معرفی ابوجعفر طحاوی
از جمله دانشمندان اسلامی که برای آشکار کردن این حق برخاستهاند، امام ابوجعفر احمد بن محمد بن سَلَامَة أزدی طحاوی- خداوند او را غرق رحمت خویش نماید- پس از قرن دوم هجری است، چون تاریخ تولدش سال ٢٣٩هـ.ق و تاریخ وفاتش ٣٢١ هـ.ق میباشد.
امام طحاوی / از آنچه سلف صالح برآن بودهاند، خبر داده و از امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی[٤٨] و دو شاگردش، ابویوسف بن ابراهیم حِمیَری انصاری و محمد بن حسن شیبانی (رحمهما الله تعالی) آنچه راجع به اصول دین بدان معتقد میبودند و پروردگار جهانیان را با آن میپرستیدند، نقل نموده است.
هر اندازه زمان از قرون اولیه دورتر میشد، بدعتها آشکار و تحریف زیاد میشد؛ تحریفی که صاحبانش آن را تأویل نام مینهادند تا مورد پذیرش قرار گیرد و کمتر کسی بود که میان تحریف و تأویل فرق نهد، چون بردن کلام از ظاهرش به معنای دیگری که لفظ در جمله احتمال آن معنا را داشت، هر چند قرینهای برای این کار وجود نداشته باشد، تأویل نامیده میشد. از اینجا فساد و انحراف ایجاد شد. و هرگاه تحریف را تأویل نام مینهادند، از جانب کسانی که فرق میان تحریف و تأویل نمیدانستند مورد پذیرش قرار گرفت.
بنابراین مؤمنان پس از آن عصرها، نیاز به توضیح ادله و دفع شبهات وارده بر آن پیدا نمودند. سخن و غوغا و داد و فریاد زیاد شد. علت این امر هم، گوش فرادادن مؤمنان به شبهات باطل گرایان و فرورفتنشان در سخنان مذموم و هیچ و پوچ بود؛ سخنانی که سلف صالح آنها را نکوهش نموده و از تأمل و تفکر در آنها و مشغول شدن و گوش فرادادن به آنها نهی نمودند و این هم به پیروی از فرمان پروردگارشان است که میفرماید: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ﴾[الأنعام: ٦٨] «و چون کسانی را ببینی که در آیات ما [به سوءنیت] پرگویی میکنند، از آنان روی برتاب تا به سخنی غیر از آن پردازند». مفهوم آیه آنان را هم در بر میگرفت.
هر کدام از این تحریف و انحراف درجاتی دارد. گاهی کفر، گاهی فسق، گاهی گناه و گاهی خطا هستند.
[٤٨]- او امامِ ثقه و فقیه امت اسلام، دانشمند عراق، ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی تیمی کوفی است. در سال ٨٠ هجری قمری در حیات صغار صحابه به دنیا آمد و انس بن مالک را موقعی که به کوفه آمد، دید. حتی حرفی از یکی از اصحابی را که دیده از وی ثابت نشده است. وی به سال ١٥٠ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. شرح حالش در کتاب «السیَر»، ٦/٣٩٠-٤٠٣ آمده است.