اعلام بیزاری و برائت از هیچ یک از صحابه جایز نیست
این گفته طحاوی: «و از هیچ یک از صحابه اعلام بیزاری و برائت نمیکنیم آن گونه که رافضیها این کار را میکنند». از نظر رافضیها دوستی و ولاء نیست مگر به وسیله براء؛ یعنی کسی دوستدار اهل بیت نیست مگر اینکه از ابوبکر و عمر س اعلام برائت و بیزاری کند. اما اهل سنت همه یاران پیامبر ج را دوست دارند و آنان را در مقامی که استحقاقش را دارند، قرار میدهند و قدر و منزلت آنان را میدانند. البته با عدل و انصاف این موضعگیری را دارند نه با هوا و تعصب؛ چون همه اینها جزو بغی و سرکشی است که همان تجاوز از حد میباشد؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿فَمَا ٱخۡتَلَفُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُمۡ﴾[الجاثية: ١٧]
«پس ایشان اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه علم برایشان آمد [آن هم] به خاطر حسد و رقابتی که میان خودشان بود».
این معنای گفتهی برخی از سلف است که گفتهاند: شهادت به اینکه فلان فرد معین، از اهل جهنم است یا او کافر است بدعت است و برائت و اعلام بیزاری هم بدعت است. این قول از جماعتی از سلف، از میان صحابه و تابعین از جمله ابوسعید خدری، حسن بصری، ابراهیم نخعی[١١٨١]، ضحاک و دیگران روایت میشود.
شهادت به این معناست که بر شخص معینی از مسلمانان گواهی داده شود که وی از اهل جهنم است یا کافر است بدون آنکه نسبت به آنچه که خداوند برای چنان فردی خاتمه داده، علم و آگاهی داشته باشد.
گفته طحاوی: «حب و دوستی صحابه، دین و ایمان و احسان است»، چون این امر امتثال و به راه بردن امر خداوند در نصوصی است که ذکر شد. ترمذی از عبدالله بن مغفّل روایت کرده که او گفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «الله الله في أصحابي، لا تّتخذوهم غرضاً [بعدي]، فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم، ومن أبغضهم فببغضي أبغضهم، ومن آذاهم فقد آذاني، ومن آذاني فقد آذی الله، ومن آذی الله فيوشك أن يأخذه»[١١٨٢] «زنهار درخصوص یاران من خدای را به یاد داشته باشید و از خدا بترسید [پس از من] نسبت به آنان غرض و کینه و دشمنی نداشته باشید. هر کس آنان را دوست بدارد، به خاطر حب و دوستی من است که آنان را دوست داشته و هر کس آنان را دشمنی بدارد، به خاطر دشمنی با من است آنان را دشمن داشته، و هر کس آنان را اذیت کند، در حقیقت مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند، خدای را اذیت کرده است، و هر کس خدای را اذیت کند، هر آن ممکن است خداوند او را از بین ببرد».
ایمان نامیدن حب و دوستی صحابه، بر طحاوی / اشکال و ایراد وارد میکند، چون حبّ و دوستی عمل قلب است و تصدیق نیست تا در نتیجه عمل در مسما و مفهوم ایمان داخل باشد، و قبلاً سخن طحاوی در این زمینه آورده شد که: «ایمان عبارت است از اقرار با زبان و تصدیق با قلب»، که در این تعریف، عمل را در مسمّا و مفهوم ایمان داخل نکرده است. این تعریف در مذهب ابوحنیفه معروف است. مگر اینکه این نامگذاری از روی مجاز باشد.
طحاوی میگوید: «و بغض و دشمنی صحابه، کفر و نفاق و سرکشی است»؛ قبلاً راجع به اهل بدعتها سخن گفته شد، و این کفر مانند کفری است که در این آیه ذکر شده است:
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤﴾[المائدة: ٤٤]
«و هر که به موجب آیات الهی حکم نکند، آنها واقعاً کافرند».
که راجع به این مطلب قبلاً بحث شد.
***
قوله: «ونثبت الخلافة بعد رسول الله ج أولاً لأبي بکر الصّديق س، تفضيلاً له وتقديماً علی جميع الأمّة».
ترجمه: «و پس از رسول خدا ج خلافت را ابتدا برای ابوبکر صدیق س به نشانه برتری دادن و مقدم داشتن او بر تمامی امت اسلامی، اثبات میکنیم».
[١١٨١]- او امام و حافظ و فقیه عراق، ابوعمران ابراهیم بن یزید بن قیس بن اسود نخعی یمانی سپس کوفی، متوفای سال ٩٦ هجری میباشد. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٤، شماره: ٢١٣ آمده است.
[١١٨٢]- ترمذی به شماره: ٣٨٦٢؛ احمد در «المسند»، ٤/٨٧ و ٥/٥٤ و ٥٧، و در «فضائل الصحابة»، به شمارههای: ١، ٢، ٣ و ٤؛ ابن ابی عاصم به شماره: ٩٩٢؛ خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٩/١٢٣؛ ابونعیم در «الحلیة»، ٨/٢٨٧؛ و بخاری در تاریخ خود، ٥/١٣١ آن را روایت کردهاند. در سند آن، عبدالله بن عبدالرحمن و بنا به گفته بعضی، عبدالرحمن بن زیاد، و بنا به گفته بعضی دیگر، عبدالرحمن بن عبدالله وجود دارد، که غیر از ابن حبان کسی او را ثقه ندانسته است. ابن معین دربارهاش گوید: او را نمیشناسم، ذهبی هم میگوید: او شناخته نشده است. با این وجود، ترمذی آن را حسن دانسته و ابن حبان به شماره: ٢٢٨٤ آن را صحیح دانسته است.