سخنان سلف صالح در خصوص اثبات صفت علو و بلندی خدا
سخنان سلف صالح در خصوص اثبات صفت علو و بلندی خدا خیلی زیادند؛ از جمله: شیخ الاسلام ابواسماعیل انصاری در کتابش «الفاروق»[٦٤٧] با سند خود تا ابومطیع بلخی نقل کرده که او از ابوحنیفه درباره کسی که گفته نمیدانم پروردگارم در آسمان است یا در زمین؟ پرسید، ابوحنیفه در پاسخ گفت: او کفر ورزیده، چون خداوند متعال فرموده است:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ٥]
«خدای رحمان بر عرش استوا یافت».
و عرش خدا بالای هفت طبقه آسمان است. گویم: اگر بگوید: خداوند بر روی عرش است ولی بگوید: نمیدانم عرش در آسمان است یا در زمین؟ ابوحنیفه میگفت: او کفر ورزیده است، چون انکار کرده که خداوند در آسمان است، و هر کس انکار کند که خدا در آسمان است، کفر ورزیده است. دیگران افزودهاند: چون خداوند در بالای همه چیز است و او از بالا فرا خوانده میشود نه از پایین.
به کسانی که به مذهب ابوحنیفه انتساب دارند و علو و بلندی خدا را انکار میکنند، توجهی نمیشود، چون گروههایی از معتزله و غیرمعتزله به مذهب ابوحنیفه انتساب دارند در حالی که در بسیاری از اعتقادات ابوحنیفه با وی مخالفت دارند. افرادی هم به مالک و شافعی و احمد انتساب دارند که در برخی اعتقادات این بزرگواران با آنان مخالفاند. داستان ابویوسف راجع به طلب توبه بشر مریسی وقتی که انکار کرد که خداوند بالای عرش است، مشهور است. عبدالرحمن بن ابی حاتم و دیگران این داستان را نقل نمودهاند.
هر کس «فوق» را چنین تأویل نماید که خداوند از بندگانش برتر و افضل است، و او از عرش برتر و افضل است همچنان که گفته میشود: «الأمير فوق الوزير» «امیر برتر از وزیر است» و «الدينار فوق الدرهم» «دینار برتر از درهم است». این چیزی است که عقلهای سلیم از آن نفرت دارند و دلهای سالم و پاک از آن بیزارند. چون کسی که از همان ابتدا میگوید: خداوند از بندگانش برتر است، و او از عرش خود برتر است، این گفته از جنس این گفتهاش است: برف، سرد است؛ آتش، گرم است؛ خورشید، نورانیتر از چراغ است؛ آسمان بالاتر از سقف خانه است؛ کوه از سنگریزه سنگینتر است؛ رسول خدا ج از فلان یهودی برتر است؛ و آسمان بالای زمین است. در این گفتهها هیچ تمجید و ستایش و تعظیم و مدح و ثنایی نیست، بلکه این از پستترین کلام است پس چگونه لایق و سزاوار کلام خداوند است، کلامی که اگر انس و جن جمع شوند تا مانند آن را بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند هر چند پشتیبان و مددکار همدیگر باشند. بلکه در این صورت در این گفته، نسبت دادن نقص به خداوند است، همان طور که در ضربالمثل زیر گفته شده است:
ألم تری أنّ السيف ينقص قدره
إذا قيل إن السيف أمضی من العصا[٦٤٨]
«مگر نمیبینی که شمشیر ارزشش کم میشود وقتی گفته شود: همانا شمشیر برندهتر از عصا است؟».
اگر کسی بگوید: گوهر برتر از پوست پیاز و پوست ماهی است! قطعاً انسانهای عاقل به او میخندند، چون میان آنها تفاوت زیادی هست. تفاوت میان خالق و مخلوق بسیار بزرگتر و بزرگتر است. برخلاف زمانی که موقعیت اقتضای آن را کند، به اینکه به عنوان احتجاج بر باطلگرا باشد همان طور که در گفته یوسف صدیق ÷ آمده است:
﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩﴾[يوسف: ٣٩]
«آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه قهار؟».
و مانند این آیه:
﴿ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ٥٩﴾[النمل: ٥٩]
«آیا خدا بهتر است یا آنچه [با او] شریک میکنند؟».
و مانند این فرموده خداوند بلندمرتبه:
﴿وَٱللَّهُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ٧٣﴾[طه: ٧٣]
«و خداوند بهتر و پایدارتر است».
این معنا از فوق بودن خدا در ضمن ثبوت فوق بودن مطلق از تمامی جهات ثابت میشود، چون خداوند سبحان فوق بودن چیرگی و قهر، فوق بودن منزلت و فوق بودن ذات را دارد، و هر کس برخی از اینها را اثبات و برخی را نفی نماید، نسبت نقص به خدا داده است.
علو و بلندی خداوند متعال از همه جهات، مطلق است. اگر بگویند: خداوند فقط علو و بلندی مکانت دارد نه علو و بلندی مکان، در جواب باید گفت که مکانت، تأنیث مکان است همان طور که منزلت، تأنیث منزل میباشد. پس لفظ «مکانة ومنزلة» در مکانهای جسمانی و روحانی استعمال میشوند همان طور که لفظ «مکان و منزل» در مکانهای جسمانی استعمال میشوند. اگر گفته شود: تو در دلهای ما منزلتی داری، و منزلت فلانی در دلها و درونهایمان از منزلت فلانی، عظیمتر است همان طور که در اثر[٦٤٩] آمده است:
«هر گاه یکی از شما دوست داشت که بداند منزلتش نزد خدا چگونه است، به منزلت خدا در دلش نگاه کند، چون خداوند منزلتی را برای بنده در نزد خود قائل میشود که بنده آن را برای خدا در دلش قائل میشود». عبارت: «منزلت خدا در دلش» عبارت است از معرفت و محبت و تعظیم خدا و مانند آنها که در دلش است. پس وقتی دانسته شد که «المکانة والمنزلة» تأنیث مکان و منزل است، و مؤنث هم در لفظ و معنا فرع مذکر و تابع آن است، علو و بلندی که در ذهن میباشد تابع و پیرو علو و بلندی حقیقی است؛ اگر مطابق هم باشند، در آن صورت حق است و اگر چنین نباشد، باطل است.
اگر گفته شود: منظور، برتری خدا در دلهاست، و خداوند از هر چیزی در دلها برتر است، در جواب گفته میشود: به همین صورت است، و این علو مطابق علو و بلندی ذات خدا بر هر چیز است. پس اگر ذات خدا بالای هر چیزی نباشد، برتری خدا در دلها مطابق نیست. این درست مانند آن است که کسی چیزی را برتر قرار دهد که در واقع برتر نیست.
[٦٤٧]- امام ذهبی در کتاب «العلو» ص ١٠٣ کلام ابوحنیفه را نقل کرده و آن را به کتاب «الفاروق» نسبت داده است، و شیخ علی قاری در کتاب «شرح الفقه الأکبر»، ص ١٧١ آن را از شارح نقل کرده است.
[٦٤٨]- این بیت را ثعالبی در «تتمة الیتیمیة» ٥/ ٢٩٩ با یک بیت قبل از آن آورده است:
متي ما أقل مولاي أفضل منهم
أكن للذي فضلته متنقصا
هرگاه که بگویم مولای من از آنها بهتر است در حق آن کس که او را فضیلت دادهام کوتاهی روا داشتهام.
و این دو بیت را به ابو درهم بندنیجی نسبت داده است.
[٦٤٩]- مؤلف، کلمه «أثر» را بر کلام مأثور سلف صالح اطلاق کرده همان طور که اصطلاح فقها، همین است، چون متنی که آورده، حدیث نیست.