شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

مسح بر موزه‌ها در سفر و حضر

مسح بر موزه‌ها در سفر و حضر

شرح عبارت: سنت رسول خدا  ج راجع به مسح بر موزه‌ها و شستن پاها به حد تواتر رسیده است. رافضی‌ها با این سنت متواتر مخالفت می‌کنند. به آنان گفته می‌شود: کسانی که وضو را از پیامبر  ج چه به صورت قولی و چه به صورت فعلی نقل کرده‌اند و کسانی که وضو را از پیامبر  ج یاد گرفته و در زمان پیامبر  ج وضو گرفته‌اند و آن حضرت آن را دیده و وضویشان را تأیید کرده است، و کسانی که این شیوه وضو را به نسل‌های بعد از خود نقل کرده‌اند، تعدادشان بیشتر از کسانی بوده که لفظ این آیه را نقل کرده‌اند[٩٣٢]؛ چون تمامی مسلمانان در زمان پیامبر  ج وضو می‌گرفتند و مسلمانان وضو را فقط از آن حضرت یاد می‌گرفتند، چون این کار در زمان جاهلیت نزد آنان شناخته شده و عرف نبود، و آنان دفعات زیادی که مقدارش را فقط خدا می‌داند پیامبر  ج را در حال وضو گرفتن دیده‌اند و شستن پاها را از او در احادیث خیلی زیادی ذکر کرده‌اند حتی از چندین طریق در کتاب‌های صحیح و غیر آن از پیامبر  ج روایت کرده‌اند که ایشان فرمود: «ويلٌ للأعقاب وبطون الأقدام من النّار»[٩٣٣] «وای از آتش جهنم برای کسانی که پشت پاها و کف پاها را هنگام وضو نمی‌شویند».

با وجودی که اگر مسح پشت پا فرض باشد، شستن همه پا زحمت است و طبیعت و سرشت انسانی بدان فرا نمی‌خواند همان‌طور که طبیعت و سرشت انسانی به سوی طلب ریاست و مال فرا می‌خواند. پس اگر ایجاد رخنه و نقص در متواتر بودن کیفیت وضو جایز می‌بود، قطعاً این امر در نقل لفظ آیه وضو بیشتر جایز بود.

و اگر بگویند: لفظ آیه وضو از طریق تواتر ثابت شده به گونه‌ای که دروغ و خطا در آن ممکن نیست، پس ثبوت تواتر در نقل وضو از آن حضرت، اولی‌تر و کامل‌تر می‌باشد، و لفظ آیه با آنچه از سنت به طریق تواتر ثابت شده هیچ مخالفتی ندارد؛ زیرا مسح همان‌طور که اطلاق می‌شود و منظور از آن اصابت و تماس است، همچنین گاهی اطلاق می‌شود و منظور از آن جاری ساختن آب (یعنی شستن) می‌باشد[٩٣٤]. همچنان که عرب می‌گوید:[٩٣٥] «تمسّحت للصلاة» «برای نماز وضو گرفتم». در آیه وضو هم نکته‌ای هست که نشان می‌دهد منظور از مسح پاها، آن مسحی نیست که در مقابل شستن قرار می‌گیرد، بلکه منظور از آن، مسحی است که شستن را هم در بر می‌گیرد، چون خداوند فرموده: «إلی الکعبين» (تا قوزک پاها) و نفرموده «الی الکعاب» (تا قوزک‌ها)؛ همان‌طور که راجع به شستن دست‌ها فرموده است: «إلی المرافق» (تا آرنج‌ها). این نشان می‌دهد که در هر پا، یک قوزک نیست آن‌گونه که در هر دست، یک آرنج هست، بلکه در هر پا دو تا قوزک وجود دارد. پس خداوند متعال به مسح پاها تا دو استخوان برآمده امر کرده که این مسح، همان شستن می‌باشد، چون کسی که مسح به آن معنای خاص را می‌نماید، فقط پشت پاها را مسح می‌کند و اینکه قوزک پاها در آیه ذکر شده، هدف و مقصودی است که گفته آنان را ردّ می‌کند. پس ادعایشان مبنی بر اینکه آنچه فرض است، مسح دو پاها تا دو قوزکی که محل جمع شدن ساق پا و خود پا در مفصل مشترک است، می‌باشد، به وسیله قرآن و سنت مردود می‌باشد.

در این آیه دو قرائت مشهور است:[٩٣٦] قرائت منصوب بودن عبارت «أرجلکم» و قرائت مکسور بودن این عبارت. توجیه و توضیح درباره چگونگی این دو اعراب در جای خود به تفصیل و مشروح بیان شده و در اینجا نمی‌گنجد. قرائت نصب، در وجود شستن پاها نص است؛ زیرا عطف بر چیزی زمانی است که معنای معطوف و معطوف علیه یکی باشد؛ مانند این گفته شاعر:

فلسنا بالجبال و لا الحديدا[٩٣٧]

«ما کوه و آهن نیستیم»

عبارت «مسحت برأسي ورجلي» به معنای «مسحت رأسي ورجلي» نیست، بلکه باء را آورده که معنای زایدی دارد و آن هم مسح مجرد که همان تماس دادن مقداری از آب با سر است، می‌باشد. بنابراین فقط این مانده که «أرجلکم» بر «أيديکم» عطف شود. سنت متواتر هم آنچه که برخی از مردمان از ظاهر قرآن فهم کرده‌اند را رد می‌کند، چون پیامبر  ج لفظ و معنای قرآن را برای مردم تبیین کردند همچنان که ابوعبدالرحمن سُلمیّ می‌گوید:[٩٣٨]

کسانی که قرآن را برای ما قرائت می‌کردند، یعنی عثمان بن عفان، عبدالله بن مسعود و دیگران برای ما نقل کردند که آنان وقتی ده آیه از پیامبر  ج را یاد می‌گرفتند از آن عبور نمی‌کردند تا معنای آن را یاد می‌گرفتند[٩٣٩].

در ذکر مسح در پاها هشداری است برای کم مصرف کردن آب در پاها، چون زیاده‌روی در شستن پاها به طور عادی وجود دارد. این مسأله، مسأله معروفی است و در کتاب‌های فقهی از آن سخن به میان آمده است.

***

قوله: «والحج والجهاد ماضيان مع أولی الأمر من المسلمين، برّهم وفاجرهم إلی قيام الساعة، لا يبطلهما شیء ولا ينقضهما».

ترجمه: «حج و جهاد همراه فرماندهان و کارداران مسلمانان اعم از نیکوکار و بدکارشان تا برپایی قیامت، مقرر و فرض است و چیزی آن دو را باطل و نقض نمی‌کند».

[٩٣٢]- منظور این نیست که ناقلان قرآن ـ از جمله آیه شریفه راجع به وضو ـ کمتر از ناقلان مسح بر موزه‌ها و شستن پاهاست، بلکه منظور تنها این است که کسانی از صحابه که در کتاب‌های تألیف شده، نصّ این آیه را روایت کرده‌اند کمتر از کسانی است که مسح بر موزه‌ها و شستن پاها را به صورت قولی و عملی نقل کرده‌اند.

[٩٣٣]- احمد در مسند خود، ٤/١٩١؛ ابن خزیمه به شماره: ١٦٣؛ طحاوی، ١/٣٨؛ دارقطنی، ١/٩٥؛ و بیهقی، ١/٧٠ از طریق روایت عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی، حدیث فوق را به طور کامل روایت کرده‌اند، و سند آن صحیح است. بخاری به شماره‌های: ٦٠، ٩٦ و ١٦٣؛ مسلم به شماره: ٢٤١؛ ابوداود به شماره ٩٧؛ دارمی، ١/١٧٩؛ احمد در مسند خود، ٢/١٩٣، ٢٠١، ٢٠٥، ٢١١ و ٢٢٦؛ نسائی، ١/٧٧؛ طحاوی در «شرح معانی‌الآثار»، ١/٣٨؛ بیهقی، ١/٦٨؛ طبری، ٦/١٣٤؛ ابن حبان به شماره: ١٠٥٦؛ و ابن خزیمه به شماره‌های: ١٦١ و ١٦٦ از طریق روایت عبدالله بن عمرو آن را بدون عبارت «وبطون الأقدام» روایت کرده‌اند. همچنین بخاری به شماره: ١٦٥؛ مسلم به شماره: ٢٤٢؛ ابن ماجه به شماره: ٤٥٣؛ احمد در مسند خود، ٢/٢٨٤، ٣٨٩، ٤٠٦، ٤٠٧، ٤٠٩، ٤٣٠، ٤٦٧ و ٤٩٨؛ ترمذی به شماره: ٤١؛ نسائی، ١/٧٧؛ طحاوی، ١/٣٨؛ ابن حبان به شماره: ١٠٨٩؛ و طبری به شماره‌های: ١١٤٩٧ و ١١٥٠٤ آن را از طریق روایت ابوهریره آورده‌اند. مسلم به شماره: ٢٤٠؛ احمد در مسند خود، ٦/١١٢، ١٩٢ و ٢٥٨؛ ابن ماجه به شماره: ٤٥١؛ طیالسی به شماره: ١٥٥٢؛ حمیدی به شماره: ١٦١؛ شافعی، ١/٣٣؛ دارقطنی، ١/٩٥؛ طحاوی، ١/٣٨؛ بیهقی در «السنن»، ١/٦٩، و در «معرفة السنن و الآثار»، ١/٢١٥؛ طبری به شماره‌های: ١١٥٠٥، ١١٥٠٦، ١١٥٠٧، ١١٥٠٨ و ١١٥٠٩؛ و ابن حبان به شماره: ١٠٦٠ آن را از طریق روایت عایشه ذکر کرده‌اند. همچنین احمد در مسند خود، ٣/٣١٦؛ طبری به شماره‌های: ١١٥١١ و ١١٥١٨؛ ابن ماجه به شماره: ٤٥٤؛ و طحاوی، ١/٣٨ از طریق روایت جابر، و احمد در مسند خود، ٣/٤٢٦ و ٥/٤٢٥ از طریق روایت معیقیب آن را روایت کرده‌اند.

[٩٣٤]- قرطبی در کتاب «الجامع لأحکام القرآن»، ٦/٩٢ می‌گوید: لفظ «مسح»، مشترک است که هم به معنای مسح می‌باشد و هم به معنای شستن. هروی گوید: ازهری به ما خبر داد که ابوبکر محمدبن عثمان بن سعید دارمی، از ابوحاتم، از ابوزید انصاری به ما خبر داد که ابوزید انصاری گفت: مسح در کلام عرب، به معنای شستن و خود مسح می‌باشد. از همین رو به مردی که وضو گرفته و اعضایش را شسته، گفته می‌شود: «قد تمسّح». و گفته می‌شود: «مسح الله ما بك»، هرگاه خداوند تو را از گناهان بشوید و پاک کند. پس وقتی که از طریق نقل از عرب ثابت شده که مسح به معنای «شستن» است، پس گفته کسانی که می‌گویند: مراد از قرائت کسر در عبارت «برؤوسکم»، شستن دست است، و این هم به خاطر قرائت نصب در عبارت مذکور، و به خاطر احادیث ثابت و صحیح راجع به شستن پاها و شستن دست می‌باشد، راجح است. و تهدید بر ترک شستن پاها در احادیث صحیح زیادی که ائمه آن را اخراج کرده‌اند، آمده است.

[٩٣٥]- این عبارت از نسخه خطی (ب) ساقط شده است.

[٩٣٦]- نافع و ابن عامر و کسائی و حفص، «وأرجلَکم» با نصب خوانده‌اند و ابن کثیر و ابوعمرو و حمزه و ابوبکر، «وأرجلِکم» با کسره خوانده‌اند. نگا: «حجة القراءات»، صفحات ٢٢١-٢٢٣؛ «زادالمسیر»، ٢/٣٠١-٣٠٢؛ و «الکشف عن وجوه القراءات»، صص ٤٠٦-٤٠٧.

[٩٣٧]- مصراع دوم بیت شعری است که مصراع اول آن، چنین است: «مُعاوِیَ إنّنا بشرٌ فأسجع» «معاویه ما بشریم پس نیکوروی باش». شاهد آن، گفته «حدیدا» است که بر عبارت «بالجبال» (جار و مجرور) عطف شده است که «الجبال» خبر لیس است و باء هم زائده می‌باشد. همچنین سیبویه، ١/٣٤ آن را آورده است. بغدادی در «الخزانة»، ٢/٢٦٠ می‌گوید: مبرد نظر سیبویه را که این بیت شعر را برای عطف منصوب بر مجرور نقل کرده، ردّ نموده و جماعتی از علما همچون عسکری صاحب کتاب «التصحیف»، ص ٢٠٧ از وی پیروی نموده‌اند. مبرد گوید: از جمله اشتباهات نحوی‌ها در آوردن شعر و نقل آن به عنوان شاهدی برای رأی خودشان، این شعری است که از سیبویه روایت شده که وی هنگام عطف اسم منصوب بر اسم مکسور بدان استناد کرده است. او به اشتباه این بیت شعر را برای اثبات نظر خود می‌آورد، چون این بیت شعر جزو قصیده مشهوری است که همه‌اش مکسور است و این بیت، بیت اول این قصیده است. دنباله آن، به قرار ذیل است:
فهبنا أمّةً ذهبت ضياعاً
يزيد أميرها وأبويزيد

«امتی را که نابود شده به ما ببخش. امتی که فرمانده و پدر یزید به نابودی آن می‌افزایند».
أکلتم أرضنا فجردتموها
فهل من قائم أو من حصيد

«سرزمین ما را خوردید و آن را از همه نعمت‌ها و محصولات خالی کردید. آیا محصول یا خرمنی از آن مانده است؟».
أتطمع في الخلود إذا هلکنا
وليس لنا ولا لك من خلود

«آیا وقتی ما را نابود کردید، باز امید جاودانگی داری. نه ما و نه تو جاودان نمی‌مانیم».
ذروا خون الخلافة واستقيموا
وتأميرالأراذل والعبيد

«خیانت خلافت و امارت بر اراذل و اوباش و بردگان را کنار گذاشته و بر راه راست ثابت قدم باشید».
وأعطونا السّوية لا تزرکم
جنودٌ مردفاتٌ بالجنود

«برابری و عدالت را به ما بدهید تا سربازان و لشکریان پشت سر هم با شما برخورد نکنند». این شعر از آن عقیبه بن هبیره اسدی، شاعر زمان جاهلیت و اسلام می‌باشد. او در ضمن یک وفد خدمت معاویه  س حاضر شد و نوشته‌ای را برای معاویه داد که ابیات فوق در آن بود. معاویه او را صدا زد و به او گفت: چه چیز باعث شد که بر من جرأت کنی؟ او گفت: آنگاه که مردمان به تو خیانت کردند من به تو خیرخواهی نمودم و آنگاه که مردمان تو را تکذیب کردند، من تو را تصدیق نمودم. معاویه گفت: به نظر من تو راستگو هستی، آنگاه حاجتش را برآورده ساخت. نگا: «المقتضب»، ٢/٢٣٨ و ٤/١١٢ و ٣٧١؛ «سمط اللآلی»، ١/١٤٨-١٤٩؛ «الشعر و الشعراء»، ١/١٩٨-١٩٩؛ «شرح المفصل»، اثر ابن یعیش، ٢/١٠٩ و ٤/٩؛ و «شرح شواهد المغنی»، ٧/٥٣-٥٥.

[٩٣٨]- او عبدالله بن حبیب بن ربیعة کوفی، قاری کوفه، امام و پرچمدار علم، از فرزندان صحابه است. در زمان حیات پیامبر  ج به دنیا آمد. قرائت را از عثمان و علی و زید و ابی بن کعب و ابن مسعود فرا گرفت. وی به سال ٧٣ هجری از دنیا رفت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٤، شماره ٩٧ آمده است.

[٩٣٩]- طبری به شماره: ٨٢ از طریق روایت جابر، از عطاء، از ابوعبدالرحمن سلمی روایت کرده که او گفت: کسانی که قرآن را برای ما قرائت می‌کردند برای ما نقل کردند که آنان از پیامبر  ج قرائت قرآن را یاد می‌گرفتند. اینان وقتی ده آیه یاد می‌گرفتند، دست نگه می‌داشتند تا به آن ده آیه عمل می‌کردند. پس قرآن و عمل را با هم یاد گرفتیم. راویان این روایت، ثقه‌اند فقط جریر از کسانی است که پس از اختلاط در روایت از عطاء روایت کرده‌اند. همچنین طبری به شماره: ٨١ از طریق حسین بن واقد روایت کرده که او گفت: اعمش، از شقیق، از ابن مسعود برای ما نقل کرد که او گفت: هر فردی از ما وقتی ده آیه را یاد می‌گرفت، از آن عبور نمی‌کرد تا اینکه معانی آنها و عمل به آنها را یاد می‌گرفت. این سند حسن است که روایت قبل را قوی می‌کند.