پیشی بودن علم خدا نسبت به موجودات قبل از آفرینش آنها
شرح عبارت: این عبارت بر اساس مطلبی بود که قبلاً ذکر شد و آن، اینکه علم خداوند نسبت به کائنات و موجودات بر آفرینش آنها پیشی گرفته و خداوند قبل از آفرینش آنها، اندازههای مشخص هر یک را مقدر نموده است، همچنان که پیامبر ج میفرمایند: «قدّر الله مقادير الخلق قبل أن يخلق السماوات والأرض بخمسين ألف سنة، وعرشه علی الماء»[٥٧٧] «خداوند اندازههای مشخص مخلوقات را پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین مقدر نموده بود و آن موقع عرش خدا بر روی آب بود». پس معلوم میشود که خداوند دانسته که چیزها در اوقات خود بنا به حکمت کامل خدا به وجود میآیند، و موجودات هم به آن صورت که خداوند از آنها علم داشت، به وجود آمدند؛ چون به وجود آمدن مخلوقات براساس آنچه که برایشان مقدر شده از شگفتیهای حکم است که به وجود آوردن آنها تنها از جانب موجود عالم و آگاهی که قبل از به وجود آوردن آنها، نسبت به آنها علم داشته، تصور میشود؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤﴾[الملك: ١٤] «آیا کسی که آفریده است نمیداند؟ حال آنکه او باریکبین آگاه است».
افراطگرایان معتزله انکار میکنند که خداوند از ازل نسبت به همه موجودات علم داشته و معتقدند که خداوند متعال به افعال بندگان علم ندارد تا زمانی که بندگان آن کارها را انجام میدهند. خداوند از آنچه میگویند، بسیار والاتر و برتر است. امام شافعی / میگوید: با قدریها در علم خدا نسبت به موجودات قبل از آفرینش آنها مناظره کنید؛ اگر بدان اقرار کردند، در این صورت آنان در مناظره شکست خوردهاند و اگر آن را انکار نمودند، در این صورت کفر ورزیدهاند. چون خداوند متعال میداند که این یکی میتواند فلان کار نیک را انجام دهد و او آن را انجام میدهد در نتیجه خداوند به او پاداش میدهد، و میداند که این یکی میتواند فلان کار نیک را انجام دهد اما انجام نمیدهد، از این رو وی را عذاب میدهد. خداوند تنها بدین خاطر وی را عذاب میدهد که او با وجود توانایی جهت انجام فلان کار نیک، آن را انجام نمیدهد در حالی که خداوند علم داشته که او میتواند آن را انجام دهد، و هر کسی که نتواند کاری را انجام دهد، خداوند به او امر نمیکند و او را به خاطر انجام ندادن کاری که در توانش نیست، عذاب نمیدهد.
اگر گفته شود: این مطلب مستلزم آن است که انسان میتواند علم خدا را تغییر دهد، چون خداوند دانسته که او فلان کار را انجام نمیدهد، پس وقتی توانست آن کار را انجام دهد، توانسته که علم خدا را تغییر دهد.
در جواب گفته میشود: این مغالطه و سفسطه است، چون صرف توانایی انسان بر انجام کاری مستلزم تغییر علم خدا نیست، و تنها وقتی که فعل واقع شود، برخی گمان کردهاند که علم خدا تغییر یافته است، اما وقتی فعل واقع شد، آنچه معلوم است وقوع آن است نه عدم وقوع. پس ممتنع است که فعلی که خداوند علم به وقوع آن دارد، واقع شود؛ بلکه اگر آن کار واقع شد، خداوند علم داشته که واقع میشود و اگر واقع نشود، خداوند علم داشته که واقع نمیشود. ما علم خدا را نسبت به کاری نمیدانیم تا اینکه وضعیت آن کار آشکار میشود که آیا واقع شده یا خیر. اگر واقع شود، میدانیم که خدا به وقوع آن علم داشته و اگر واقع نشود، میدانیم که خداوند به عدم وقوع آن علم داشته است. یعنی علم خدا مطابق واقع است. پس محال و غیر ممکن است که چیزی واقع شود که مستلزم تغییر علم باشد، بلکه هر چیزی که واقع شده، آن در علم خداوند بوده است، و بندهای که کاری انجام نداده، باعث تغییر علم خدا نشده، بلکه او قادر به انجام کاری بوده که واقع نشده است و اگر واقع میشد، خداوند علم داشته که واقع میشود نه اینکه علم داشته که واقع نمیشود.
اگر گفته شود: پس در صورت عدم وقوع آن فعل، خداوند میداند که آن فعل واقع نمیشود، اما اگر بنده قادر به وقوع آن فعل باشد آیا در این صورت قادر به تغییر علم خدا بوده است؟ در جواب گفته میشود: قضیه چنین نیست، بلکه بنده به وقوع آن فعل قادر است اما او آن فعل را انجام نمیدهد و اگر آن را انجام میداد، تنها وقوع آن در علم خدا بود. پس کای که در توان بنده است، اگر واقع شود، وقوع آن در علم خداوند است. اینان وقوع فعلی را با وجود علم به عدم وقوع آن فرض کردهاند! و این فرض محال است. این فرض مانندآن است که کسی بگوید: وقوع آن را با وجود عدم وقوع آن، فرض کن! و این جمع میان دو نقیض است.
اگر گفته شود: اگر وقوع آن فعل با وجود علم پروردگار به عدم وقوع آن، محال باشد و در حد توان نباشد، چی؟ در جواب گفته میشود: لفظ «محال» مجمل است، و این کار به خاطر عدم توانایی انسان جهت انجام آن و به خاطر عجز و ناتوانیاش از انجام آن و به خاطر ممتنع بودن ذاتی آن فعل، محال نیست، بلکه آن کار ممکن و مقدور و در حد توان انسان است. اما اگر واقع شد، خداوند علم داشته که آن کار واقع خواهد شد و اگر واقع نشد، خداوند علم داشته که واقع نخواهد شد. پس اگر وقوع آن کار با وجود منتفی بودن لازمه وقوع، فرض شود در این صورت آن کار از جهت اثبات ملزوم بدون لازمهاش محال شده است، و هر چیزی با این اعتبار محال است!
این پندار اینان مستلزم آن است که هیچ کسی نه پروردگار و نه مخلوقات، قادر به چیزی نیستند، چون پروردگار وقتی میداند که فلان کار را انجام خواهد داد، این عملش مستلزم منتفی بودن قدرتش بر ترک آن کار نیست، همچنین وقتی میداند که فلان کار را نمیکند، این عملش مستلزم منتفی بودن قدرتش بر انجام آن کار نیست. به همین صورت است افعال بندگانش را که مقدر نموده است. والله اعلم
***
قوله: «وذلك من عَقد الإيمان، وأصول المعرفة، والإعتراف بتوحيد الله تعالی وربويته، کما قال تعالی في کتابه: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢﴾[الفرقان: ٢] وقال تعالی: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾[الأحزاب: ٣٨]».
ترجمه: «و این باور از دایره ایمان و اصول معرفت و اعتراف به توحید و ربوبیت خداوند متعال است. همچنان که در کتاب خود میفرمایند: ﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢﴾[الفرقان: ٢] «و هر چیزی را آفریده و حد و اندازهای برای آن در نظر گرفته است». در جای دیگر میفرماید: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾[الأحزاب: ٣٨] «و فرمان خدا همواره سنجیده و حساب شده است».
شرح عبارت: این عبارت اشاره به مطالبی است که راجع به ایمان به قدر و قضا و پیشی بودن علم خدا نسبت به موجودات قبل از آفرینش آنها، ذکر شد. پیامبر ج در جواب کسی که راجع به ایمان پرسید، فرمودند: «أن تؤمن بالله و ملائکته[٥٧٨] وکتبه ورسله واليوم الآخر، وتؤمن بالقدر خيره وشره» «اینکه به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران خدا و روز آخرت ایمان بیاوری و به قدر خیر و شر خدا ایمان بیاوری». آن حضرت در آخر حدیث فوق میفرماید: «يا عمر، أتدري من السائل؟ قال: الله ورسوله أعلم، قال: إنه جبرئيل، أتاکم يعلمم دينکم» «ای عمر! آیا میدانی که سؤالکننده کی بود؟ عمر گفت: خدا و پیامبرش بهتر میدانند، پیامبر ج فرمود: او جبرئیل بود که پیش شما آمد تا دینتان را به شما آموزش دهد». مسلم آن را روایت کرده است[٥٧٩].
عبارت: «و اعترا[٥٨٠] به توحید و ربوبیت خداست»، یعنی توحید و اعتراف به ربوبیت تحقق پیدا نمیکند مگر در صورت ایمان به صفات خداوند متعال، چون هر کس گمان کند که غیر الله خالقی هست شرک ورزیده پس راجع به کسی که گمان میکند هر یک خالق فعل خود است چه فکر میکنید؟ به همین خاطر قدریه مجوسیان این امت هستند و احادیث مربوط به آنها در «سنن» روایت شدهاند.
[٥٧٧]- تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٥٧٨]- این واژه از نسخه خطی (ب) ساقط شده است.
[٥٧٩]- مسلم به شماره ٨ در مبحث «في الإیمان»؛ ابوداود به شماره ٤٦٩٥؛ ابن ماجه به شماره ٦٣؛ نسائی در «الکبری»، ج ٨، صفحات ٩٧ و ١٠١؛ طیالسی، ص ٥؛ ابویعلی به شماره ٢٤٢؛ احمد در «المسند»، ج ١، صفحات ٢٨، ٥١ و ٥٢؛ ابن حبان به شماره ١٦٨؛ ترمذی به شماره ٢٦١٠؛ بغوی به شماره ٢؛ آجری در «الشریعة»، صص ١٨٨-١٨٩؛ و ابن منده در «الإیمان»، به شمارههای ١، ٢، ٤، ٥، ٦، ٧، ٨، ٩، ١٠، ١١، ١٢، ١٣ و ١٤ از طریق روایت عمر س آن را آوردهاند. بخاری مانند آن را به شمارههای ٥٠ و ٤٧٧٧؛ مسلم به شماره ٩؛ ابن ماجه به شماره ٦٤؛ نسائی در «الکبری»، ج ٨ صفحات ١٠١-١٠٣؛ ابن ابی شیبه در «المصنف»، ج ١١، ص ٥؛ ابن حبان به شماره ١٥٩؛ احمد در «المسند»، ج ٢، ص ٤٢٦؛ ابن منده به شمارههای ١٥ و ١٦ آن را روایت کردهاند. همچنین آجری در «الشریعة» صص ١٨٩-١٩٠ آن را از طریق روایت جریر بن عبدالله، و احمد در «المسند»، ج ١، ص ٣١٩؛ و بزار به شماره ٢٤ آن را از طریق روایت ابن عباس آوردهاند.
[٥٨٠]- در نسخه خطی (ب)، به جای «الاعتراف»، «الإقرار» آمده است.