سخنانی را از سلف صالح راجع به نکوهش علم کلام نقل میکنیم
از ابویوسف[٥٢] /، روایت است که او به بِشر مَریسی[٥٣] گفت: علم به کلام، جهل و جهل به کلام، علم است. هرگاه کسی در علم کلام زیاد خبره میبود، به او زندیق میگفتند یا به زَندقه متهم میشد. منظور امام ابویوسف از جهل به علم کلام، اعتقاد به عدم صحت آن است، چون علم سودمند این است که اعتقاد به عدم صحت علم کلام داشت. یا منظورش از آن، رویگردانی از علم کلام و بیاعتنایی به اعتبار آن است، چون این امر علم و عقل انسان را مصون نگه میدارد؛ پس این کار به این اعتبار، علم است.
همچنین از امام ابویوسف روایت است که گوید: هر کس به دنبال کسب علم از کلام باشد، زندیق شده و هر کس به دنبال کسب مال از علم شیمی/ کیمیا باشد، ورشکست شده، و هر کس به دنبال احادیث غریب باشد، دروغ گفته است[٥٤].
امام شافعی / میگوید: حکم من راجع به اهل کلام این است که با شاخه خشک درخت و کفش زده شوند و در میان عشیرهها و قبائل مختلف گردانده شوند و گفته شود این سزای کسی است که قرآن و سنت را کنار گذاشته و به علم کلام روی آورده است.[٥٥]
باز امام شافعی / میگویند:
کلّ العلوم سوی القرآن مشغلَةٌ
إلا الحديثَ وإلا الفقه في الدّينِ
«همه علمها غیر از قرآن، سرگرمی و بیهوده است، بجز علم حدیث و فقه و کسب دانش در دین».
العلمُ ما کان فيه قال حَدَّثنا
وما سَوی ذلك وسواسُ الشياطين[٥٦]
«علم آن است که در آن «قال حَدَّثنا» باشد. هر چیزی غیر از آن، وسوسههای شیاطین است».
اصحاب شافعی در فتاوی آوردهاند که اگر کسی برای علمای شهرش وصیتی بکند، متکلمین مشمول این وصیت نمیشوند واگر کسی وصیت کند که از میان کتابهایش، کتابهای علمی وقف شود، پیشینیان صالح فتوا دادهاند که کتابهایی که در زمینه علم کلام است مشمول این وقف نشده و میتوان آنها را فروخت. مفهوم این عبارات در کتاب «الفتاوی الظهیریة»[٥٧] نیز آمده است. پس چگونه بدون تبعیت از رسالت محمد ج میتوان به علم اصول رسید. شاعر چه خوب گفته است:
أيّها المُغتَدی ليَطلبُ علماً
کُلُّ علمٍ عَبدٌ لعلمِ الرّسول
«ای کسی که بامدادان به خاطر کسب علم به راه افتادهای! هر علمی غلام علم پیامبر ج است».
تطلبُ الفَرعَ کی تُصحِّحَ أصلاً
کيف أغفلَتَ عِلمَ أصلِ الأصول
«به دنبال فرع هستی تا اصل را تصحیح کنی. چگونه از علم اصل اصول غافل ماندی؟!».
اول و آخر و جامع کلامها به پیامبر ما ج داده شده[٥٨] است. او با علوم کلی و علوم اولی و آخری به کاملترین صورت مبعوث شده، اما هر چه کسی بدعتی را ایجاد کند، علما مفصلاً پاسخ وی را دادهاند. به همین خاطر سخنان علمای متأخر زیاد، و کم برکت بوده برخلاف سخنان علمای متقدم که کم ولی برکت زیادی داشت. نه آن گونه که متکلمان گمراه و نادان میگویند: طریقه فقها و علما، سالمتر و طریقه ما محکمتر و علمیتر است. و نه آن گونه که بعضی از منتسبین به فقه که به درجه فقهای متقدم نرسیدهاند، میگویند: فقهای متقدم به خاطر مشغول بودن به کارهای دیگر، فرصت استنباط فقه و مرتب کردن و تعدیل نمودن قواعد و احکام فقه نداشتند، اما فقهای متأخر فرصت چنین کاری را داشتند، بنابراین اینان فقیهتر و عالمترند!!
همه اینان از شناخت قدر و منزلت سلف صالح و عمق علم و کمی تکلف و کمال بصیرتشان محروماند. به خدا قسم، متأخرین از آنان جدا نمیشوند مگر به خاطر تکلف و مشغول شدن به فروعاتی که تمام تلاش متقدمین آن بوده که اصول آن مسائل فرعی را مراعات کرده و قواعد آن را مرتب و تعدیل نمایند. و تلاشهای آنان به سوی مطالب علمی و ارزشمند در هر چیزی بوده است. پس علمای متأخر شأن و منزلتی دارند و علمای متقدم شأن و منزلتی دیگر. به راستی خداوند برای هر چیزی اندازه مشخصی قرار داده است.
تعداد زیادی از دانشمندان اسلامی، عقیده طحاوی را شرح نموده اما بعضی از شارحین را دیدهام که به اهل کلام مذموم گوش فرا داده، از مطالب آنان استفاده کرده و عبارات و اقوال آنان را تکرار نمودهاند.
[٥٢]- او امام و مجتهد و علامه و محدث، بزرگ قاضیان ابویوسف یعقوب بن ابراهیم انصاری کوفی است. هفده سال ملازم و همراه امام ابوحنیفه بود و در خدمت ایشان فقه را یاد گرفت. او زیرکترین و عالمترین شاگردان ابوحنیفه بود. به سال ١٨٢هـ.ق وفات یافت؛ «سیر أعلام النبلاء»، ٨/٥٣٥-٥٣٩.
[٥٣]- او بِشر بن غیاث مریسی، ابوعبدالرحمن عدوی، برده آزاد شده عدویها و اهل بغداد است. او فقیه و متکلم و معتزلی، رئیس طایفه مَریسی بود. فقه را از ابویوسف، رفیق ابوحنیفه رحمهما الله یاد گرفت. حماد بن سلمه و دیگران از او روایت نمودهاند. وی به سال ٢١٨هـ. ق در نزدیکیهای هشتاد سالگی وفات یافت. ذهبی راجع به او در کتاب «میزان الاعتدال» میگوید: او انسانی مبتدع و گمراه است که نباید از او چیزی نقل کرد. او جهم بن صفوان را ندیده، اما فقط راجع به خلق قرآن از سخنانش تقلید و بدان استناد نموده و به سوی آن دعوت کرده است؛ این شرح حال در «سیر أعلام النبلاء» ١٠/١٩٩ آمده است.
[٥٤]- خطیب بغدادی در کتاب «شرف أصحاب الحدیث» به شماره ٤ از طریق جعفر بن محمد فریابی روایت کرده که جعفر بن محمد گوید، بشر بن ولید به ما خبر داد و گفت: از ابویوسف شنیدم که میگفت: هر کس به دنبال اخذ دین از علم کلام باشد، زندیق شده وهر کس به دنبال احادیث غریب باشد، دروغ گفته و هر کس به دنبال کسب مال از علم شیمی/ کیمیا باشد، ورشکست شده است. امام ذهبی در «سیر أعلام النبلاء»، ج٨ ص٥٣٧ در قسمت شرح حال ابویوسف آن را آورده است. همچنین این نقل در کتاب «ذم الکلام»، ٦/١٠٤/١ از هروی آمده است.
[٥٥]- بیهقی در «مناقب الشافعی، ج١، ص٤٦٢؛ خطیب در «شرف أصحاب الحدیث» به شماره ١٦٨؛ ابن حجر در «توالی التأسیس» ص٦٤؛ و ذهبی در «السیر»، ج١٠ ص٢٩ آن را آوردهاند. امام شافعی، دانشمند زمان و ناصر حدیث، فقیه امت اسلام، ابوعبدالله محمد بن ادریس قریشی مطلبی اهل مکه و متولد شهر غزه، یکی از پیشوایان مذاهب چهارگانه متوفای سال ٢٠٤هـ.ق است؛ «السیر»، ١٠/٥-٩٩
[٥٦]- این دو بیت در طبقات سبکی، ١/٢٩٧؛ البدایة، ١٠/٢٥٤؛ و الأمالی الشیخونیه اثر مرتضی زبیدی بنا به آنچه صدیق حسن خان در کتاب «الحطة» ص٤٦ نقل نموده، به امام شافعی منسوب است. دو بیت فوق الذکر در کتاب شرف أصحاب الحدیث، ص٧٩؛ الإلماع ص٤١، و صون المنطق و الکلام اثر سیوطی، ص١٤٧ به برخی از علمای شاش منسوب است.
[٥٧]- این کتاب اثر ظهیرالدین ابوبکر محمد بن احمد بن عمر بخاری است، او فقیه و اصولی و قاضی بوده که در بخارا عهدهدار حسبه بوده است. به سال ٦١٩هـ.ق وفات یافت؛ «الفوائد البهیة»، ص١٥٦-١٥٧.
[٥٨]- بخاری در صحیح خود، به شمارههای: ٢٩٧٧، ٦٩٩٨، ٧٠١٣ و ٧٢٧٣؛ مسلم به شماره: ٥٢٣؛ نسائی در سنن خود، ج٦ صص٣-٤ و ترمذی در سنن خود، به شماره ١٥٥٥ از روایت ابوهریره آوردهاند که رسول خدا ج فرمود: «بُعثِتُ بجوامع الکلم»: «با جامع کلامها مبعوث شدم». در روایت مسلم به جای «بُعثِتُ»، «أُوتیتُ» آمده، که در مسند امام احمد، ج٢، صفحات ٢٥٠، ٤٤٢ و ٥٠١ نیز چنین آمده است. در روایت دیگری به جای «بُعِثُتُ»، «أُعطیتُ» آمده که در مسند امام احمد، ج٢، ص٤١٢ نیز چنین آمده است. زهری، حدیث فوق را چنین تفسیر کرده که پیامبر ج با کلام مختصر و الفاظ کم اما معانی زیاد سخن میگفت. کسان دیگر معتقدند که منظور از «جوامع الکلم» قرآن است با توجه به قرینه «بُعِثتُ». و قرآن در اختصار الفاظ و گستردگی معانی در اوج است. در صحیح مسلم (٢٠٠١) (٧١) از ابوموسی اشعری روایت شده وی گفت: به رسول خدا ج جامع و خاتم کلامها داده شده است. و امام احمد در مسند خود، ج١، صفحات ٤٠٨ و ٤٣٧؛ طحاوی در «شرح معانی الآثار»، ج١ ص٢٦٣؛ عبدالرزاق به شماره ٣٠٦٣؛ و طیالسی از روایت ابن مسعود آوردهاند که به رسول خدا ج آغاز و جامع خیرها یا جامع و آغاز نیکیها یاد داده شده است.