شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

خبر واحد هرگاه امت اسلامی آن را تلقی به قبول نموده باشند، مفید علم یقینی است

خبر واحد هرگاه امت اسلامی آن را تلقی به قبول نموده باشند، مفید علم یقینی است

خبر واحد در صورتی که امت آن را تلقی به قبول نموده باشند و بدان عمل کرده و آن را تصدیق نموده باشند، از نظر جمهور امت اسلامی مفید علم یقینی است[٨٣٩]، و مانند یکی از دو قسم خبر متواتر است و میان سلف امت در آن اختلافی نبوده است؛ مانند خبر عمربن خطاب  س: «إنما الأعمال بالنيات»[٨٤٠] «همانا کارها به نیت آنها بستگی دارد»، و خبر ابن عمر  ب: «نهی عن بيع الولاء وهبته»[٨٤١] «پیامبر  ج از فروش و هبه ولاء نهی کرد»، و خبر ابوهریره  س: «لا تنکح المرأةُ علی عمتها ولا علی خالتها»[٨٤٢] «زن بر عمه‌اش یا خاله‌اش نکاح نمی‌شود». و مانند این حدیث: «يحرم من الرضاع ما يحرم من[٨٤٣] النسب»[٨٤٤] «آنچه از طریق نسب حرام می‌شود از طریق شیرخوارگی هم حرام می‌شود». و نمونه‌هایی از این قبیل. این مانند خبری است که آن حضرت به مسجد قبا آمد و خبر داد که قبله به سمت کعبه تغییر یافت، پس آنان هم به طرف کعبه رو کردند[٨٤٥].

رسول خدا  ج فرستادگان و مأمورانش را به صورت آحاد می‌فرستاد و نامه‌هایش را همراه آحاد مردم می‌فرستاد، و کسانی که به سوی آنان فرستاده شده نمی‌گفتند: ما این را قبول نمی‌کنیم، چون این خبر واحد است و خداوند متعال می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ[التوبة: ٣٣]

«او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند».

پس لازم است که خداوند حجت‌ها و دلایل روشنش بر مخلوقاتش حفظ کند تا حجت‌ها و دلایل روشنش باطل نشوند.

به همین خاطر خداوند کسی را که بر پیامبرش در زمان حیات و پس از وفاتش دروغ بسته، رسوا نموده و حال و وضعیت او را برای مردم بیان کرده است. سفیان بن عیینه گوید: خداوند هیچ کسی را که حدیث را جعل نموده، نپوشانده است. عبدالله بن مبارک می‌گوید: اگر کسی در موقع سحر[٨٤٦] قصد می‌کرد که در حدیث دروغ گوید، قطعاً موقع صبح مردم می‌گفتند: فلانی دروغگو است.

خبر واحد هر چند احتمال صدق و کذب را دارد، اما جدا کردن و تشخیص میان احادیث صحیح و غیرصحیح، کاری است که هیچ کس از عهده آن بر نمی‌آید مگر کسی که اکثر اوقاتش را به حدیث و تحقیق و جستجوی رفتار و سیره راویان مشغول کرده باشد تا نسبت به احوال و اقوالشان و شدت دوری‌شان از سرکشی و انحراف اطلاع حاصل کند. آنان به گونه‌ای بودند که اگر کشته می‌شدند به احدی اجازه نمی‌دادند که کلمه‌ای را به دروغ به رسول خدا  ج نسبت دهد و خودشان این کار را نمی‌کردند و این دین به سوی ما نقل شده همان‌طور که به سوی آنان نقل شده است. پس آنان طلیعه‌داران لشکر اسلام و گروه ایمان و نقّادان احادیث و ناقلان احادیث بودند. پس اگر انسان از شأن و منزلت آنان اطلاع حاصل کند و حال و وضعیتشان را بداند و از صداقت و ورع و امانت آنان خبر داشته باشد، علم در آنچه نقل و روایت کرده‌اند، برایش آشکار می‌شود.

کسی که عقل و معرفت داشته باشد، می‌داند که اهل حدیث نسبت به احوال و سیرت و اخبار پیامبرشان علم و آگاهی داشتند، که غیر آنان اصلاً احساسی بدان نداشتند جدای از اینکه علم و گمان نسبت به آن داشته باشند؛ همچنان که در نزد نحودانان، از اخبار و اقوال سیبویه و خلیل هست که در نزد دیگران نیست. و نزد پزشکان از کلام بقراط و جالینوس هست که نزد دیگران نیست. در واقع هر صاحب صنعتی نسبت به صنعت خود از دیگران آگاه‌تر و داناتر است؛ پس اگر از بقال درباره عطر سؤال کنی یا از عطار درباره سلاح سؤال کنی و ... قطعاً نسبت به آن جهل زیادی دارد.

اما نفی‌کنندگان صفات خدا آیه ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ را مستند و دلیلی برای خود در ردّ احادیث صحیح قرار داده‌اند؛ پس هر وقت حدیثی که مخالف قواعد و آراءشان و آنچه که ساخته خاطره‌ها و اندیشه‌هایشان است، باشد، آن را با آیه ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ ردّ کرده‌اند و این از روی فریبی از جانب آنان و تدلیس بر کسانی که قلبش از آنان کورتر است و تحریف و تغییر معانی آیه از جاهای خود، می‌باشد.

پس از اخبار و روایات صفات چیزی را فهم کرده‌اند، که خدا و پیامبر  ج آن را اراده نکرده‌اند، و هیچ یک از ائمه اسلام آن را چنین فهم نکرده‌اند که این مقتضی اثبات تمثیل خدا به چیزی است که برای مخلوقات است. سپس برای بطلان آن به آیه ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ استدلال کرده و هر دو نص را تحریف نموده‌اند و کتاب‌هایی را تصنیف می‌کنند و می‌گویند: این اصول دینی است که خدا به آن امر نموده و از طرف او آمده و بسیاری از آیات قرآن را می‌خوانند و معنای آن را به خداوند متعال تفویض می‌کنند بدون آنکه در معنایش که پیامبر  ج آن را تبیین نموده و خبر داده که این همان معنایی است که خداوند اراده‌اش کرده است، تدبر و تأمل نمایند.

خداوند متعال اهل کتاب اول را به خاطر این سه صفت مذمت و نکوهش کرده و خبر آنان را برای ما بازگو کرده تا از روش آنان پند گیریم، می‌فرماید:

﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ٧٥]

«آیا پس انتظار دارید [این یهودیان] به [دین] شما ایمان آورند، با آنکه گروهی از آنان سخن خدا را می‌شنیدند و بعد از درک آن، تحریفش می‌کردند درحالی‌که خود می‌دانستند؟».

در جای دیگری می‌فرماید:

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٧٨[البقرة: ٧٨]

«و گروهی از آنان افراد عامی هستند که کتاب خدا را جز یک مشت اوهام و آرزوها چیزی نمی‌دانند، و اینان پای‌بند پندارند و بس».

«امانی» به معنای فقط تلاوت و خواندن است[٨٤٧]. سپس خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩[البقرة: ٧٩]

«پس وای بر آنها که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست، تا آن را به بهای ناچیزی بفروشند. وای بر آنها از دست‌نوشته‌هاشان و وای بر آنها از آنچه کسب می‌کنند». پس خداوند آنان را به خاطر آنچه که خودشان نوشته بودند و به خدا نسبت دادند، و با آن مال دنیا و ریاست را کسب کردند، مذمت و نکوهش کرد. پس هر دو وصف، یعنی نسبت دادن به خدا آنچه که از جانب او نیست، و گرفتن عوضی در مقابل آن از مال و ریاست دنیا، هر دو مذموم است. از خداوند می‌خواهیم که به لطف و کرم خود ما را از انحراف در قول و عمل محفوظ نماید.

[٨٣٩]- به تفصیل و بسط این موضوع در کتاب «مختصر الصواعق المرسلة»، ٢/٣٧٢-٤٣٣ مراجعه کنید.

[٨٤٠]- تخریج آن قبلاً ذکر شد.

[٨٤١]- بخاری به شماره‌های: ٢٥٣٥ و ٦٧٥٦؛ مسلم به شماره: ١٥٠٦؛ ابوداود به شماره: ٢٩١٩؛ ترمذی به شماره: ١٢٣٦؛ ابن ماجه به شماره: ٢٧٤٧؛ مالک در الموطأ، ٢/٧٨٢؛ دارمی در سنن خود، ٢/٣٩٨؛ نسائی، ٧/٣٠٦، و در «السنن الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ٥/٤٤٩ و ٤٥٥ آمده؛ احمد در «المسند»، ٢/٩، ٧٩ و ١٠٧؛ حمیدی به شماره: ٦٣٩؛ ابن جارود به شماره: ٩٧٨؛ و بغوی به شماره: ٢٢٢٦ آن را روایت کرده‌اند.

[٨٤٢]- بخاری به شماره‌های: ٥١٠٩ و ٥١١٠؛ مسلم به شماره: ١٤٠٨؛ مالک در «الموطأ»، ٢/٥٢٣؛ ابوداود به شماره: ٢٠٦٥؛ ترمذی به شماره: ١١٢٦؛ ابن ماجه به شماره: ١٩٢٩؛ نسائی، ٦/٩٦ و ٩٧؛ احمد در «المسند»، ٢/٢٢٩، ٤٢٣، ٤٢٦، ٤٣٢، ٤٧٤، ٤٨٩، ٥٠٨ و ٥١٦؛ بغوی به شماره: ٢٢٧٧؛ ابن جارود به شماره: ٦٨٥؛ و بیهقی در سنن خود، ٧/١٦٥ و ١٦٦ از طریق روایت ابوهریره آن را آورده‌اند.

[٨٤٣]- کلمه «من» از نسخه‌های خطی (أ)، (ج) و (د) ساقط شده است.

[٨٤٤]- بخاری به شماره‌های: ٢٦٤٥ و ٥١٠٠؛ ابن ماجه به شماره: ١٩٣٨؛ احمد در «المسند»، ١/٢٧٥ و ٣٣٩؛ نسائی، ٦/١٠٠؛ ابن ابی شیبه، ٤/٢٨٧ و ٢٨٩؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره‌های: ١١٩٦٨، ١٢٣٩٧، ١٢٨٢١ و ١٢٨٢٢ آن را با همین لفظ روایت کرده‌اند. مسلم به شماره: ١١٤٧ آن را با این لفظ از طریق روایت ابن عباس روایت کرده است: «ویحرم من الرضاعة ما یحرم من الرحم»: آنچه از طریق رحم حرام می‌شود از طریق شیرخوارگی هم حرام می‌شود». بخاری به شماره‌های: ٢٦٤٦، ٣١٠٥ و ٥٠٩٩؛ مسلم به شماره: ١٤٤٤؛ ابوداود به شماره: ٢٠٥٥؛ ترمذی به شماره: ١١٤٧؛ دارمی در سنن خود، ٢/١٥٦؛ مالک در «الموطأ»، ٢/٦٠١؛ نسائی، ٦/٩٩؛ احمد در «المسند»، ٦/٥١، ٦٦، ٧٢، ١٠٢ و ١٧٨؛ و بغوی به شماره‌های: ٢٢٧٨ و ٢٢٧٩ آن را از طریق روایت عایشه با این لفظ آورده‌اند: «يحرم من الرضاعة ما يحرم من الولادة» «آنچه از طریق ولادت حرام می‌شود، از طریق شیرخوارگی هم حرام می‌شود». و ترمذی به شماره: ١١٤٦؛ شافعی، ٢/٢٤٠-٢٤١؛ و بغوی به شماره: ٢٢٨١ آن را از طریق روایت علی آورده‌اند.

[٨٤٥]- بخاری به شماره‌های: ٤٠٣، ٤٤٨٨، ٤٤٩٠، ٤٤٩١، ٤٤٩٣، ٤٤٩٤ و ٧٢٥١؛ مسلم به شماره: ٥٢٦؛ مالک در «الموطأ»، ١/١٩٥؛ شافعی در «الرسالة»، فقره ٣٦؛ احمد در «المسند»، ٢/١٦ و ١١٣؛ نسائی، ٢/٦١؛ دارمی در سنن خود، ١/٢٨١؛ بغوی به شماره: ٤٤٥ و بیهقی، ٢/٢ همه‌شان از طریق روایت ابن عمر آن را آورده‌اند که ابن عمر گفت: «در حالی که مردم نماز صبح را در مسجد قبا می‌خواندند، کسی نزد مسلمانان آمد و گفت: امشب قرآن به پیامبر  ج نازل شده، و به او امر شده که رو به کعبه کند، پس شما هم به کعبه رو آورید. آنها که رویشان به طرف شام بود، به سمت کعبه چرخیدند».

[٨٤٦]- در نسخه خطی (ب) به «سجن» تغییر یافته است.

[٨٤٧]- معنای عبارت این است که آنان فهم و درک کتاب را نمی‌دانستند و تنها به آنچه که بر آنان تلاوت می‌شد و آن را می‌شنیدند، اکتفا می‌کردند. این قول کسائی و زجاج است. قتاده می‌گوید: «إلاّ أمانی» یعنی چیزی را از خدا آرزو می‌کردند که حقشان نبود. ابن عباس می‌گوید: «إلاّ أمانی» یعنی به جز گفته‌ای که به دروغ به زبانشان می‌گفتند. این قول مجاهد و ابن جریر طبری است و فراء آن را اختیار کرده است. فراء آورده که بعضی از عرب‌ها به ابن دأب که نقل روایت می‌کرد، می‌گفتند: آیا این چیزی است که آن را روایت کرده‌ای یا آن را آرزو کرده‌ای؟ منظورشان این بود که آن را خود ساخته‌ای. قول عثمان از آن جمله است: «ماتعنيت ولا تمنيت»: «با کسی منازعت و اختلاف نکردم و باطل را سر هم نکردم و دروغ و افترا را درست نکردم». نگا: «جامع‌البیان»، ٢/٢٥٩-٢٦٣؛ و «زادالمسیر»، ١/١٠٥-١٠٦.