شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

جهمیه و اساس مذهبشان

جهمیه و اساس مذهبشان

جهمیه، کسانی هستند که به جهم بن صفوان ترمذی انتساب دارند. او کسی بود که نفی صفات خدا و تعطیل صفات خدا را اظهار کرد. او این عقیده را از جعد بن درهم اخذ نمود، کسی که خالد بن عبدالله قسری در واسط او را قربانی کرد. وی در روز عید قربان برای مردم خطبه خواند و گفت: ای مردم! قربانی کنید، خداوند قربانی‏هایتان را قبول فرماید! من هم جعد بن درهم را قربانی می‏کنم، چون او چنین می‏پندارد که خداوند، ابراهیم را به دوستی نگرفته و با موسی به طرز خاصی سخن نگفته است. خداوند از آنچه جعد می‌گوید: والاتر و منزه است. سپس از منبر پایین آمد و او را سر بُرید. این کار پس از استفتا از علمای زمان خود بود که آنان هم سلف صالح رحمهم الله بودند.

جهم پس از جعد بن درهم در خراسان بود و آنجا عقایدش را آشکار کرد و افرادی از این عقاید پیروی کردند پس از آنکه جهم چهل شبانه روز، نماز را به خاطر شک در پروردگارش ترک نمود، این امر به خاطر مناظره و گفتگوی، او با جماعتی از مشرکان بود که سُمَنیّه[١٣٨٦] نام داشتند. اینان از فلاسفه هند بودند که غیر از محسوسات را انکار می‏کردند. این جماعت به جهم گفتند: این پروردگارت که او را می‏پرستی آیا او دیده می‏شود، یا بو می‏شود یا چشیده و یا لمس می‏شود؟ جهم گفت: خیر. گفتند: پس او وجود ندارد. از این رو جهم چهل روز ماند و چیزی را نمی‏پرستید. سپس وقتی دلش احساس کرد که معبودی وجود دارد که به او وابسته است، شیطان اعتقادی را برایش آراست که فکر او آن را ابداع کرد، پس گفت: او وجود مطلق است و تمامی صفات خدا را نفی کرد، و با این عقیده‏اش به جعد پیوست[١٣٨٧].

برخی گفته‏اند: جعد به فلاسفه اهل حرّان پیوسته است. همچنین او برخی از عقایدش را از عده‏ای از یهودیانی که دینشان را تحریف کرده و آن را دستکاری کرده‏اند، گرفته است؛ کسانی که به لبید بن اعصم، آن جادوگری که پیامبر  ج را جادو کرد، پیوسته‏اند. پس از مدتی جهم در خراسان به قتل رسید، که سلم بن احوز[١٣٨٨] او را به قتل رساند. اما عقایدش در میان مردم پخش شد و پس از او معتزله از عقایدش تقلید کردند. اما در واقع جهم بیشتر از معتزله، اهل تعطیل بود چون او، نام‏های خدا را هم انکار می‏کرد اما معتزله تنها صفات خدا را انکار می‏کردند و نام خدا را انکار نمی‌کردند.

علما راجع به جهمیه اختلاف نظر دارند که آیا اینان جزو هفتاد و دو فرقه‏اند یا خیر؟ اینان در این زمینه دو قول دارند. از جمله کسانی که می‌گویند که جهمیه از هفتاد و دو فرقه نیستند، عبدالله بن مبارک و یوسف بن اسباط[١٣٨٩] می‏باشند.

عقاید جهمیه از زمان مصیبت امام احمد بن حنبل و دیگر علمای اهل سنت، مشهور شده است، جهمیه در زمان حکومت مأمون، قوی و زیاد شدند. چون مأمون مدتی در خراسان اقامت کرد. سپس در سال ٢١٨ هجری، دستور زندانی نمودن امام احمد را صادر نمود و در همان سال وفات یافت. آنان امام احمد را به زندان در بغداد برگرداندند و تا سال ٢٢٠ هجری ایشان در زندان بود. در بغداد امام احمد راجع به کلام خدا با معتصم مناظره نمود و بر سر آن شکنجه و اذیت وآزار شد. وقتی امام احمد تمام حجت‏ها و براهین آنان را که علیه او بدانها استدلال می‏کردند، رد کرد و تبیین نمود که آنان هیچ حجت و برهانی در این زمینه ندارند، و درخواستشان از مردم که با معتزله هم رأی باشند و با آنان موافقت کنند و بر سر این عقیده علماء را مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار دهند، جهل و ستم است، معتصم می‌خواست امام احمد را آزاد نماید، اما افرادی اظهار داشتند که مصلحت، زدن امام احمد است تا حرمت خلافت کم کم شکسته نشود. وقتی او را مورد ضرب و شتم قرار دادند، عامه مردم کارشان را محکوم کردند و آن را کاری زشت و ناروا دانستند، از این رو معتزله ترسیدند و او را آزاد کردند. داستان امام احمد در کتاب‌های تاریخ آمده است[١٣٩٠].

از جمله عقاید خاص جهم این است که بهشت وجهنم، فانی می‏شوند و ایمان فقط همان معرفت و شناخت، و کفر فقط جهل است، و در حقیقت کسی فعلی ندارد جز خداوند یکتا. و افعال انسان‌ها فقط از روی مجاز به آنان نسبت داده می‏شود. همان طور که گفته می‏شود: درخت تکان خورد، فلک چرخید، خورشید از وسط آسمان به طرف مغرب رفت. شاعر چه خوب سروده است:

عجبت لشيطان دعا النّاس جهرةً
إلی النار واشتُقَّ اسمه من جهنَّم

«از شیطانی درشگفتم که مردم را آشکار به سوی آتش فرا می‏خواند و نام او از جهنم مشتق شده است».

نقل شده که راجع به سخن درباره اعراض و اجسام از امام ابوحنیفه  / سؤال شد، در جواب گفت: لعنت خدا بر عمرو بن عبید. او بود که سخن در این باره را برای مردم افتتاح کرد[١٣٩١].

[١٣٨٦]- با ضمه «سین» و فتحه «میم» قومی در هند هستند. اینان دهری هستند و خدا را انکار می‏کنند.

[١٣٨٧]- این ماجرا را در «تاریخ الجهمیة و المعتزلة» اثر قاسمی، صص٢٢-٢٣ نگاه کنید. صاحب کتاب، این ماجرا را طولانی‏تر از آنچه در اینجا آورده شده، نقل کرده است. در آنجا این عبارت که: «او چهل روز ماند و چیزی را نمی‏پرستید» نیامده است.

[١٣٨٨]- در پاورقی نسخه‏های خطی (أ) و (ب) آمده است. این واقعه در زمان صغار تابعین بود. طبری تاریخ قتلش را سال ١٢٨ هجری دانسته است. به علت قتلش در کتاب «تاریخ الجهمیة و المعتزلة» صفحات ١٤-١٨ نگاه کنید.

[١٣٨٩]- او انسانی زاهد و از بزرگان بود. او موعظه‏ها و حکمت‏هایی دارد. شرح حالش در کتاب «السیر»، ج٩ شماره: ٥٠ آمده است.

[١٣٩٠]- نگا: «سیر أعلام النبلاء»، ١١/٢٣٢.

[١٣٩١]- به آرای کلامی جهم در کتاب «مقالات الإسلامیین» صص٢٧٩-٢٨٠ و صفحات: ١٣٢، ١٤١، ١٥٢، ٤٧٧، ١٤٨، ١٤٩، ١٦٤، ٤٧٤، ٥٤٢، ١٨١، ٥١٨، ٢١٢، ٤٩٤، ٦٣٦ و٥٨٩ مراجعه نمایید.