دو توحیدی که بنده فقط و فقط به وسیله آن دو، از عذاب خدا نجات مییابد
پس این دو توحید هستند که بنده فقط و فقط به وسیله آن نجات پیدا میکند؛ یعنی توحید مُرسِل (یگانه دانستن خدا برای پرستش و خضوع و ذلت و بازگشت و توکل)، و توحید پیروی از رسول (یگانه دانستن پیامبر ج برای پیروی بی چون و چرا از اوامر و دستوراتش).
پس انسان مؤمن داوری را پیش غیر پیامبر ج نمیبرد و به حکم دیگران راضی نمیشود و برای تنفیذ و اجرای اوامرش لحظهای درنگ نمیکند و از تصدیق خبر پیامبر ج و عرضه کردن آن بر قول استاد و پیشوا و صاحب مذهبش و هر کسی که مورد احترامش است، لحظهای نمیایستد. اگر آنان خبر پیامبر ج به او اعلام کردند، او آن را اجرا و عملی میکند و خبر پیامبر ج را قبول میکند. اما اگر خبر پیامبر ج را به او اعلام نکردند، در این صورت اگر به دنبال سلامت در دینش است، آن خبر را به آنان واگذار کند. اگر چنین نکند خبر پیامبر ج را از جاهای خود تغییر داده و تغییر دادنش را تأویل نام نهاده و میگوید: آن را تأویل میکنیم.
در این صورت اگر بنده با هر گناهی – غیر از شرک به خدا – پروردگارش را ملاقات نماید، برایش بهتر است از اینکه با این حال و وضعیت، پروردگارش را ملاقات نماید.
بلکه هر گاه حدیث صحیحی به او میرسد، خودش را برای پذیرش آن به گونهای آماده میکند که گویی آن را مستقیماً از رسول خدا ج شنیده است.
در این صورت که حدیثی را مستقیماً از رسول خدا ج شنیده، آیا به خود اجازه میدهد که قبول و عمل کردن به آن را به تأخیر اندازد تا اینکه آن را به رأی و سخنان و مذهب فلانی عرضه کند و با آن بسنجد؟ بلکه واجب است که بلافاصله به پیروی از آن حدیث مبادرت ورزد بدون آنکه به چیز دیگری توجه کند. و فرموده پیامبر ج به خاطر مخالفت با رأی فلان کس بر کسی مشتبه نمیشود بلکه آراء و نظرات کسی به خاطر مخالفت با فرموده پیامبر ج، مشتبه میشود و باید در صحت آنها شک کرد. نص فرمایش پیامبر ج با قیاس تعارض ندارد بلکه باید تمام قیاسهایی که مخالف فرموده پیامبر ج هستند، دور انداخته شوند و ملغی اعلام شوند. کلام پیامبر ج به خاطر خیال و گمانی که معقول مینامند، از حقیقت خود تغییر داده نمیشود. آری، دلیل عقلی ممکن است، مجهول و ناشناخته باشد اما در هر حال اصل بر پذیرش حدیث صحیح پیامبر ج است.
و پذیرش فرموده پیامبر ج بر موافقت با رأی فلانی و فلانی متوقف نمیشود حالا این فلانی هر کس باشد، فرقی نمیکند.
امام احمد گوید: انس بن عیاض برای ما نقل کرد که ابوحازم از عمرو بن شعیب[٣٥٣]، از پدرش، او هم از پدر بزرگش برای ما نقل کرد که او گفت: من و برادرم در جایی نشسته بودیم که آن قدر دوست داشتنی بود که با شتران سرخ موی عوض نمیکنم. من و برادرم به آنجا روی آوردیم، دیدیم که بزرگانی از یاران رسول خدا ج در کنار یکی از درهای آن حضرت نشستهاند. دوست نداشتیم که آنان را از همدیگر جدا کنیم و در میان آنان قرار گیریم. پس در گوشهای نشستیم. آنان در این حال ناگهان آیهای از قرآن را خواندند و در آن به بحث و خوض پرداختند تا جایی که صدایشان بلند شد. آنگاه رسول خدا ج با حالت عصبانی و صورت قرمز بیرون آمد در حالی که بر سرشان خاک میپاشید و میفرمود: «مَهلاً يا قَوم، بهذا أُهلکَتِ الأُمَمُ مِن قَبلِکُم، باختلافِهِم عَلی أنبيائِهِم، وضَربِهِمُ الکُتُبَ بَعضَها بِبَعضٍ، إنُّ القرآن لَم يَنزِل يُکَذِبُ بَعضَهُ بَعضاً، إنّما نَزَلَ يُصَدّقُ بَعضُهُ بَعضاً، فَما عَرَفتُم مِنهُ، فَاعملُوا بِهِ، مَا جَهِلتُم مِنهُ فَرُدُّوهُ إلی عَالِمِهِ»[٣٥٤] «آرام باشید ای جماعت! امتهای پیش از شما هم به خاطر اختلاف با پیامبرانشان و زدن کتاب بر همدیگر هلاک شدند؛ زیرا قرآن نازل نشده تا آیات آن همدیگر را تکذیب کنند، بلکه تنها بدین خاطر نازل شده که آیات آن همدیگر را تصدیق کنند. پس هر چه از قرآن دانستید، بدان عمل کنید و هر چه از آن ندانستید، آن را به عالمش برگردانید».
بدون شک خداوند سخن بدون علم را حرام کرده؛ میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾[الأعراف: ٣٣] «بگو: پروردگار من تنها زشتکاری را، چه آشکار و چه پنهان، و گناهکاری و زیاده خواهی به ناحق را حرام کرده و اینکه چیزی را شریک خدا قرار دهید که دلیلی درباره آن نازل نکرده است و یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت دهید». در جای دیگر میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾[الإسراء: ٣٦] «و چیزی را که بدان علم نداری دنبال نکن». پس بر انسان بنده واجب است که آنچه را که خداوند، پیامبرانش را با آن مبعوث نموده و کتابهایش را با آن نازل نموده، حقّی قرار دهد که اتباع و پیروی از آن واجب است و تصدیق نماید، که این حق و درست است و کلام سایر انسانها باید با آن سنجیده شود؛ اگر موافق آن بود، در این صورت حق است و اگر مخالف آن بود، باطل است. و اگر معلوم نباشد که آیا مخالف آن است یا موافق آن، به خاطر اینکه کلام، مجمل است و مراد متکلم را نمیداند، یا اینکه مرادش را دانسته اما نمیداند که آیا پیامبر ج آن را تصدیق نموده یا تکذیب، در این صورت از آن دست برمیدارد و بدون علم سخن نمیگوید.
اگر علوم مادی از غیر پیامبر گرفته شود باکی نیست:
علم هم، آن است که دلیلی برای آن اقامه شود و علمی که مفید است، پیامبر ج آن را آورده است. گاهی علم از جانب غیر پیامبر ج است، لیکن این علوم در امور دنیوی میباشد مانند علم طب، ریاضی و زراعت. اما در امور دینی و الهی و معارف دینی، علم در آنها، آن است که از پیامبر ج گرفته شده و لا غیر.
***
قوله «ولا تَثبُتُ قَدَمُ الإسلامِ إلا عَلیَ ظَهرِ التَّسليمِ والإستِسلامِ».
ترجمه «قدم اسلام تنها بر پشت تسلیم و مطیع [خدا بودن] ثابت میشود».
شرح عبارت: این گفته، استعاره است، چون قدم حسی انسان تنها بر پشت چیزی ثابت میشود. مفهوم عبارت این است که اسلام کسی ثابت نمیشود مگر کسی که تسلیم نصوص قرآن و سنت شده و مطیع و فرمانبردار آنها شده و بر آنها اعتراض وارد نمیکند و با رأی و عقل و قیاس خود با آنها معارضه نمیکند. امام بخاری از امام محمد بن شهاب زهری[٣٥٥] / روایت کرده که او میگوید: رسالت از جانب خداست و ابلاغ رسالت بر رسول و تسلیم رسالت بر ماست[٣٥٦]. این سخن جامع و مانع است.
[٣٥٣]- او امام و محدث، عمرو بن شعیب بن محمدبن عبدالله بن عمروبن عاص، ابوابراهیم و ابوعبدالله قریشی سهمی، اهل حجاز، فقیه و محدث مردم طائف است. او زیاد به مکه رفت و آمد میکرد و علم و دانش را انتشار و گسترش میداد. وی به سال ١١٨ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٥ شماره ٦١ آمده است.
[٣٥٤]- این حدیث در «المسند» اثر امام احمد، ج٢ صفحات ١٨١، ١٨٥، ١٩٥ و ١٩٦ آمده است. و عبدالرزاق در «المصنف»، ابن ماجه به شماره: ٨٥؛ بخاری در «أفعال العباد»، ص٤٣؛ و بغوی به شماره: ١٢١ آن را روایت کردهاند و سند آن، حسن است. مسلم هم در صحیح خود، به شماره: ٢٦٦٦ از طریق روایت عبدالله بن عمرو آورده که عبدالله بن عمرو گفت: روزی پیش رسول خدا ج رفتم. او گفت: پیامبر ج صدای دو نفری که راجع به آیهای از قرآن اختلاف و نزاع داشتند، شنید. پس رسول خدا ج بیرون آمد در حالی که خشم در چهرهاش معلوم بود، آنگاه فرمود «إنّما هلك مَن کانَ قبلکُم باختلافِهِم في الکتابِ» «همانا امتهای پیش از شما، تنها به خاطر اختلافشان در کتاب آسمانی هلاک شدند.
[٣٥٥]- او امام و دانشمند، حافظ زمان خود، محمدبن مسلم بن عبید الله بن عبدالله بن شهاب، ابوبکر قریشی زهری مدنی، مقیم شام است. وی به سال ١٢٤ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیرأعلام النبلاء» ج ٥ شماره ١٦٠ آمده است.
[٣٥٦]- صحیح بخاری، ج ١٣ ص ٥٠٣. حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: این سخن در داستانی که حمیدی در کتاب «النوادر» و خطیب روایتش کردهاند، وجود دارد. حمیدی میگوید: سفیان برای ما نقل کرد و گفت: مردی به زهری گفت: ای ابوبکر این فرموده پیامبر ج «ليس منّا مَن شَقَّ الجيوبَ» «هر کس گریبان و یقهاش را پاره کند، از ما نیست» به چه معناست؟ زهری گفت: علم آن از جانب خداست و ابلاغ آن بر پیامبر خدا و تسلیم شدن به آن برماست. این مرد، اوزاعی بود. ابن ابی عاصم در «کتاب الأدب»، آن را روایت کرده است. و ابن ابی دنیا، از دحیم، از ولیدبن مسلم، از اوزاعی آورده که اوزاعی گوید: این سؤال را از زهری پرسیدم و زهری در جواب چنین گفت.