جایز نبودن سوگند به غیر خدا
اگر منظور دعا کننده قسم خداوند به حق فلان کس باشد، این هم حرام است؛ زیرا قسم دادن مخلوق به مخلوق جایز نیست چه برسد به قسم دادن خالق به مخلوق. و پیامبر ج فرمودهاند «مَن حَلَفَ بِغَيرِ اللهِ فَقَد أشركَ»[٤٩٠] «هر کس به غیر خدا سوگند خورد، شرک ورزیده است». به همین خاطر ابوحنیفه و دو رفیقش (ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی) مکروه میدانند که شخص دعا کننده بگوید: خدایا، به حق فلان یا به حق پیامبران و فرستادگانت، یا به حق بیت الحرام، یا به حق مشعرالحرام و مانند آنها از تو میخواهم. حتی ابوحنیفه و محمد ب مکروه میدانند که انسان بگوید: خدایا، من به محل عزت از عرشت از تو مسألت مینمایم. اما ابویوسف / به خاطر روایتی در این خصوص آن را مکروه ندانسته است[٤٩١]. و گاهی شخص دعا کننده میگوید: خدایا، به خاطر منزلت و جایگاه فلانی در نزد تو، از تو میخواهم، یا میگوید: خدایا به پیامبران و رسولان و دوستانت به سوی تو توسل میجویم. منظورش این است که چون فلانی در نزد تو، دارای منزلت و جایگاه و شرافتی است، پس دعای ما را اجابت کن. و این هم حرام و ممنوع است.
چون اگر این همان توسلی بود که صحابه در زمان حیات پیامبر ج انجام میدادند، قطعاً پس از وفات پیامبر ج هم آن را انجام میدادند. آنان در زمان حیات پیامبر ج توسل میجستند[٤٩٢] و از او میخواستند که برایشان دعا کند و آنان به دعای آن حضرت احساس امنیت و آرامش میکردند مانند دعایی که در طلب باران و جاهای دیگری فرموده است. وقتی پیامبر ج از دنیا رفت، عمر س- هنگامی که برای طلب باران بیرون رفتند- گفت «اللّهمّ إنّا کنّا إذا أجدبنا نتوسّل إليك بنبیّنا فتسقيَنَا، وإنّا نتوسّلُ إليكَ بعَمِّ نَبيّنا»[٤٩٣] «خدایا: ما هر گاه دچار قحط سالی میشدیم، به سوی تو به پیامبر ما توسل میجستیم و تو هم باران را برای ما نازل میکردی. و اینک ما به سوی تو به عموی پیامبرمان (عبّاس س) توسل میجوییم».
معنایش این است که به دعا و شفاعت و درخواست او از خدا به او توسل میجوییم، و منظورش این نیست که ما تو را به او قسم میدهیم، یا به خاطر جایگاه و منزلت او در نزد تو، از تو مسألت مینماییم، چون اگر این مراد میبود، قطعاً جایگاه و منزلت پیامبر ج، بسیار عظیمتر از جایگاه و منزلت عباس س است.
و گاهی شخص دعا کننده میگوید: خدایا، به خاطر پیروی ام از پیامبرت و محبتم نسبت به او و ایمانم به او و به سایر پیامبران و فرستادگانت و به خاطر تصدیق نمودن آنها از جانب من، و مانند آنها از تو میخواهم؛ این بهترین نوع دعا و توسل و طلب شفاعت است.
پس در لفظ توسل و روی آوردن به کسی، اجمال وجود دارد و به سبب آن کسی که معنایش را درک نکرده دچار اشتباه و خطا شده است. اگر منظور از آن، سبب قرار دادن شخصی به این خاطر که داعی و شافع است، این امر در زمان حیاتش ممکن است و اشکالی ندارد. یا منظور از توسل جستن به کسی، سبب قرار دادن آن شخص به این خاطر باشد که فرد دعا کننده، او را دوست دارد، مطیع اوامرش است و به او اقتدا کرده و آن شخص اهلیت محبت و اطاعت و اقتدا را داشته باشد، علماء این را مکروه دانسته و از آن نهی کردهاند. پس توسل یا از طریق دعا و شفاعت شخصی است که به او توسل شده، و یا به خاطر محبت شخص درخواست کننده نسبت به او و تبعیت از او میباشد و منظور از آن قسم دادن خداوند به آن شخص است، که این دومی، علما آنرا بد دانسته و از آن نهی کردهاند.
همچنین درخواست به خاطر چیزی، گاهی منظور از آن، سبب قرار دادن آن چیز است به خاطر اینکه آن چیز سبب حصولِ خواسته است، و گاهی منظور از آن، قسم دادن خداوند به آن است.
مثال برای مورد اوّل: حدیث سه نفری که به غار پناه بردند. این حدیث، در «صحیحین»، و دیگر کتابهای حدیثی، حدیث مشهوری است. این سه نفر، صخره سنگ بر رویشان افتاده بود، پس با نام بردن اعمال صالح و خالصشان برای خدا، به سوی خدا توسل جستند، و هر کدام از آنان میگفت: اگر آن کار را به خاطر به دست آوردن رضایت تو انجام دادهام، پس ما را از این مصیبت نجات بده و گشایشی برای ما حاصل فرما. پس صخره سنگ متلاشی شد و آنان از آنجا بیرون آمدند و رفتند[٤٩٤].
پس این سه نفر با اعمال صالح شان خدا را خواندند؛ زیرا اعمال صالح بزرگترین وسیلهای است که بنده به سوی خداوند به آن توسل جوید و به خدا روی آورد و به وسیله آن از خدا درخواست چیزی نماید، چون خدا وعده داده که دعای کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، اجابت نماید و فضل و لطف خود را در حق آنان افزایش دهد.
[٤٩٠]- احمد در مسند خود، ج٢صفحات ٦٩،٨٧،١٢٥؛ ابوداود به شماره: ٣٢٥١؛ طیالسی به شماره: ١٨٩٦؛ و طحاوی در«مشکل الآثار»، ج١ص٣٥٨ آن را از طریق روایت ابن عمر با همین لفظ آن را آوردهاند و اسناد آن، صحیح است. ترمذی به شماره: ١٥٣٥ با این لفظ آن را روایت کرده است «مَن حَلَفَ بِغَيرِ اللهِ فَقَد کفر، أو أشركَ» «هر کس به غیر خدا سوگند بخورد، کفر یا شرک ورزیده است». اسناد آن صحیح است و حاکم در مستدرک خود، ج١ص١٨ این روایت را با لفظ «مَن حَلَفَ بِغَيرِ اللهِ فَقَد کفر» «هر کس به غیر خدا سوگند بخورد، کفر ورزیده است»، صحیح دانسته است.
[٤٩١]- به «الدرالمختار» همراه حاشیهاش «ردالمحتار»، ج٦ صفحات ٣٩٥-٣٩٧ مراجعه کنید. در آنجا آمده است: در «التاترخانیة» به منتقی نسبت داده شده که از ابویوسف، از ابوحنیفه نقل شده که وی گوید: هیچ کس نباید خدا را جز به او بخواند و دعای مجاز و دعایی که به آن امر شده، دعایی است که از این آیه مستفاد میگردد: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ﴾[الأعراف: ١٨٠] «و زیباترین نامها به خداوند تعلق دارد، پس او را بدانها بخوانید». و روایتی که ابویوسف در مکروه نبودن گفته «خدایا، من به محل عزت از عرشت از تو مسألت مینمایم» بدان استناد نموده، باطل و نادرست است. زیلعی در «نصب الرایة»، ج٤ صص ٢٧٢-٢٧٣ آن را آورده و آن را به بیهقی در کتاب «الدعوات الکبیر» نسبت داده است. و این گفته از ابن جوزی نقل شده که: بدون شک این حدیث، موضوع و ساختگی است و اسناد آن، همان طور که میبینی، نادرست است. در اسناد آن، عمر بن هارون وجود دارد که ابن معین دربارهاش میگوید، او دروغگو است و ابن حبان دربارهاش میگوید: او از راویان ثقه و بسیار مطمئن روایت میکند و مدعی است از استادانی روایت کرده که اصلاً آنها را ندیده است. ابن امیر حاج- بر اساس نقل ابن عابدین در حاشیه از او- در فصل سیزدهم از اواخر «الحلیة شرح المنیة» پس از سخن گفتن راجع به این «روایت و سند آن و اینکه ابن جوزی آن جز روایات موضوع به شمار آورده، میگوید: قبلاً دانستم که این روایت، ثابت نیست و حقیقت این است که مانند این روایت نباید آورده شود مگر دلیلی از نص قطعی یا اجماع قوی داشته باشد و هر دو هم، محال و غیر ممکن است که در این خصوص آمده باشند، پس ممنوع است که به این روایت استناد شود. و کراهت مذکور بر کراهت تحریمی حمل میشود».
[٤٩٢]- از جمله آن، حدیثی که ترمذی در «جامع» خود به شماره: ٣٥٧٨ از طریق شعبه از ابوجعفر خطمی، از عماره بن خزیمه بن ثابت، از عثمان بن حُنیف روایت کرده که مردی نابینا نزد پیامبر ج آمدو گفت: از خدا بخواه که شفایم دهد. پیامبر ج فرمود «إن شئت دعوت، وإن شئت صبرت فهو خير لك» «اگر خواستی دعا میکنم و اگر خواستی صبر کن که این برایت خیر است». آن مرد گفت: برایم دعا کن. راوی گوید:پس پیامبر ج به او دستور داد که وضوی کاملی بگیرد و این دعا را بخواند «اللهم إنّي أسألك وأتوجه إليك بنبيك محمّد نبی الرحمة، إنی توجهت بك إلی ربّي في حاجتي هذه لتقضي لي، اللهم فشفعه فيَّ» «خدایا، من از تو مسألت مینمایم و به وسیله پیامبرت، محمّد پیامبر رحمت به تو روی میآورم. من به وسیله تو به پروردگارم راجع به این نیازم روی آوردم تا نیازم را برآورده کنی. خدایا، او را درباره من شفیع گردان [و دعایش را در خصوص من مستجاب گردان]». سند این روایت، صحیح است. و امام احمد در مسند خود، ج٤ ص١٣٨؛ ابن ماجه به شماره: ١٣٨٥؛نسائی در «عمل الیوم واللیلة» به شماره: ٦٥٩؛ بخاری در «التاریخ الکبیر»، ج٦ صص ٢٠٩-٢١٠؛ ابن السنی در «عمل الیوم اللیلة»، به شماره: ٦٣٣؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ٨٣١١ آن را روایت کردهاند و ترمذی گوید: این حدیث، حسن صحیح است. و حاکم در «المستدرک»، ج١صفحات٣١٣،٥١٩ آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با آن موافقت نموده است. در مسند امام احمد و غیر آن، این عبارت اضافی آمده است «وشفعني فیه» «مرا راجع به او شفیع گردان». راوی گوید: مرد نابینا این کار را کرد و شفا یافت. همچنین طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ٨٣١١ و در «المعجم الصغیر»، ج١صص١٨٣-١٨٤ از طریق دیگری آن را روایت کرده و این داستان در آن آمده است. طبرانی در «المعجم الصغیر» پس از بیان طرق آن میگوید: این حدیث، صحیح است. و منذری در «الترغیب و الترهیب»، ج١ صفحات ٤٧٤-٤٧٦ و هیثمی در «مجمع الزوائد»، ج٢ص٢٧٩ آن را از طبرانی نقل کردهاند و آن را تأیید نمودهاند. شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب «التوسل و الوسیلة»، راجع به این حدیث، مطالبی گفته، بدانجا مراجعه شود.
[٤٩٣]- بخاری به شمارههای: ١٠١٠و٣٧١٠ از طریق روایت انس آن را آورده که عمر بن خطاب س هنگامی که دچار قحط سالی شدند، برای طلب باران به عباس بن عبدالمطلب توسل جست و گفت «خدایا، ما به سوی تو به پیامبر ما توسل میجستیم و تو هم باران را برای ما نازل میکردی، و اینک ما به سوی تو به عموی پیامبرمان توسل میجوییم، پس باران را برایمان بفرست. راوی میگوید: پس باران برایشان نازل میشد». این روایت در «صحیح ابن حبان»، به شماره: ٢٨٦١ و «المعجم الکبیر» اثر طبرانی، به شماره: ٨٤ هم وجود دارد. حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: زبیر بن بکار در کتاب «الأنساب»، توصیف دعای عباس در این واقعه و زمانی که این واقعه در آن روی داد را بیان کرده و با اسناد خودش روایت کرده که عباس، موقعی که عمر برای طلب باران به او توسل جست، گفت: خدایا، بلا و مصیبت فرود نمیآید مگر به خاطر گناه، و این بلا و مصیبت از بین نمیرود مگر به وسیله توبه. اینک این جماعت به وسیله من به خاطر جایگاهی که از جانب پیامبرت دارم، به سوی تو روی آوردهاند. و با دستهای پر از گناه و با پیشانیهای توبه به سوی تو روی میآوریم، پس باران را برایمان نازل فرما. راوی گوید: پس آسمان بارید تا جایی که زمین سرسبز و پر از گیاه شد و مردم زندگی خوش را از سرگرفتند.
[٤٩٤]- بخاری به شمارههای: ٢٢١٥،٢٢٧٢،٢٣٣٣،٣٤٦٥،٥٩٧٤؛ مسلم به شماره: ٢٧٤٣؛ احمد در مسند خود، ج٢ص١١٦؛ و نسائی در محبت «في الرقائق» از کتاب «الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ج٦ص٢٣٦ آمده از طریق روایت ابن عمر ب آن را آوردهاند. در همین باب احمد در مسند خود، ج٣ صفحات٤٢و١٤٢؛ طیالسی به شماره ٢٠١٤؛ و بزار به شماره: ١٨٦٨ روایتی را از طریق انس ذکر کردهاند. و هیثمی در «مجمع الزوائد»، ج٨ ص١٤٠ آن را آورده و نسبت آن را به ابویعلی افزوده است. همچنین طیالسی به شماره: ٢٠١٤؛ و بزار به شمارههای: ١٨٦٦و١٨٦٩ روایتی در همین باب از طریق ابوهریره آوردهاند. و احمد در مسند خود، ج٤صص٢٧٤-٢٧٥؛ و بزار به شمارههای: ٣١٧٨،٣١٧٩،٣١٨٠ روایتی را از طریق نعمان بن بشیر ذکر کردهاند. و هیثمی در «مجمع الزوائد»، ج ٨ص١٤٢ آن را آورده و نسبت آن را به طبرانی در«المعجم الکبیر» و «المعجم الأوسط» افزوده است. همچنین بزار به شماره: ١٨٦٧ روایتی را از طریق علی ذکر کرده است.