وجوب ایمان اجمالی بر هر فردی
بدون شک بر هر فردی واجب است که به آنچه پیامبر ج آورده، ایمانی کلی واجمالی داشته باشد، و بدون شک شناخت تفصیلی درباره آنچه پیامبر ج آورده، فرض کفایی است، چون این امر مشمول تبلیغ آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده و مشمول تدبر در قرآن و درک آن، دانستن کتاب و حکمت، حفظ و نگهداری ذکر، فرا خواندن و دعوت به سوی نیکی، امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به سوی راه خدا با حکمت و موعظه حسنه و مجادله به بهترین روش[٤١] و دیگر چیزهایی که خداوند بر مؤمنان واجب کرده، میباشد؛ از این رو شناخت تفصیلی دین خدا بر مؤمنان فرض کفایی است.
اما آنچه بر تک تک مؤمنان فرض عین است، به تناسب توانایی و نیاز و معرفتشان و آنچه که تک تک مؤمنان بدان امر شده، متنوع است و آنچه بر کسی که توانایی کسب علم و فهم دقیق آن دارد واجب است بر کسی که چنین توانایی را ندارد، واجب نیست.
بر کسی که نصوص دینی را شنیده و با علم تفصیلی آنها را فهم کرده، چیزهایی است که بر کسی که آنها را نشنیده واجب نیست. و بر مفتی و محدّث و حاکم چیزهایی واجب است که بر دیگران واجب نیست.
اکثر کسانی که در بحث عقاید گمراه شدهاند، به خاطر کوتاهی در پیروی کردن از آیین و رسالتی است که پیامبر ج از طرف خداوند آورده است:
باید دانست[٤٢] که اکثر کسانی که در زمینه مسائل اعتقادی گمراه شده یا از شناخت حق درماندهاند، تنها به خاطر کوتاهیشان در پیروی کردن از آیین و رسالتی که پیامبر ج از طرف خداوند آورده است و به خاطر ترک تأمل و استدلالی که آنها را به شناخت حق میرساند، میباشد. پس وقتی که از قرآن رویگردان شدند، گمراه میشوند، همان گونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦﴾[طه: ١٢٣-١٢٦] «و هرگاه هدایت و رهنمود من برای شما آمد، هر که از هدایت و رهنمودم پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد و هر که از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت؛ (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد، و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا (برانگیختهای و به عرصه قیامت گسیل داشته و در آنجا) جمع آوردهای؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بودهام، (خدا) میگوید: همین است (که هست و بچش نتیجه نافرمانی را). آیات (کتابهای آسمانی، و دلائل هدایتِ جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛ همان گونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی (و بی نام و نشان در آتش رها میگردی)».
ابن عباس ب میگوید: خداوند، کسی را که قرآن میخواند و به آن عمل میکند ضمانت کرده که در دنیا گمراه نمیشود و در آخرت تیرهروز نمیگردد. سپس آیه فوق را خواند[٤٣].
همچنان که در حدیثی که ترمذی و دیگران از علی س روایت کردهاند، آمده است که علی س گوید: رسول الله ج فرمود: «إنها ستکون فِتَنٌ» «به زودی فتنههایی برپا میشود».
گفتم: پس ای رسول خدا! چگونه میتوان از آن نجات یافت؟ فرمودند: «کتابُ اللهِ، فيه نبأُ ما قبلکُم، وخَبرُ ما بَعدکُم، وحُکمُ ما بينَکُم، هوالفَصل ليس بالهَزلِ، مَن تَرکَهُ مِن جَبّار قَصَمه الله، و مَنِ ابتغی الهُدی في غيرهِ أضَلَّهُ اللهُ، وهُوَ حَبلُ الله المتين، وهُوَ الذِّکرُ الحکَيمُ، وهُوَ الصّراطُ المستقيمُ، وهُوَ الذی لاتَزيغُ بِهِ الأهواء، ولا تَلتَبِسُ بِهِ الألسُنُ، ولا تَنقضی عَجَائِبُهُ، ولايَشبعُ مِنهُ العُلماء، مَن قَالَ بِهِ صَدَقَ، ومَن عَمِلَ بِهِ أُجِرَ، ومَن حَکَمَ بِهِ عَدَلَ، ومَن دَعَا إليه هُدِيَ إلی صراطٍ مستقيمٍ»[٤٤] «کتاب خدا، در آن خبر کسانی که پیش از شما بودند و بعداز شما میآیند، آمده است و میان شما حکم میکند. قرآن داور و جدا کننده حق از باطل است و شوخی نیست. هرکس از ستمگران آن را دور اندازد، خداوند او را شکست میدهد. و هر کس هدایت را در غیر قرآن بجوید، خدا او را گمراه میگرداند. قرآن ریسمان محکم الهی است. ذکر حکیم و راه راست است. قرآن، کلامی است که نفس انسانی با آن منحرف نمیشود و زبانها با آن دچار آمیختگی نمیشوند و شگفتیهای آن هرگز پایان نمیپذیرد و دانشمندان از آن سیراب نمیشوند. هر کس بر اساس آن بگوید، راست گفته و هر کس به آن عمل کند، پاداش به وی داده میشود و هر کس به آن حکم کند، عدالت ورزیده و هر کس به سوی آن دعوت کند، به راه راست هدایت میشود». و دیگر آیات و احادیثی که دلالت بر این مطلب مینمایند.
خداوند از هیچ کس دینی را که بدان معتقد است[٤٥] نمیپذیرد مگر اینکه موافق دین خودش باشد که به زبان پیامبرانش † تشریع فرموده است.
خداوند متعال، خودش را از صفاتی که بندگان، او را به آن صفات توصیف میکنند، پاک و مبرا دانسته مگر صفاتی که پیامبران، او را به آن صفات توصیف میکنند، آنجا که میفرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٨٢﴾[الصافات: ١٨٠-١٨٢] «منزه است پروردگار تو، صاحب عزت و بزرگی، از آنچه وصف میکنند، و سلام بر فرستادگان، و ستایش ویژهی خداوند، پروردگار جهانیان است».
پس خداوند، خودش را از چیزهایی که کافران او را به آنها توصیف میکنند، پاک و مبرا نموده، سپس بر پیامبران و فرستادگان درود و سلام فرستاده، به خاطر اینکه صفاتی که خداوند را به آن توصیف نمودهاند، از هر عیب و نقصی سالم هستند. سپس خودش را ستایش نموده، به خاطر اینکه اوصاف و صفاتی که شایسته خداست، تنها مخصوص اوست و هیچ موجود دیگری آن اوصاف را ندارد.
بهترین قرنها که قرن صحابه و تابعین و تبع تابعین است، بر سنت و روش پیامبر ج سپری شد. همه به تبعیت از سنت پیامبر ج یکدیگر را سفارش مینمودند و در آن به همدیگر اقتدا مینمودند، و همهشان در این امر به پیامبرشان محمد ج اقتدا نموده و سالکان راه وی بودند. همچنان که خداوند متعال در قرآن میفرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ﴾[يوسف: ١٠٨] «بگو: این راه من است. من و پیروانم از روی بصیرت [مردم را] به سوی خدا دعوت میکنم». اگر عبارت ﴿وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ﴾ عطف بر ضمیر موجود در «أدعو» باشد، نشان میدهد که پیروان پیامبر ج داعیان به سوی خدا هستند و اگر عطف بر ضمیر منفصل باشد، به صراحت نشان میدهد که تنها پیروان پیامبر ج نسبت به آنچه که پیامبر ج از طرف خدا آورده، بصیرت و آگاهی دارند و دیگران چنین بصیرت و آگاهی ندارند. و هر دو معنی درست است[٤٦].
پیامبر ج پیام روشنگر الهی را تبلیغ نمود و حجت خدا را برای حقجویان و صاحبان بصیرت، بیان کرد و بهترین قرنها راه او را پیمودند. سپس بعد از آنان کسانی آمدند که از هواهای نفسانی خود پیروی نموده و فرقه فرقه شدند. پس خدا برای این امت، کسی را هدایت کرد تا اصول و پایههای دین را برای آنان حفظ گرداند همچنان که پیامبر راستگوی ج فرمودند: «لا تزالُ طائفةٌ من أمتي ظاهرين علی الحقّ، لا يضرُّهُم مَن خَذَلَهُم»[٤٧] «پیوسته گروهی از امت من، بر حقاندو بر دیگران پیروزند و کسانی که آنان را رها کردهاند، ضرری به آنان نمیرساند».
[٤١]- انسان از سه حال خارج نیست: ١) حق را میداند و بدان عمل میکند. ٢) حق را میداند و بدان عمل نمیکند. ٣) حق را انکار میکند. کسانی که حق را میدانند و بدان عمل میکنند، با حکمت، به سوی دین خدا دعوت میشوند، زیرا حکمت، به معنای شناخت حق و عمل به آن است. کسانی که حال دوم را دارند، یعنی حق را میدانند اما بدان عمل نمیکنند، این افراد با موعظه حسنه به سوی دین خدا دعوت میشوند. عامه مردم نیاز به این دارند، زیرا نفس انسان هواهایی دارد که او را به مخالفت با حق میکشانند هر چند حق را شناخته باشد. اما جدل، با آن به سوی دین خدا دعوت نمیشود؛ چون جدل برای دفع معارض حق است یعنی هرگاه کسی با حق معارضه نمود، آن وقت به بهترین روش با او مجادله میشود. خداوند متعال میفرماید: ﴿بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ﴾ «به نیکوترین شیوه» و نفرمود: «بالحسنة» همچنان که راجع به موعظه فرمود؛ زیرا در مجادله، دفاع و ستیزه است از این رو نیاز دارد که به بهترین روش صورت گیرد تا اینکه مخالفت و ستیزهای که در مجادله وجود دارد، اصلاح شود. مجادله از روی علم و آگاهی است همان طور که حکمت هم از روی علم و آگاهی است و خداوند متعال در چندین جا از قرآن کسانی را که بدون علم و آگاهی مجادله میکنند، نکوهش نموده است؛ «الرد علی المنطقیین» اثر شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص٤٦٨. همچنین به کتاب «مدارج السالکین»، ١/٤٤٥-٤٤٧؛ و «مفتاح دارالسعادة»، ١/١٧١-١٧٢ مراجعه شود.
[٤٢]- عبارت «أن یعرف» که در این چاپ آمده، از نسخه (ب) افتاده است.
[٤٣]- حاکم در «المستدرک»، ج٢، ص٣٨١ آن را روایت کرده و صحیحش دانسته است. ذهبی با آن موافقت کرده اما از طریق محمد بن فضیل بن غزوان، از عطاء بن سائب، از سعید بن جبیر، از ابن عباس با این لفظ «أجار الله تابع القرآن من أن يضل في الدنيا، أو يشقی في الآخرة: (خداوند، پیرو قرآن را از اینکه در دنیا گمراه شود یا در آخرت تیرهروز شود، محفوظ میدارد). سپس این آیه را خواند: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ١٢٣﴾[طه: ١٢٣] «هرکس از راهنمایی من پیروی کند نه گمراه میشود و نه تیره بخت». ابن عباس گفت: در دنیا گمراه نمیشود و در آخرت تیرهروز نمیگردد». سیوطی هم در «الدر المنثور»، ج٤ ص٣١١ آن را آورده و نسبت آن را به ابن ابی شیبه و فریابی و سعید بن منصور و عبد بن حمید و محمد بن نصر و ابن منذر و ابن ابی حاتم افزوده است. همچنین بیهقی در «شعب الایمان» از چند طریق از ابن عباس آن را آورده است. عبدالرزاق در «المنصف» به شماره ٦٠٣٣ از طریق ابن عُیَینه، از عطاء بن سائب آن را آورده که عطاء بن سائب گوید، ابن عباس گفت: هر کس قرآن را بخواند و از آن پیروی نماید، خداوند او را از گمراهی د دنیا نجات و از محاسبه روز قیامت او را محفوظ میگرداند، زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ١٢٣﴾.
[٤٤]- ترمذی به شماره ٢٩٠٨؛ دارمی، ٢/٤٣٥؛ و بغوی در «شرح السنة» به شماره ١١٨١ آن را روایت کردهاند. در سند این روایت، حارث به عبدالله اَعور هست که جمهور محدثان او را ضعیف دانستهاند. حافظ این کثیر در «فضائل القرآن» صفحه ١٥ میگوید: «این حدیث از روایت حارث أعور مشهور است و محدثان راجع به وی سخن گفتهاند. حتی بعضی از محدثان از جهت رأی و اعتقادش دروغ را به او نسبت دادهاند اما اینکه در حدیث عمداً دروغ گفته باشد، نه چنین نیست. نهایت امر این است که این روایت از سخنان امیرمؤمنان علی س است و بعضی از علما اشتباه آن را مرفوع میدانند. البته این روایت از لحاظ معنی، صحیح است با توجه به اینکه روایت دیگری که شاهدی برای آن است از عبدالله بن مسعود س از پیامبر ج روایت شده است. ابوعبید قاسم بن سلام در کتابش «فضائل القرآن» میگوید: ابویقظان به ما خبر داد که عمار بن محمد ثوری او از کسی دیگر به ما خبر داده که از ابواسحاق هجری از ابوأحوص از عبدالله بن مسعود از پیامبر ج روایت شده که آن حضرت فرمودند: «إن هذا القرآن مأدُبةُ الله، فتعلموا مِن مَأدبَتِهِ ما استَطَعتُم، إن هذا القرآنَ حبلُ الله، وهُو النورُ المبينُ، والشفاءُ النافع، عصمة لمن تمسك به، ونجاة لمن تبعه، لايَعوَجُّ فيقُوم، ولايزيغ فيُستعتب، ولا تنقضی عجائبه، ولا يَخلقُ عن کثرة الرد، فاتلوه، فإنّ الله يأجُرُکُم علی تلاوته بکل حرف عشر حسنات، أمّا إنی لاأقُولُ: «ألم» حرف ولکن ألف عشر، ولام عشر، وميم عشر» «این قرآن، سفره خداست، پس در حد توان از سفره او بهره گیرید. همانا این قرآن، ریسمان الهی و نور روشنایی بخش و شفادهنده سودمنداست. حافظ و نگهدارنده کسی است که به آن تمسک میجوید و نجات دهنده کسی است که از آن پیروی میکند. این قرآن کج نمیشود تا لازم باشد راست گردد و منحرف نمیشود تا لازم باشد به حالت اولیش باز گردانده شود. و شگفتیهایش پایان نمیپذیرد و در اثر مرور زمان کهنه نمیشود پس آن را بخوانید، زیرا خداوند برای تلاوت آن به ازای هر حرف، ده پاداش به شما میدهد. من نمیگویم: «ألم» یک حرف است بلکه الف [یک حرف است که] ده پاداش دارد و لام [یک حرف است که] ده پاداش دارد و میم [یک حرف است که] ده پاداش دارد». ابواسحاق هجری- که همان ابرهیم بن مسلم است- در روایت حدیث کمی نرم است و احادیث موقوف را مرفوع میداند. پس احتمال دارد که در مرفوع بودن این حدیث به پیامبر ج اشتباه کرده باشد و این روایت، فقط از سخنان ابن مسعود است و بس. طبرانی در «المعجم الکبیر»، ٢٠/٨٤ (١٦٠) آن را آورده، و در کتاب ابوادریس خولانی، از معاذ بن جبل آورده که معاذ گفت: رسول خدا ج روزی از فتنهها نام برد وآنها را خطیر خواند. علی بن ابی طالب گفت: ای رسول خدا! راه نجات از آن چیست؟ آن حضرت فرمود: «کتاب الله...». در سند این روایت عمرو بن واقد هست که روایتش متروک است همچنان که هیثمی در «مجمع الزوائد» ٧/١٦٥ گفته است.
[٤٥]- عبارت «یدینُونَه» که در اینجا آمده، در نسخه (د) با عبارت «یدینون به» آمده است.
[٤٦]- ابن قیم در «مفتاح دارالسعادة» ج١ ص١٥٤ میگوید: هر دو سخن، ملازم همدیگرند. چون انسان، پیرو حقیقی پیامبر ج نیست مگر اینکه به سوی دینی که پیامبر ج به آن دعوت کرده، دعوت کند و این دعوت از روی بصیرت وآگاهی باشد. قول اول- که قول فراء است- بهتر و نزدیکتر به فصاحت و بلاغت است. نگا: «معانی القرآن»، اثر فراء، ٢/٥٥؛ و «زاد المسیر» ٤/٢٩٥.
[٤٧]- صحیح مسلم، شماره ١٩٢٠؛ سنن ترمذی، شماره ٢٢٣٠، سن ابن ماجه، شماره ١٠ از روایت ثوبان س. همچنین احمد در مسند خود، ج٤، صفحات ٢٤٤، ٢٤٨ و ٢٥٢؛ بخاری به شمارههای ٣٦٤٠ و ٧٣١١ و ٧٤٥٩؛ مسلم به شماره ١٩٢١؛ طبرانی، در ج٢٠، ص٤٠٢ به شمارههای ٩٥٩، ٩٦٠، ٩٦١ و ٩٦٢ از روایت مغیره بن شعبه از پیامبر ج آن را آوردهاند که در این روایت پیامبر ج میفرمایند: «لاتزال طائفة من أمتي ظاهرين حتی يأتيهم أمرالله وهم ظاهرون»: «پیوسته گروهی از امت من پیروزند تا اینکه امر خدا میآید در حالی که ایشان هنوز پیروزند». همچین بخاری به شمارههای ٣٦٤١، ٧٣١٢ و ٧٤٦٠؛ مسلم در صحیح خود، ج٣ ص١٥٢٤؛ احمد در مسند خود، ج٤ ص١٠١، و طبرانی در ج١٩ ص٣٢٩ به شمارههای ٧٥٥، ٨٤٠، ٨٦٩، ٨٧٠، ٨٩٣، ٨٩٩، ٩٠٥، ٩٠٦ و ٩١٧ از روایت معاویه س آن را آوردهاند. در این روایت معاویه س گوید، از ر سول خدا ج شنیدم که میفرمود: «لاتزال طائفة من أمتي قائمة بأمرالله لايضرهم من خذلهم أو خالفهم حتی يأتی أمرالله وهم ظاهرون علی الناس»: «پیوسته گروهی از امت من بر امر و برنامه خدا پایدارند، کسانی که آنان را رها کردهاند یا با آنان مخالفت ورزیدهاند، ضرری به آنان نمیرسانند تا اینکه امر خدا میآید در حالی که آنان هنوز بر دیگران پیروزند». مسلم به شماره ١٧٤ از روایت جابر بن سمره آن را با این لفظ آورده است: «لن يبرح هذا الدين قائماً يقاتل عليه عصابة من المسليمن حتی تقوم الساعة»: «این دین پیوسته پابرجاست و عدهای از مسلمانان به خاطر آن [با دشمنان و مخالفان] پیکار میکنند تا اینکه قیامت برپا میشود». همچنین مسلم به شماره ١٩٢٣ از روایت جابر بن عبدالله آن را با این لفظ آورده است: «لاتزال من أمتي يقاتلون علی الحق ظاهرين إلی يوم القيامة»: «پیوسته گروهی از امت من به خاطر حق [بامخالفان و دشمنان] پیکار میکنند و تا روز قیامت پیروز هستند». این روایت در «المنتفی» اثر ابن جارود، به شماره ١٠٣١؛ «شرف أصحاب الحدیث» به شماره ٥١ آمده است. همچنین مسلم به شماره ١٩٢٤؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» ج١٧، ص٣١٤ به شماره ٨٧٠ از روایت عقبه بن عامر آن را با این لفظ آوردهاند: «لاتزال عصابةٌ من أمتي يقاتلون علی أمرالله قاهرين لعدوهم، لايضرهم من خالفهم حتی تأتيهم الساعة وهم علی ذلك»: «پیوسته عدهای از امت من به خاطر دین خدا [با مخالفان و دشمنان] پیکار میکنند و بر دشمنشان پیروز و چیرهاند. کسانی که آنان را رها کرده، ضرری به آنان نمیرسانند تا اینکه قیامت فرا میرسد در حالی که آنان بر مخالفان و دشمنان پیروزند». در همین باب از طریق عمر بن خطاب روایتی مشابه این روایات وجود دارد که حاکم در «المستدرک»، ج٤، ص٢٤٩ آن را آورده و این روایت را صحیح دانسته است. همچنین طیالسی، در کتاب خود، ص٩، و دارمی در سنن خود، ج٢، ص٢١٣ همین روایت را ذکر کردهاند. همچنین از طریق ابوهریره روایتی مشابه آن آمده که ابن ماجه در سنن خود، به شماره٧ آن را روایت نموده است. از طریق قرة بن إیاس روایتی مشابه این روایات آمده که ترمذی در سنن خود به شماره ٢١٩٢؛ ابن ماجه در سنن خود به شماره ٦؛ احمد در مسند خود، ج٣، ص٤٣٦ و ج٥ صفحات ٣٤ و ٣٥ و خطیب در کتاب «شرف أصحاب الحدیث» به شمارههای ١١، ٤٤ و ٥٠ آن را آورده که ابن حبان به شماره ٦١ آن را صحیح دانسته و تزمذی راجع به آن میگوید: حدیثی حسن صحیح است. همچنین روایتی مشابه این روایات از طریق عمران بن حصین نقل شده که احمد در مسند خود، ج٤، ص٤٣٧؛ ابوداود در سنن خود، به شماره ٢٤٨٤؛ خطیب به شماره ٤٦؛ طبرانی در المعجم الکبیر، ج١٨، ص١١١ به شمارههای ٢١١ و ٢٢٨؛ و حاکم در المستدرک ج٤، ص٤٥٠ آن را آوردهاند و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با آن موافقت کرده است. لفظ این روایت بدین صورت است: «لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون علی الحق ظاهرين علی من ناوأهم حتی يقاتل آخرهم المسيح الدجال»: «پیوسته گروهی از امت من به خاطر حق پیکار میکنند و بر کسانی که با آنان مخالفت ورزیدهاند، پیرزوند تا اینکه آخرین فرد از این گروه، مسیح دجال را به قتل میرساند». همچنین امام احمد در مسند خود، ج٥، ص٢٦٩ از طریق ابوامامه روایتی را با این لفظ آورده است: «لاتزال من أمتي علی الدين ظاهرين لعدوهم قاهرين لايضرهم من خالفهم إلا ما أصابهم من لأواء یأتيهم أمرالله و هم کذلك، قالوا: يا رسول الله و أين هم؟ قال: ببيت المقدس و أکناف بيت المقدس»: «پیوسته گروهی از امت من بر دین هستند و بر دشمنانشان چیرهاند. کسانی که با آنان مخالفت میورزند ضرری به آنان نمیرسانند مگر سختی و رنجی که به آنان میرسد تا اینکه امر خداوند میآید در حالی که آنان بر همان حالت هستند. صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! آنان کجایند؟ فرمود: در بیت المقدس واطراف بیت المقدس». اما راجع به اینکه این گروه چه کسانی هستند، امام بخاری در صحیح خود گفته آنان اهل علم هستند. امام احمد گفته که اگر اهل حدیث نباشند، نمیدانم چه کسانی هستند. قاضی عیاض میگوید: منظور امام احمد اهل سنت و جماعت و کسانی که معتقد به مذهب اهل حدیثاند، میباشد. امام نووی میگوید: جایز است امر کننده به معروف و نهی کننده از منکر، زاهد و عابد باشد. نگا: «شرح المسلم»، ١٣/٦٦ و ٦٧.