مبنای عبودیت و ایمان بر تسلیم و انقیاد است
بدان که مبنای عبودیت و ایمان به خدا و کتابها و پیامبران خدا، بر اساس تسلیم محض و سؤال نکردن از جزئیات حکمت در اوامر و نواهی خدا و شریعتهای آسمانی است. به همین خاطر خداوند سبحان هیچ امتی را که پیامبرش را تصدیق نموده و به رسالت وی ایمان آورده، نام نبرده که آن امت از جزئیات حکمت در اوامر و نواهی پیامبری خدا و رسالتی که آورده سؤال کرده باشد و اگر این کار را میکرد، به پیامبرش ایمان نیاورده بود؛ بلکه هر امتی را که خداوند ماجرایش را برای ما نقل کرده، فرمانبردار و تسلیم بیچون و چرای پیامبر و فرستاده خداوند شده، و اگر حکمت برخی از دستورات پیامبر را ندانسته، فرمانبرداری و تسلیم آن متوقف بر شناخت حکمت آن نبوده و اصلاً این کار را در شأن آن امت قرار نداده است، و پیامبرش از نظرش بزرگتر از آن بوده که از حکمت اوامر و نواهیاش سؤال کند همچنان که در انجیل آمده است: «ای بنی اسرائیل نگویید: چرا پروردگارمان امر کرد، بلکه بگویید: پروردگارمان به چه چیزی امر کرده است؟» به همین خاطر پیشینیان صالح این امت ـ که از همه امتها عقل و معارف و علوم کاملتری دارد ـ از پیامبرشان سؤال نکردند: چرا خداند به فلان کار امر نموده و چرا از فلان کار نهی نموده است؟ چرا فلان چیز را مقدر نموده و چرا فلان کار را کرده است؟ چون میدانستند که این سؤالات با ایمان و تسلیم محض و بیچون و چرا در تضادند و میدانستند که گامهای اسلام تنها بر پله مستقیم استوار و ثابت میشوند.
پس اولین مراتب بزرگداشت اوامر خدا، تصدیق به آن است. پس از آن، عزم قطعی بر پیروی از آن اوامر و سپس شتاب و عجله جهت عملی نمودن آن و مبادرت برای آن اوامر، پس از آن، به کارگیری نهایت توان و تلاش جهت انجام دادن و عملی نمودن اوامر به بهترین و کاملترین صورت، در پلههای بعدی میباشند. سپس انجام دادن آن کارها از آن جهت که به آنها امر شده به گونهای که انجام دادن آنها متوقف بر شناخت حکمتشان نباشد که اگر حکمت کارها برایش آشکار شد، آن را انجام دهد و اگر آشکار نشد، آن را انجام ندهد؛ چون این امر با فرمانبرداری متناقض است و در تطبیق و پیروی از اوامر خلل و نقص وارد مینماید.
قرطبی به نقل از ابن عبدالبر میگوید: هر کس از حکمت کارها به خاطر فهم و درک حکمتشان و به خاطر رغبت و تمایل در علم به آنها و از بین بردن جهل از خودش و به خاطر جستجوی مطلبی که در دین اطلاع از آن واجب است، سؤال کند، اشکالی ندارد چون درمان ندانستن، پرسیدن است اما هر کس خیرهسرانه و بدون کسب علم و دانش از حکمت کارها بپرسد، این چیزی است که سؤال کردن اندک و زیاد آن جایز نیست.
ابنعربی[٥٥٧] میگوید: «چیزی که شایسته است انسان عالم بدان مشغول شود، بسط و فراوانی ادله و توضیح و روشن نمودن راههای تأمل و اندیشیدن و به دست آوردن مقدمات اجتهاد و فراهم نمودن وسیله و ابزار مورد نیاز جهت به کارگیری آن در اجتهاد، میباشد. وی میافزاید: پس در این صورت هر گاه حادثهای پیش آمد، از دروازهاش آورده میشود و از جای گمان بردنش جستجو میشود و خداوند هم راه درست در آن حادثه را باز میکند».
پیامبر ج میفرماید: «من حسن إسلام المرء ترکه ما لا يعيه»[٥٥٨].
«از خوبیهای اسلام یک شخص آن است که چیزهایی را که به دردش نمیخورد، ترک نماید». ترمذی و دیگران آن را روایت کردهاند.
[٥٥٧]- او محمد بن عبدالله بن محمد معافری، اشبیلی مالکی، صاحب تألیفات سودمند در زمینه حدیث و فقه و اصول و تفسیر و ادبیات و تاریخ میباشد. وی به سال ٥٤٣ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ١٩ شماره: ٦٨ آمده است.
[٥٥٨]- این حدیث با شواهدش صحیح میباشد. ترمذی به شماره: ٢٣١٧؛ ابن ماجه به شماره: ٣٩٧٦؛ بغوی در «شرح السنة» به شماره ٤١٣٢؛ و خطیب بغدادی در «تاریخ» خود، ج ٤، ص ٣٠٩ و ج ٥، ص ١٧٢ و ج ١٢، ص ٦٤ از طریق روایت ابوهریره آن را آوردهاند. این حدیث شاهدی از روایت حسین بن علی دارد که احمد در مسند خود، ج ١، ص ٢٠١؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ٢٨٨٦، و در «المعجم الصغیر»، ج ١٢، ص ١١١ آن را روایت کردهاند. همچنین شاهدی از روایت ابوبکر دارد که حاکم در «الکنی» آن را ذکر کرده است. همچنین حدیث فوق شاهدی از روایت ابوذر دارد که شیرازی آن را نقل کرده و شاهدی از روایت علی بن حسین به صورت مرسل دارد که مالک در «الموطأ»، ج ٢، ص ٩٠٣؛ ترمذی به شماره ٢٣١٨؛ و بغوی به شماره ٤١٣٣ آن را آوردهاند. حدیث فوقالذکر شاهدی از روایت زید بن ثابت نیز دارد که طبرانی در «المعجم الصغیر»، ج ٢، ص ٤٣ آن را روایت کرده است.