شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

اختلاف نظر علما راجع به اینکه قلم و عرش کدام یک، اول آفریده شده‌اند

اختلاف نظر علما راجع به اینکه قلم و عرش کدام یک، اول آفریده شده‌اند

علما اختلاف‌نظر دارند که آیا نخستین آفریده‌ها، قلم است یا عرش؟ در این زمینه دو قول هست که حافظ ابوالعلاء همدانی[٥٦١] آن را ذکر کرده و قول صحیح‌تر این است که عرش قبل از قلم آفریده شده است، چون در «صحیح» از طریق روایت عبدالله بن عمر  ب ثابت شده که وی می‌گوید: رسول خدا  ج فرمود: «قدّر الله مقادیر الخلق قبل أن یخلق السماوات والأرض، بخمسین ألف سنةٍ، وعرشه علی الماءِ»[٥٦٢]: «خداوند اندازه‌های مخلوقات را پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین، مشخص کرد، در حالی که عرش او بر روی آب بود». این حدیث به صراحت بیان می‌دارد که تقدیر و مشخص نمودن اندازه‌های آفریده‌ها بعد از آفرینش عرش روی داده، و تقدیر و مشخص نمودن اندازه‌های آفریده‌ها هم بنا به این حدیث عباده هنگام ابتدای خلق قلم روی داده است.

عبارت: «اولین چیزی که خداوند آفریده، قلم است ...» از دو حال خارج نیست: یا یک جمله است و یا دو جمله. اگر یک جمله باشد ـ که این صحیح است ـ در این صورت معنایش چنین است: خداوند هنگام ابتدای خلق قلم به آن گفت: «بنویس» که در این صورت لفظ عبارت حدیث، چنین است: «أول ما خلق الله القلم قال له: أکتب» «خداوند هنگام ابتدای آفرینش قلم به آن گفت: بنویس». یعنی لفظ «اول» و «قلم» هر دو منصوب‌اند. و اگر دو جمله باشد، که این هم نقل شده و لفظ «أول» و «قلم» هر دو مرفوع‌اند، در این صورت باید آن را بر نخستین آفریده‌های این جهان حمل کرد. بنا براین هر دو حدیث با هم متفق و سازگارند، چون روایت عبدالله بن عمرو به صراحت بیان می‌دارد که عرش قبل از تقدیر و مشخص نمودن اندازه‌های مخلوقات بوده است، و تقدیر و مشخص نمودن اندازه‌های مخلوقات هم، همزمان با آفرینش قلم بوده است. در لفظ دیگری آمده است: «لما خلق الله القلم قال له: اکتب» «وقتی خداوند قلم را آفرید، به آن گفت: بنویس».

پس این قلم، اولین و برترین و بزرگترین قلم‌هاست. افراد زیادی از مفسران گفته‌اند: آن قلمی است که خداوند در قرآن بدان سوگند یاد کرده، آنجا که می‌فرماید: ﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ١[٥٦٣][القلم: ١] «نون، سوگند به قلم و آنچه می‌نویسد».

قلم دوّم، قلم وحی است. قلمی که خداوند به وسیله آن وحی خدا به سوی پیامبران و فرستادگانش می‌نویسد: صاحبان این قلم، کسانی هستند که بر جهان حکومت و سیطره دارند و تمامی قلم‌ها خدمتگزار قلم آنها است. پیامبر  ج در شب معراج تا حدی بلند کرده شد که صدای قلم را می‌شنید[٥٦٤]. این قلم‌ها، آنهایی هستند که اموری را که خداوند به وسیله آنها امر عالم بالا و عالم پایین را تدبیر می‌نماید و به آنها الهام می‌کند، می‌نویسند.

***

قوله: «فلو اجتمع الخلق کلهم علی شیء کتبه الله تعالی أنه کائن، ليجعلوه غير کائن، لم يقدروا عليه، ولو اجتمعوا کلهم علی شیء کتبه الله تعالی فيه أنه غير کائن ليجعلوه کائناً، لم يقدروا عليه. جفّ القلم بما هو کائن إلی يوم القيامة».

ترجمه: «اگر تمامی مخلوقات بر چیزی که خداوند متعال مقدر نموده که باشد، جمع شوند و کاری کنند که آن چیز به وجود نیاید، نمی‌توانند این کار را بکنند، و اگر همه‌شان بر چیزی که خداوند متعال مقدر نموده که نباشد، جمع شوند و کاری کنند که آن چیز به وجود آید، نمی‌توانند این کار را بکنند. قلم به آنچه که تا روز قیامت، می‌باشد خشک شده است».

[٥٦١]- او حافظ و علامه و قاری و شیخ الاسلام، حسن بن احمد بن حسن بن احمد بن محمد بن سهل عطار، شیخ همدان متوفای سال ٥٦٩ هجری می‌باشد. سمعانی وی را این گونه توصیف نموده است: «او حافظِ محکم کار و قاری فاضل، خوش رفتار و نیک سرشت بود. عزت نفس داشت، سخاوتمند بود و غریبان را اکرام می‌کرد. درباره قراءت‌ها و حدیث و ادبیات شناخت خوبی داشت و از وی کسب علم نموده‌ام. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٢١، شماره ٢ آمده است.

[٥٦٢]- تخریج آن قبلاً ذکر شد.

[٥٦٣]- ابن کثیر در تفسیرش ج ٨، ص ٢١٢ چنین اظهار می‌دارد که: آن، جنس قلمی است که به وسیله آن می‌نویسد؛ مانند این آیه: ﴿ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥[العلق: ٣-٥] «بخوان که پروردگارت از همه کریم‌تر است. همان که به وسیله قلم آموخت. به انسان آنچه نمی‌دانست آموخت». پس این سوگندی از جانب خدا و آگاه نمودن مخلوقاتش نسبت به نعمت تعالیم و آموزش‌های کتابت که علوم به وسیله آنها حاصل می‌شوند، می‌باشد. به همین خاطر فرموده است: ﴿وَمَا يَسۡطُرُونَ «و آنچه می‌نویسند». ابن عباس و مجاهد و قتاده می‌گویند: یعنی آنچه که می‌نویسند. ابوضحی از ابن عباس نقل کرده که آیه ﴿وَمَا يَسۡطُرُونَ یعنی آنچه که می‌دانند.

[٥٦٤]- این متن بخشی از حدیث طولانی ‌انس راجع به حادثه معراج است که بخاری به شماره‌های ٣٤٩، ١٦٣٦ و ٣٣٤٢؛ و مسلم به شماره ١٦٣ آن را روایت کرده‌اند.