متصف بودن پروردگار به صفات ازلی و ابدی کمال
شرح عبارت: خداوند سبحان پیوسته متصف به صفات کمال اعم از صفات ذاتی و صفات افعالی میباشد. و جایز نیست که چنین اعتقاد داشت که خدا متصف به صفتی شده پس از آنکه متصف به آن نبوده است، زیرا صفات خداوند بلندمرتبه، صفات کمال و نبودِ آن صفات، صفت نقص است و جایز نیست که کمال برای خدا حاصل شده پس از آنکه متصف به ضد کمال بوده است. این امر راجع به صفات افعالی و صفات اختیاری و امثال آن از قبیل خلق (آفرینش)، تصویر (صورت بخشی یا هستی بخشی)، احیاء (زنده کردن)، إماتة (میراندن)، قبض (گرفتن)، بسط (دادن، وسعت بخشیدن)، استواء(حاکم شدن و مستولی شدن)، اتیان (آوردن)، مجیء (آوردن)، نزول (پایین آمدن)، غضب (خشم)، رضا (خشنودی) و دیگر صفاتی که خدا، خود را بدان موصوف نموده یا پیامبرش ج او را بدان موصوف نموده، وارد نمیشود. یعنی راجع به هیچ کدام از این صفات گفته نمیشود که کمال برای اینها حاصل شده پس از آنکه متصف به ضد کمال بوده است. هر چند ما کنه و حقیقت این صفات را درک نمیکنیم. و در این خصوص راه تأویل را در پیش نمیگیریم و از هواهای نفسانی پیروی نمیکنیم اما اصل معنای صفات برای ما معلوم است همچنان که امام مالک س وقتی راجع به آیه ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ﴾[الأعراف: ٥٤][١٤٧] مورد سؤال قرار گرفت که استوا چگونه است؟ در جواب گفت: استواء معلوم است و کیفیت آن، مجهول[١٤٨]. و هر چند این حالتها در زمانی ایجاد میشود و در زمان دیگری ایجاد نمیشود؛ همان طور که در حدیث شفاعت آمده است: «إن ربّي قد غضب اليوم غضباً لم يغضب قبله مثله، ولن يغضبَ بعده مثله»[١٤٩] «همانا پروردگارم در این روز (روز قیامت) خشمگین میشود که پیش از آن، چنان خشمگین نشده و پس از آن هم، هرگز چنان خشمگین نمیشود». زیرا این حالات با این اعتبار، غیرممکن است و گفته نمیشود که این حالات پس از آنکه نبودهاند، به وجود آمدهاند. مگر نمیبینی کسی که امروز سخنی گفته و دیروز هم نیروی سخن گفتن داشته، گفته نمیشود: کلام برای وی حادث شده است. و اگر به خاطر دلایلی همچون کودکی و لالی قادر به سخن گفتن نباشد و بعداً سخن گوید، گفته میشود: کلام برایش حادث شده است. پس کسی که ساکت و بیصداست و مشکل تکلم ندارد، به وی متکلم بالقوه میگویند به این معنی که اگر بخواهد میتواند سخن گوید. و موقع سخن گفتن به وی متکلم بالفعل میگویند. همچنین نویسندهای که مشغول نوشتن است، نویسنده بالفعل است و در حالتی که مشغول نوشتن نیست، از نویسندگی خارج نمیشود.
[١٤٧]- «سپس بر عرش استیلا یافت».
[١٤٨]- مؤلف به این قسمت از جواب امام مالک اکتفا نموده است. بقیه آن، چنین است و ایمان به آن واجب، و سؤال از آن، بدعت است.
[١٤٩]- بخاری به شمارههای: ٣٣٤٠، ٣٣٦١ و ٤٧١٢؛ مسلم به شماره: ١٩٤؛ احمد در مسند خود، ج٢، ص٤٣٥ و ٤٣٦؛ ترمذی به شماره: ٢٤٣٤ ابن ابی عاصم در «السنة»، ج٢ ص٣٧٩ به شماره: ٨١١؛ ابن خزیمه در «التوحید» صص٢٤٢-٢٤٣؛ و ابوعوانه در مسند خود، ج١ ص١٧١ از طریق روایت ابوهریره س آن را آوردهاند.