندارد. درست همانند کسی که وارد راه ترسناکی میشود که آن راه به نهایت امنیت و آرامش منتهی میشود و او میداند که اگر بر آن صبر و پایداری پیشه کند، ترس تمام میشود و امنیت و آرامش به دنبالش میآید. پس چنین فردی نیازمند صبر قوی و یقین قوی نسبت به طی مسیر است، و هر گاه صبر و یقینش ضعیف شود، از راه بر میگردد و مشقت و سختی راه را تحمل نمیکند به ویژه وقتی که رفیق نداشته و از تنهایی وحشت دارد. او در عین حال میگوید: مردم هر جا رفتند، من هم به آنان اقتدا میکنم. این حال اکثر مردمان است و چیزی است که آنان را به هلاکت رسانده است. چون انسان بابصیرت و صادق از کمی و فقدان وحشت ندارد وقتی که قلبش احساس همراهی و همدمی با گروه نخست میکند: ﴿ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩﴾[النساء: ٦٩] «کسانی که خدا بر ایشان نعمت خویش را ارزانی فرموده [که عبارتند] از: پیامبران و راستی پیشگان و شاهدان و صالحان، و آنان چه خوب همدمانی هستند».
آنچه ابومحمد عبدالرحمن بن اسماعیل معروف به ابوشامه[٥٨٨] در کتاب «الحوادث و البدع» گفته چه قدر زیباست، آنجا که میگوید: «هر وقت به همراهی با جماعت امر شده، منظور همراهی حق و پیروان حق است هر چند اندک باشند و مخالفان حق زیاد باشند، چون حق همان است که جماعت نخست از عصر پیامبر ج و یارانش ش بر آن بودند و به کثرت و زیاد بودن اهل باطل پس از آنان نگاه نمیشود». از حسن بصری[٥٨٩] / روایت است که وی گفت: «سنت ـ سوگند به کسی که معبود برحقی جز او نیست ـ میان افراطگر و جفاکار است، پس رحمت خدا بر شما باد بر آن صبر کنید و پایدار باشید، چون اهل سنت خیلی کماند. اهل سنت کسانی بودند که با خوشگذرانان رفت و آمد نکردند، با اهل بدعت میانهای نداشتند و بر سنت خود پایدار بودند تا اینکه پروردگارشان را ملاقات نمودند. شما هم چنان باشید».
نشانه بیماری قلب، منصرفشدن آن از غذاهای سودمند و سازگار با آن و روی آوردن به غذاهای زیانآور، و منصرفشدن از داروی سودمند و روی آوردن به داوری زیانآور است.
پس در اینجا چهار چیز هست: غذای سودمند، داروی شفابخش، غذای زیانآور، و داروی هلاککننده.
قلب سالم غذای سودمند و داروی شفابخش را بر غذای زیانآور و داروی هلاککننده ترجیح میدهد، اما قلب بیمار عکس آن را اختیار میکند.
[٥٨٦]- طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ٨٥٦٤ از طریق سفیان، از قیس بن مسلم، از طارق به شهاب روایت کرده که وی گفت: عتریس بن عرقوب شیبانی نزد عبدالله آمد و گفت: نابود باد کسی که به معروف امر نکند و از منکر نهی ننماید. عبدالله گفت: بلکه نابود باد کسی که قلبش معروف و منکر را نشناسد. هیثمی در «مجمع الزوائد»، ج ٧، ص ٢٧٥ گوید: راویان آن، روایان صحیحاند.
[٥٨٧]- مصراع دوم بیت متنبی است که مصراع اول آن، چنین است:
من يهن يسهل الهوان عليه
«کسی که خوار شده، خواری بر وی آسان است».
این بیت از قصیدهای است که در مدح علی بن احمد مری خراسانی سروده که مطلع آن چنین است:
لا افتخار إلا لمن لا يضام
مدرك أو محارب لاينام
«افتخاری نیست مگر برای کسی که مورد ستم واقع نمیشود یا جنگجویی که نمیخوابد».
قبل از بیتی که شارح آورده و بدان استناد نموده، ابیات زیر قرار گرفته است:
ذلّ من يغبط الذلیل بعيش
رب عيش أخف منه الحمام
«خوار شد کسی که غبطه فردی را میخورد که به سبب زندگی خوار شده است. چه بسا زندگی که مرگ از آن سبکتر وبهتر است».
کل حلم أتی بغیر اقتدار
حجة لاحیء إلیها اللئام
«هر بردباری که بدون اقتدار به دست آید، حجتی است که پستی بدان نزدیک شده است». به دیوان متنبی با شرح عکبری ٤/ ٩٢- ١٠١ مراجعه نمائید.
[٥٨٨]- او حافظ و علامه و مجتهد و صاحب فنون، شهابالدین ابوالقاسم عبدالرحمن بن اسماعیل مقدس دمشقی شافعی، قاری و نحوی، و صاحب کتابهای «الروضتین» و «البدع و الحوادث» میباشد. وی با وجود متبحر بودن در علوم مختلف، انسانی متواضع و ساده بود. بالای ابرویش خال بزرگی بود. دو نفر در قیافه مستفتی بر او داخل شدند و او را زدند، وی بر اثر این ضربه درگذشت. درگذشت وی به سال ٦٦٥ هجری بود. به زندگینامهاش در «تذکرة الحفاظ»، ٤/١٤٦٠ مراجعه کنید.
[٥٨٩]- او ابوسعید حسن بن ابی الحسن یسار بصری انصاری و برده آزاد شده آنان است. محمد بن سعد در کتاب «الطبقات» وی را چنین توصیف میکند: حسن انسانی عالم، استوار و متین، فقیه، ثقه، حجت، مورد اطمینان و اعتماد، عابد، زاهد، دارای علم و دانش زیاد، فصیح، زیبا، و خوبروی بود. اما احادیث مرسل وی حجت نیست. وی به سال ١١٠ هجری وفات یافت. او در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٤ شماره: ٢٢٣ شرح حال جامعی دارد.