شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

ردّ بر عقیده جبریه و معتزله در مسأله افعال بندگان

ردّ بر عقیده جبریه و معتزله در مسأله افعال بندگان

از جمله ادله‌ای که جبریه جهت اثبات نظر خود بدان استدلال نموده‌اند، این آیه است:

﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ[الأنفال: ١٧]

«و وقتی [ریگ‌ها یا تیرها را] انداختی این تو نبودی که انداختی بلکه خدا بود که انداخت».

در این آیه خداوند، انداختن ریگ یا تیر را از پیامبر  ج نفی کرده و آن را برای خودش اثبات نموده است؛ پس این نشان می‌دهد که بنده هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید و چیزی را کسب نمی‌کند. اینان می‌گویند: جزا بر اعمال مترتب نیست، چون پیامبر  ج فرمودند: «لن يدخل أحد الجنّة بعمله»، قالوا: ولا أنت یا رسول الله؟ قال: «ولا أنا، إلاّ أن يتغمّدني الله برحمة منه وفضل»[١١٠٦] «هیچ کس با عمل خود به بهشت نمی‌رود» صحابه عرض کنند، و تو هم با عمل خود به بهشت نمی‌روی ای رسول خدا، فرمود: «و من هم با عمل خود به بهشت نمی‌روم مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمت و لطف خویش نماید».

از جمله دلایلی که قدریه جهت اثبات نظر خود بدان استناد نموده‌اند، این آیه است:

﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٤[المؤمنون: ١٤]

«پس پرخیر است خدایی که بهترین آفرینندگان است».

اینان می‌گویند: و جزا به عنوان عوض و پاداش بر اعمال مترتب است؛ همچنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ[السجدة: ١٧]؛ [الأحقاف: ١٤]؛ [الواقعة: ٢٤]

«[اینها] پاداشی است به خاطر آنچه می‌کردند».

﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢[الزخرف: ٧٢]

«و این همان بهشتی است که به [پاداش] آنچه می‌کردید وارث آن شده‌اید».

و آیات دیگری از این قبیل.

اما راجع به آیه:

﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ[١١٠٧][الأنفال: ١٧]

که جبریه بدان استدلال کرده‌اند، باید گفت که این آیه دلیلی علیه آنان است، چون خداوند متعال پرتاب ریگ یا تیر را برای پیامبرش با گفته «إذ رميت» اثبات کرده است. پس معلوم شد که آنچه اثبات شده غیر از چیزی است که نفی شده است، و این، بدان خاطر است که پرتاب، ابتدا و پایانی دارد؛ ابتدای آن، انداختن است و پایان آن، اصابت به هدف، و هر یک از این دو، «رمی» (پرتاب) نامیده می‌شود. از این رو معنای آیه فوق این است: وقتی تیر را انداختی این تو نبودی که تیر را به هدف اصابت نمودی بلکه خدا بود که آن را به هدف اصابت نمود و گرنه گفته‌شان با ذکر این مثال‌ها مطرود می‌شود: «وقتی نماز خواندی، این تو نبودی که نماز خواندی بلکه خدا نماز خواند»، «وقتی روزه گرفتی، این تو نبودی که روزه گرفتی بلکه خدا روزه گرفت» و ... که فساد و بطلان این، واضح و آشکار است.

اما راجع به مترتب بودن جزاء بر اعمال، جبریه و قدریه در آن راه خطا و گمراهی را پیموده‌اند و خداوند، اهل سنت را به عقیده درست در این زمینه هدایت نموده است. ستایش و منت برای اوست. چون حرف «باء» که در نفی است با حرف «باء» که در اثبات است، فرق دارد. حرف «باء» در نفی مانند این فرمایش پیامبر  ج است که می‌فرمایند: «لن يدخل أحد الجنة بعمله» «هیچ کس به عمل خویش وارد بهشت نمی‌شود». در اینجا «باء» برای عوض است، یعنی عمل برای دخول انسان به بهشت همانند ثمن و عوض باشد؛ آن‌گونه که معتزله پنداشته‌اند که کننده کار به خاطر عمل خویش، استحقاق رفتن به بهشت را دارد و این حق اوست که بر خداوند دارد. قضیه چنین نیست، بلکه رفتن انسان به بهشت، از روی لطف و رحمت و فضل خداوند است. و حرف «باء» که در آیه:

﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ

و امثال آن است، «باء» سبب می‌باشد. یعنی به سبب عمل‌شان. و خداوند متعال است که خالق اسباب و مسببات می‌باشد و همه اینها تنها به فضل و لطف و رحمت او بر می‌گردد[١١٠٨].

[١١٠٦]- احمد در مسند خود، ٢/٢٥٦ از طریق روایت ابوهریره آن را با همین لفظ روایت کرده است. همچنین بخاری به شماره‌های: ٥٦٧٣ و ٦٣٦٣؛ مسلم به شماره: ٢٨١٦؛ ابن ماجه به شماره ٤٢٠١؛ احمد در مسند خود، ٢/٢٣٥، ٢٥٦، ٢٦٥، ٣٢٦، ٣٤٤، ٣٨٦، ٣٩٠، ٤٥١، ٤٥٢، ٤٦٦، ٤٧٣، ٤٨٢، ٤٨٨، ٤٩٥، ٥٠٩، ٥١٤، ٥١٩ و ٥٢٤؛ بخاری در «الأدب المفرد»، به شماره: ٤٦١؛ و بغوی به شماره‌های: ٤١٩٢، ٤١٩٣ و ٤١٩٤ آن را از ابوهریره روایت کرده‌اند. همچنین بخاری به شماره‌های: ٦٤٦٤ و ٦٤٦٧؛ مسلم به شماره: ٢٨١٨؛ احمد در مسند خود، ٦/١٢٥؛ و نسائی در «الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ١٢/٣٦٩ آمده است، از طریق روایت عایشه آن را آورده‌اند. مسلم به شماره: ٢٨١٧؛ احمد در مسند خود، ٣/٣٣٧ و ٣٦٢؛ و دارمی در سنن خود، ٢/٣٠٥-٣٠٦ از طریق روایت جابر و احمد در «المسند»، ٣/٥٢ از طریق روایت ابوسعید خدری آن را آورده‌اند.

[١١٠٧]- ابن قیم در کتاب «مدارج المسالکین»، ٣/٤٢٦ می‌گوید: این آیه درباره پرتاب یک مشت ریگ رسول خدا  ج در جنگ بدر به سوی مشرکان نازل شد. که این ریگ‌ها به چهره تمام مشرکان اصابت نمود، و معلوم است که آن پرتاب از جانب بشر تا این حد نمی‌رسد. ابتدای پرتاب که انداختن است، و پایان پرتاب که رسیدن به چهره مشرکان است، از طرف خداوند متعال است. پس خداوند انداختنی که ابتدای پرتاب است به پیامبر  ج نسبت داده و رسیدن به هدف که پایان پرتاب است، از پیامبر  ج نفی کرده است. نمونه این مطلب، فرموده خداوند در همین آیه است، آنجا که می‌فرماید: ﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ «این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت». سپس در دنباله آن فرمود: ﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ «وقتی ریگ‌ها را انداختی، این تو نبودی که انداختی بلکه خدا بود که انداخت». پس خداوند سبحان تنها خودش بود که مشرکان را کشت و شما نبودید که آنان را کشتید همچنان که فقط خداوند ریگ‌ها را به چشمانشان انداخت و این امر از طرف پیامبر  ج نبود. اما علت اشاره به آیه فوق این است که خداوند سبحان، اسبابی ظاهری را جهت دفع مشرکان، قرار داده و دفع و هلاک نمودن آنان را به وسیله اسبابی باطنی غیر از اسبابی که برای مردمان ظاهر است، عهده‌دار شده است. پس کمیت و قتل و پیروزی، به خدا اضافه می‌شود و به وسیله او روی می‌دهد و خداوند، بهترین یاری‌کنندگان است. نگا: «الطبری»، ١٣/٤٤١-٤٤٥.

[١١٠٨]- نگا: «جامع‌الرسائل»، صفحات ١٤٦-١٥٢ اثر شیخ‌الإسلام ابن تیمیه؛ و «حادی الأرواح»، ص ٦١ اثر ابن قیم.