اختلاف نظر علما راجع به حقیقت جادو و انواع آن
علما راجع به حقیقت جادو و انواع آن اختلاف نظر دارند. اکثر علما بر این باورند که جادو ممکن است در مرگ کسی که جادو شده و در بیماری او بدون آنکه ظاهراً چیزی به وی رسیده باشد، تأثیر داشته باشد و برخی دیگر از علما گمان میکنند که جادو، تخیلی بیش نیست[١٣٤٢].
همه علما اتفاق نظر دارند بر اینکه جادویی که از جنس فراخواندن ستارگان هفتگانه یا دیگر ستارگان، یا مخاطب قرار دادن ستارگان، یا سجده برای آنها، و تقرب و نزدیکی به ستارگان با چیزهایی مناسب همچون لباس و انگشتری و مانند آنها باشد، این عمل، کفر است و از بزرگترین دروازههای شرک است، که قفل آن و بلکه بستن آن، واجب است. و این عمل از جنس عمل قوم ابراهیم ÷ است. به همین خاطر خداوند متعال به نقل از وی میفرماید:
﴿فَنَظَرَ نَظۡرَةٗ فِي ٱلنُّجُومِ٨٨ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٞ٨٩﴾[الصافات: ٨٨-٨٩]
«پس نظری به ستارگان افکند و گفت: من بیمارم [و با شما به مراسم عید نمیآیم]».
در جای دیگری میفرماید:
﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ﴾[الأنعام: ٧٦]
«پس چون شب بر او تاریک شد، ستارهای دید».
تا آنجا که میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾[الأنعام: ٨٢]
«کسانی که ایمان آوردند و ایمان خویش را به ستم (شرک) نیالودند، امنیت مخصوص آنهاست و هم ایشان هدایتیافتگانند».
همچنین همه علما اتفاق نظر دارند بر اینکه هر رقیه و نوشته یا سوگندی که در آن شرک به خدا وجود داشته باشد، بر زبان آوردن و تکلم به آن جایز نیست هرچند جن یا غیرجن به وسیله آنها، از وی اطاعت و فرمانبرداری نمایند. همچنین هر نوشته و کلامی که در آن کفر باشد، بر زبان آوردن آن و تکلم به آن جایز نیست.
همچنین هر کلامی که معنایش مشخص نباشد، بر زبان آوردن آن جایز نیست، چون ممکن است شرکی در آن باشد که مشخص نباشد. به همین خاطر پیامبر ج فرمودند: «لا بأس بالرّقي ما لم تکن شرکاً»[١٣٤٣]: «رقیه و نوشته مادام که شرک نباشد، اشکالی ندارد».
پناه بردن[١٣٤٤] به جنّیان جایز نیست؛ چون خداوند، کافران را به خاطر این کار مذمت و نکوهش کرده[١٣٤٥] میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦﴾[الجن: ٦]
«و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه میبرند و بر سرکشی و ضلالت آنها میافزودند».
اینان میگویند: اگر انسانی در یک دره میماند، میگفت: پناه میبرم به بزرگ و رئیس این دره از شر نادانان و سفیهان آن. از این رو تا صبح در امنیت و سلامت شب را به سر میبرد:
﴿فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦﴾[الجن: ٦]
«بر سرکشی و ضلالت آنها میافزودند».
یعنی انسانها با پناه بردن به جنیان، بر گناه و سرکشی و شر آنها میافزودند. این بدان خاطر است که اینان میگویند: سرداری جن و آدمیان را به دوش گرفتهایم. پس وقتی آدمیان چنین رفتاری با جن مینمایند، جنیان هم خودشان را بزرگ میپندارند؛ خداوند متعال فرموده است:
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١﴾[سبأ: ٤٠-٤١]
«و روزی که همه آنها را گرد میآورد، آنگاه به فرشتگان میگوید: آیا اینان شما را میپرستیدند؟ گویند: منزهی تو! سرپرست ما تویی نه آنها، بلکه جنّیان را میپرستیدند؛ بیشترشان به آنها ایمان داشتند».
پس اینان کسانی هستند که گمان میکنند با این کارهایشان فرشتگان را فرا میخوانند و آنها را مورد خطاب قرار میدهند. و در حقیقت گمراهان و بلکه تنها شیاطین بر آنها فرود میآیند؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِيَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰكُمۡ خَٰلِدِينَ فِيهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٢٨﴾[الأنعام: ١٢٨]
«و روزی که همه آنها را گرد میآورد [میگوید]: ای گروه جنّیان! از آدمیان پیروان زیادی فراهم آوردید، و دوستان ایشان از آدمیان میگویند: پروردگارا! برخی از ما از دیگری بهره گرفت، و به اجلی که برای ما مقرر کرده بودی رسیدیم. [خدا] فرماید: جایگاه شما آتش است؛ در آن ماندگار خواهید بود، مگر آنکه خدا بخواهد. آری، پروردگار تو حکیم داناست».
بهره گرفتن آدمی از جن، در برآوردن نیازهایش، فرمانبرداری از اوامرش، خبر دادن از امور غیبی و مانند آنها میباشد و بهره گرفتن جن از آدمی در این است که آدمی او را بزرگ میداند و احترام و بزرگداشت خاصی برای جن قائل است، از او طلب کمک مینماید، او را به فریاد میخواند، و فرمانبردار و مطیع و خاضع اوست.
نوعی از این افراد، از حالتهای شیطانی و کشف چیزها و خطاب قرار دادن افراد پنهان و ناپیدا دم میزنند و اظهار میدارند که آنان کارهای خارقالعادهای انجام میدهند که اقتضا میکند آنان اولیاء و دوستان خدا هستند. در میان اینان، کسانی هستند که مشرکان را علیه مسلمانان یاری میکنند و میگویند: همانا پیامبر ج به آنان دستور داده که چون مسلمانان گناه و نافرمانی کردند، با آنان همراه مشرکان بجنگید. اینان در حقیقت برادران مشرکاناند.
مردمان راجع به افراد پنهان و ناپیدا، سه گروه هستند:
گروهی وجود افراد پنهان و ناپیدا را دروغ میدانند ولی افرادی آنان را دیدهاند و ثابت شده که کسانی، آنان را دیدهاند، یا افرادی ثقه و مطمئن آنچه را که دیدهاند برای او نقل میکنند. این عده هرگاه افراد پنهان را دیدند و به وجودشان یقین حاصل کردند، مطیع و خاضع آنان هستند.
گروهی آنان را شناختهاند و به قدر بازگشتهاند و معتقدند که در باطن، غیر از راه پیامبران، راه دیگری به سوی خدا وجود دارد.
گروهی نتوانستهاند، ولی را خارج از دایره پیامبر قرار دهند، از این رو گفتهاند: پیامبر ج هر دو گروه را یاری میدهد. پس اینان پیامبر را بزرگ میپندارند و نسبت به دین و شریعت او جاهل هستند.
در حقیقت، اینان از پیروان شیاطیناند و مردان پنهان همان جنّیاناند و «رجال» نامیده میشوند؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦﴾[الجن: ٦]
«و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه میبرند و بر سرکشی و ضلالت آنها میافزودند».
وگرنه آدمیان، مشاهده و دیده میشوند. آری، گاهی وقت انسان ناپیدا میشود ولی برای همیشه از انظار انسانها پنهان و ناپیدا نمیشود، و کسی که گمان میکند افراد ناپیدا از آدمیان هستند، این گمان ناشی از اشتباه و جهل اوست. در واقع سبب گمراهی راجع به این افراد، و اختلاف نظر این سه گروه از علما، عدم تشخیص میان دوستان شیطان و دوستان رحمان میباشد.
برخی از مردمان میگویند: فقرا و مستمندان، حال و وضعیتشان معلوم است که راست میگویند. این سخن باطلی است، بلکه واجب است افعال و احوال آنها با شریعت محمدی سنجیده شود؛ آنچه مطابق آن است، پذیرفته و آنچه مخالف آن است، رد میشود؛ همچنان که پیامبر ج میفرمایند: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو ردٌّ»[١٣٤٦] «هرکس کاری انجام دهد که دستور ما بر آن نیست، آن کار، مردود و باطل است».
در روایتی آمده است: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو ردٌّ» «هر کس در این دین و شریعت ما، چیزی را به وجود آورد که از آن نیست، آن چیز مردود و باطل است».
پس جز راه پیامبر ج، راهی نیست و جز حقیقت او، حقیقتی وجود ندارد و جز شریعت او، شریعتی نیست و جز عقیده او، عقیدهای وجود ندارد و هیچ یک از انسانها پس از پیامبر ج به خدا و رضوان و خشنودی پروردگار و بهشت و کرامت خداوند نمیرسد مگر از طریق پیروی پیامبر ج در باطن و ظاهر.
هر کس خبر پیامبر ج را تصدیق نکند و در امور باطنی که در دلهاست و اعمال ظاهری که بر جسمهاست، پایبند اطاعت از پیامبر ج نباشد، مؤمن نیست چه برسد به اینکه ولی خدا باشد هر چند این فرد در هوا پرواز کند و روی آب راه برود و از غیب انفاق کند و طلا را از جیب درآورد، و هرچند کارهای خارقالعادهای را انجام دهد. چون کسی که کار واجب را ترک میکند و کار حرام مرتکب میشود، حتماً از اهل احوال شیطانی است که صاحبش را از خداوند متعال دور میکند و او را به خشم و عذاب پروردگار نزدیک میسازد. اما کودکان و دیوانگانی که مکلف نیستند، گناه از آنان برداشته شده است، پس عقاب و عذاب نمیبینند. و این کودکان و دیوانگان، ایمان به خدا و ترس از خدا در ظاهر و باطن به مانند دوستان نزدیک و حزب رستگار خدا و سرباز پیروز او ندارند اما به تبع پدرانشان داخل اسلام میشوند؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ[١٣٤٧] وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ٢١﴾[الطور: ٢١]
«و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان در ایمان پیرویشان کردند، فرزندانشان را به آنها ملحق کنیم و از [پاداش] عملشان چیزی نکاهیم. هر کس در گرو دستاورد خویش است».
[١٣٤٢]- نگا: «التفسیر القیم»، صفحات ٥٧١-٥٧٣.
[١٣٤٣]- مسلم به شماره: ٢٢٠٠؛ ابوداود به شماره: ٣٨٨٦؛ بخاری در «التاریخ الکبیر»، ٧/٥٦؛ و طبرانی، ج ١٨ به شماره: ٨٨ از طریق روایت عوف بن مالک اشجعی آن را روایت کردهاند.
[١٣٤٤]- در اصل نسخههای خطی، به جای «پناه بردن»، «طلب کمک» آمده است.
[١٣٤٥]- نگا: «التفسیر القیم»، ص ٥٤٢.
[١٣٤٦]- بخاری به شماره: ٢٦٩٧؛ و به عنوان تعلیق و حاشیه در دو جا در صحیحش، ٤/٣٥٥ و ١٣/٣١٧؛ مسلم به شماره: ١٧١٨؛ ابوداود به شماره: ٤٦٠٦؛ ابن ماجه به شماره ١٤؛ طیالسی به شماره: ١٤٢٢؛ احمد در «المسند»، ٦/٢٧٠؛ بیهقی، ١٠/١١٩؛ دارقطنی در سنن خود، ٤/٢٢٤، ٢٢٥ و ٢٢٧؛ قضاعی در «مسند» خود به شماره: ٣٥٩؛ و ابن حبان به شمارههای: ٢٦ و ٢٧ آن را روایت کردهاند.
[١٣٤٧]- ابوعمرو، «وأتبعناهم» با «نون» و «الف»، و «ذرياتهم» به صورت جمع و با کسره «تاء» در هر دو جا قرائت نموده است. نافع، «و اتبعتهم» با «تاء» و تشدید، و «ذريتهم» بدون «الف» و مرفوع بودن «تاء»، و «ألحقنا بهم ذرياتهم» با «الف» و کسره «تاء» قرائت نموده است. ابن عامر، «واتبعتهم» با تشدید، «ذرياتهم» با «الف» و مرفوع بودن «تاء»، و «ألحقنا بهم ذرياتهم» به صورت جمع و کسره «تاء» قرائت کرده است. اهل کوفه و اهل مکه، «واتّبعتهم» با تشدید، «ذريتهم» به صورت مفرد، و «ألحقنا بهم ذريتهم» به صورت مفرد، که «ذريتهم» در اینجا مفعول است، قرائت نمودهاند؛ نگا: «الکشف»، ٢/٢٩٠-٢٩١؛ «حجة القراءات»، ص ٦٨١-٦٨٢؛ و «زادالمسیر»، ٨/٥٠.