نبوغ وی و رسیدن به درجهی اجتهاد
وقتی طحاوی به سن بیست سالگی رسید، مذهبش را تغییر داد و به مذهب امام ابوحنیفه گروید. علت این تحول، مواردی چند به قرار زیر بود:
١- او میدید که داییاش کتابهای امام ابوحنیفه را مطالعه میکرد و درآنها تأمل و تدبر میکرد و از آنها تاثیر میپذیرفت. محمد بن احمد شروطی از طحاوی پرسیده که چرا مذهب داییات را کنار نهاده و مذهب ابوحنیفه را اختیار کردی؟ در جواب گفت: زیرا من داییام را میدیدم که در کتابهای ابوحنیفه زیاد تأمل و تدبر مینمود و آنها را مطالعه میکرد، از این رو مذهب ابوحنیفه را برگزیدم.
٢- گفتگوها و مناظرههای علمی میان بزرگان اصحاب شافعی و اصحاب ابوحنیفه که در حضور وی روی میدادند.
٣- تصنیفاتی که در هر دو مذهب تألیف شده و در آنها هر طرف در مسائل اختلافی نظر طرف دیگر را ردّ کرده است. مزنی کتابش «المختصر» را تألیف کرد و در چند مسأله نظر ابوحنیفه را ردّ کرد، آنگاه قاضی بکّار بن قتیبه با او همچشمی کرد و در اعترض و ردّ نظر مزنی، کتابی را تألیف کرد.
٤- حلقههای علم با مشربهای مختلف که در مسجد جامع عمرو بن عاص در مجاورت هم برپا میشدند. طحاوی چنین صلاح دانست که از همه حلقهها استفاده کند و به مناقشات و بحث و استدلال هر گروهی گوش فرا دهد.
٥- بزرگانی که خودشان را به مذهب ابوحنیفه نسبت میدادند و برای به دست گرفتن قضاوت به مصر و شام میآمدند؛ مانند قاضی بَکّار بن قتیبه، ابن ابی عِمران و ابوخازم.
همه این امور همراه استعداد فطری و خدادادی و دستاوردهای متعدد علمی طحاوی و رسیدن به درجهی اجتهاد، باعث شدند که وی هر دو مذهب (مذهب شافعی و مذهب ابوحنیفه) را مطالعه و بررسی کرده و آنها را با هم مقایسه نموده سپس به اجتهاد خود، مذهبی را انتخاب کرده و خودش را به آن نسبت دهد و از آن دفاع نماید.
تغییر مذهب ابوجعفر طحاوی، کاری عجیب و غریب نبود، چون دانشمندان زیادی چه پیش از وی و چه در عصر وی، تغییر مذهب دادهاند و هیچ یک از دانشمندان زمانشان بر آنان اعتراض نگرفته و آنان را از این کار نهی نکردهاند.
اکثر اصحاب امام شافعی از اهل مصر جزو پیروان امام مالک بوده، و بعضی از آنان استاد طحاوی بودهاند؛ چون این کارشان از روی تعصب یا تقلید یا همچشمی نبوده بلکه تنها از روی دلیل و آگاهی و بصیرت بوده است.
ابن زولاق گوید: از ابوالحسن علی بن ابی جعفر طحاوی شنیدم که میگفت: از پدرم شنیدم که میگفت: - او از فضل و بزرگی و فقه ابوعبید بن حَربَویه نام میبرد- ابوالحسن علی بن ابوجعفر طحاوی گفت: پدرم در مسائل مختلف با من بحث و مذاکره میکرد. روزی در مسألهای جوابش را دادم، به من گفت: این، که گفتهی ابوحنیفه نیست. به او گفتم: ای قاضی! آیا هر چیزی که ابوحنیفه گفته باید من هم بگویم؟ گفت: به نظر من تو مقلدی بیش نیستی. به او گفتم: آیا جز فرد متعصب کسی تقلید میکند؟ به من گفت: یا جز فرد کودن و نادان کسی تقلید میکند. ابن زولاق گوید: این کلمه در مصر پخش شد تا جایی که به عنوان ضرب المثل در آمد و مردم آن را حفظ کردند.