شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

داستان حجت آوردن آدم برای موسی و بیان معنای آن

داستان حجت آوردن آدم برای موسی و بیان معنای آن

اگر گفته شود: پس راجع به استدلال آدم به تقدیر در مقابل موسی  أ چه می‌گویید آنگاه که آدم به موسی گفت: آیا مرا به خاطر کاری که خداوند چهل سال قبل از آفرینش من، برای من مقدر نمود، سرزنش می‌کنی؟ و پیامبر  ج گواهی‌ داد که آدم به وسیله این حجت بر موسی غلبه یافت[١٩٧].

در جواب گفته می‌شود: ما این حدیث را قبول داریم و گوش به فرمان آن هستیم، چون از رسول خدا  ج به صحت و ثبوت رسیده است و آن را رد نمی‌کنیم و راویانش را تکذیب نمی‌کنیم آن گونه که «قدریه» این کار را کرده‌اند و آن را تأویل نمی‌کنیم.

اما صحیح آن است که آدم به قضا و قدر برای گناه استدلال نکرد، چون او نسبت به پروردگارش و گناهش آگاه‌تر بود بلکه حتی تک تک فرزندانش از مؤمنان به قدر استدلال نمی‌کنند، چون این کار، باطل است و موسی  ÷ نسبت به پدرش و گناه او آگاه‌تر بود از اینکه آدم  ÷ را به خاطر گناهی که از آن توبه کرده و خداوند توبه‌اش را پذیرفته و او را برگزیده و هدایتش کرده، سرزنش نماید. بلکه ملامت تنها به خاطر آن مصیبتی بود که فرزندانش را از بهشت بیرون کرد. پس آدم  ÷ هم فقط برای آن مصیبت به قدر استدلال کرد نه برای خود گناه، چون موقع مصایب به قدر استدلال می‌شود نه موقع معایب.

این توجیه، بهترین معنایی است که برای حدیث مذکور شده است. پس هر بلا و مصیبتی که تقدیر شده، باید تسلیم آن شد، چون خداوند کاملاً بدان راضی است و در آن حکمتی نهفته است. اما راجع به گناهان باید گفت که بنده نباید گناه کند و اگر گناه کرد، باید طلب بخشش نماید و توبه کند. پس او در این حال از معایب و گناهان توبه می‌‌کند و بر مصایب و بلاها صبر می‌نماید؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ[غافر: ٥٥] «پس صبر کن که وعده خدا حق است، و برای گناهت آمرزش بخواه...». در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡ‍ًٔاۗ[آل عمران: ١٢٠][١٩٨] «و اگر استقامت و پارسائی کنید، نیرنگ آنها هیچ زیانی به شما نمی‌‌رساند».

اما گفته ابلیس: «رَبِّ بِما أغوَيتني» «پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه کردی»، او تنها به خاطر استدلالش به قدر برای گناهش مذمت شده نه به خاطر اعتراف به قدر و اثبات آن. آیا سخن نوح  ÷ را شنیدی که به قومش گفت: ﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡۚ هُوَ رَبُّكُمۡ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٣٤[هود: ٣٤] «و اگر من بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتی که خداوند [به سزای کفرتان] بخواهد گمراهتان کند، اندرز من شما را سودی نخواهد بخشید، او پروردگار شماست و به سوی او بازگردانده می‌شوید». شاعر چه خوب گفته است:

فما شئتَ کان وإن لم أشأ
وماشئتُ إن لم تَشأ لم يکن

«هر چه بخواهی می‌شود هر چند من هم نخواهم. و هر چه بخواهم در صورتی که تو نخواهی، نمی‌شود».

از وَهب بن مُنّبه[١٩٩] نقل است که گفت: به قدر نگاه کردم، متحیر و گیج شدم، سپس دوباره به آن نگاه کردم، متحیر و گیج شدم، و دیدم که آگاه‌ترین مردمان از قضا و قدر، از همه مردمان بیشتر از آن دست می‌کشند و جاهل‌ترین مردمان نسبت به قدر و قضا، از همه مردمان بیشتر درباره آن سخن می‌گویند.

قوله: «يَهدي مَن يَشاءُ، ويَعصِمُ ويُعافي فضلاَ، ويُضلُّ مَن يشاءُ، ويخذُلُ ويَبتلي عَدلاً».

ترجمه: «هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند و از روی لطف و فضل خود او را حمایت و محفوظ می‌کند و از رنج و بیماری عافیتش می‌دهد، و هر کس را که بخواهد گمراه می‌کند و از روی عدل او را خوار و ذلیل می‌کند و به رنج و بیماری گرفتارش می‌سازد».

[١٩٧]- بخاری به شماره‌های ٣٤٠٩، ٤٧٣٦، ٦٦١٤ و ٧٥١٥؛ مسلم به شماره ٢٦٥٢؛ مالک در «المؤطأ» ج٢ ص٨٩٨؛ حمیدی به شماره ١١١٥؛ احمد در مسند خود، ج٢ صفحات ٢٤٨، ٢٦٤، ٢٦٨ و ٣٩٨؛ ابوداود به شماره ٤٧٠١؛ ابن ماجه به شماره ٨٠؛ ترمذی به شماره ٢١٣٤؛ ابن ابی عاصم به شماره‌های ١٣٩، ١٤٠ و ١٤٥؛ ابن خزیمه در «التوحید» صفحات ٩، ٥٤، ٥٦ و ١٠٩؛ آجری در «الشریعة» ص١٨١؛ و لالکائی به شماره‌های ١٠٣٣ و ١٠٣٤ از طریق روایت ابوهریره آن را آورده‌اند. و ابوداود به شماره ٤٧٠٢؛ بزار به شماره ٢١٤٦؛ ابن خزیمه در «التوحید» صص١٤٣-١٤٤؛ آجری ص١٨٠؛ و ابن ابی عاصم به شماره ١٣٧ از طریق روایت عمر آن را آورده‌اند.

[١٩٨]- نگاه: «الفتاوی»، ٨/١٠٨ و ٣١٩-٣٢٤.

[١٩٩]- او امام و علامه اخباری قصصی، وهب بن منبه بن کامل بن سیج بن ذی کبار، اهل صنعاء یمن، برادر همام بن منبه است. او در سال ٣٤هـ. ق در زمان خلافت عثمان ولادت یافت و به جاهای متعددی سفر کرد و از چندین نفر از صحابه و تابعین علم و دانش را اخذ نمود. او روایت‌های مسند را خیلی کم نقل کرده و فراوانی علمش در اسرائیلیات و صحیفه‌های اهل کتاب است. وی به سال ١١٠هـ. ق و بنا به گفته بعضی به سال ١١٣هـ. ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٤ صفحات ٥٤٤-٥٥٧ آمده است.