علما در خصوص قضیه کلام، نه قول دارند
علما در خصوص قضیه کلام، نه قول دارند:[٢٦٩]
اوّل- کلام خدا، آن است که معانی را به درون انسان سرازیر کند. حالا این امر یا از طریق عقل فعّال باشد که برخی از صاحبان این قول بدان معتقدند و یا از طریق چیزی دیگر باشد. این قول، قول صائبه و فلسفه زدگان است.
دوم- کلام خدا، مخلوق است که خداوند آن را جدا از خودش خلق نموده است. این قول، قول معتزله است.
سوم- کلام خدا، معنای واحد و قائم به ذات خداست. قرآن مجموعهای از امر و نهی و خبر واستخبار است که اگر با زبان عربی از آن تعبیر شود، قرآن است و اگر با زبان عبری از آن تعبیر شود، تورات است. این قول، قول ابن کلّاب و موافقانش همچون اشعری و دیگران میباشد.
چهارم- کلام خدا، حروف و اصواتی ازلی و جمع شده در ازل است. این قول، قول گروهی از متکلمان و اهل حدیث است[٢٧٠].
پنجم- کلام خدا، حروف واصواتی است، لیکن خدا پس از آنکه متکلم نبوده، بدان سخن گفته است. این قول، قول کرّامیه و دیگران میباشد.
ششم- کلام خدا به آنچه خداوند از علم و اراده قائم به ذاتش ایجاد کرده، بر میگردد. صاحب «المعتبر»[٢٧١] این قول را گفته و رازی[٢٧٢] در کتاب «المطالب العالیة» بدان تمایل دارد.
هفتم- کلام خدا در بردارنده معنای قائم به ذات خداست. و آن را در غیر آن معنا خلق نموده است. یعنی معنایش قدیم است اما الفاظ و اصوات آن حادث. این قول، قول ابومنصور ماتریدی[٢٧٣] میباشد .
هشتم- کلام خدا میان معنایی قدیم قائم به ذات خدا و میان آنچه خداوند آن را در غیر آن معنا به صورت اصواتی خلق نموده، مشترک است.به عبارت دیگر، کلام خدا میان معنای قدیم و الفاظ و اصوات مخلوق مشترک است. این قول ابوالمعالی و پیروانش است.
نهم- خداوند متعال پیوسته متکلم است، هر وقت و زمانی و به هر کیفیتی که بخواهد. او باصدایی که شنیده شود سخن میگوید. نوع کلام، قدیم است هرچند صدای معین، قدیم نیست. این قول از ائمه حدیث و سنت نقل شده است.
راجع به عبارت: «وإنّ القرآن کلام الله» باید گفت که «إنّ» به کسر همزه عطف بر قولش: «إنّ الله واحد لا شریك له» و پس از آن گفت: «و إنّ محمداً عبدهُ المصطفی». کسر همزه در این سه جاآمده است؛ چون لفظ إنّ» معمول قول است. منظورم، گفته طحاوی در ابتدای کلامش است که گفت: «نقول وفي توحيد الله».
عبارت: «کلام الله منه بدا بلا کيفيّة قولاً» ردی است بر معتزله و دیگران؛ چون معتزله گمان میکنند که قرآن از خدا سر نزده است. همان طور که سخنانشان نقل شد که میگویند: اضافه کلام به خدا، اضافه تشریفی است؛ مانند: «بیت الله»، «ناقة الله» آنان سخنان را از جاهای خود تحریف میکنند و سخنانشان، باطل و بیاساس است؛ زیرا چیزی که به الله اضافه میشود، یا معانی است و یا اعیان. اضافه اعیان به الله، برای تشریف و بزرگ دانستن آن چیز است که این چیز، مخلوق خداست؛ مانند «بیت الله»، «ناقة الله». اما اضافه معانی به الله چنین نیست؛ مانند: «علم خدا»، «قدرت خدا»، «عزت خدا»، «جلال خدا»، «کبریائی خدا»، «کلام خدا»، «حیات خدا»، «علوّ خدا» و «قهر خدا»؛ چون همه اینها جزو صفات خداست و امکان ندارد چیزی از آنها مخلوق باشد .
[٢٦٩]- به «الفتاوی» اثر شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج١٢ صفحات ١٦٢-٢١٣؛ و «مختصر الصواعق المرسلة»، ج٢ صفحات ٢٨٦-٢٩٨ مراجعه کنید. شیخ ملا علی قاری در کتاب «شرح الفقه الأکبر»، صفحات٥١-٥٥ به نقل از ابن ابی العز، این فصل را با تصرف اندکی ازاینجا تا صفحه عبارت: «و نزاع و اختلاف میان اهل قبلة...» آورده اما نامی از ابن ابی العز را نیاورده است، بلکه تنها پس از نقل سخن امام طحاوی، گفته شارح آن، این را گفته است.
[٢٧٠]- در نسبت دادن این قول به برخی از اهل حدیث، ایراد وارد است، چون برای کسی که به حدیث مشغول است، بعید است که چنین قولی را که هیچ اصل و اساسی در سنت و همچنین در قرآن ندارد، گفته باشد.
[٢٧١]- نام کامل این کتاب «المعتبر في الحکمة» است. این کتاب در حیدر آباد به سال ١٣٧٥هـ.ق به چاپ رسید .مؤلف آن، ابوالبرکات هبة الله بن ملکا، طبیب و فیلسوف میباشد. وی ابتدا یهودی بود و بعدا اسلام آورد. راجع به وفاتش، اختلاف نظر وجود دارد: بعضی آن را سال ٥٤٧هـ.ق و برخی دیگر سال ٥٦٠هـ.ق و عده دیگری ٥٧٠هـ.ق میدانند. شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب «درءتعارض العقل والنقل» در چندین جا از وی نقل میکند و برآن حاشیه مینویسد. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٢٠ شماره: ٢٧٥ آمده است.
[٢٧٢]- ذهبی در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، جلد ٢١ شماره: ٢٦١ شرح حالش را آورده گفته است: او علامه بزرگ و صاحب فنون، فخرالدین محمد بن عمر بن حسین قریشی بکری طبرستانی، اصولی و مفسر، بزرگ با هوشان و حکیمان و مصنفان است. به سال ٥٤٤هـ.ق به دنیا آمد.در خدمت پدرش ضیاء الدین خطیب ری به تحصیل علم پرداخت و تألیفاتش در سراسر سرزمینهای شرق و غرب انتشار یافت. وی انسانی زیرک و باهوش بود .در تألیفاتش، خطاها و انحرافاتی از سنت سر زده است که ان شاءالله خدا وی را میبخشاید؛ چون او بر راه پسندیده وفات یافت و خداوند از نهان و درون انسان آگاه است.
[٢٧٣]- او محمد بن محمدبن محمود ماتریدی (منسوب به روستایی از روستاهای سمرقند)، امام متکلمان و صاحب تألیفاتی در فقه و اصول و عقاید و تفسیر است. وی به سال ٣٣٣هـ.ق وفات یافت؛ «الفوائد البهیة»، ص١٩٥.