شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

برای هیچ فرد معینی از اهل قبله به بهشت و جهنم قطع و یقین نمی‌شود مگر به وسیلۀ نصی

برای هیچ فرد معینی از اهل قبله به بهشت و جهنم قطع و یقین نمی‌شود مگر به وسیلۀ نصی

شرح عبارت: منظور طحاوی این است که ما راجع به فرد معینی از اهل قبله نمی‌گوییم: او بهشتی یا جهنمی است مگر کسی که پیامبر راستگو  ج خبر داده که او از اهل بهشت است مانند عشره مبشره  ش[٨٩٩].

هرچند ما می‌گوییم: از اهل گناهان کبیره کسانی که خداوند خواسته که داخل جهنم کرده شوند، حتماً باید داخل جهنم شوند سپس با شفاعت شفاعت‌کنندگان از آن بیرون می‌آیند، اما راجع به شخص معینی سکوت می‌کنیم و گواهی بهشت یا جهنم را برایش نمی‌دهیم مگر از روی علم و آگاهی؛ زیرا ما به حقیقت باطنش و احوالی که بر آن مرده، احاطه نداریم ولی برای انسان نیکوکار امید رفتن به بهشت را داریم و بر انسان بدکار می‌ترسیم.

سلف صالح راجع به گواهی دادن به بهشت سه قول دارند:

اول ـ برای احدی جز پیامبران به بهشت گواهی داده نمی‌شود. این قول از محمدبن حنفیه و اوزاعی نقل می‌شود.

دوم ـ برای هر مؤمنی که نص درباره‌اش آمده به بهشت گواهی داده می‌شود. این قول بسیاری از علما و اهل حدیث می‌باشد.

سوم ـ برای این افراد و برای کسی که مؤمنان برایش گواهی به کار خیر داده‌اند، به بهشت گواهی داده می‌شود؛ همچنان که در «صحیحین» آمده است که از کنار جنازه‌ای عبور شد و مسلمانان او را به خیر ستایش کردند، پس پیامبر  ج فرمود: «وَجَبَت»: «واجب گردید»، و از کنار جنازه دیگری عبور شد و مردم او را به شر یاد کردند، پس پیامبر  ج فرمود: «وَجَبت» «واجب گردید». در روایتی دیگر، پیامبر  ج، عبارت «وَجَبت» را سه بار تکرار فرمود. عمر گفت: ای رسول خدا! چه چیزی واجب گردید؟ رسول خدا  ج فرمود: «هذا أثنيتم عليه خيراً وجبت له الجنّة، وهذا أثنيتم عليه شرّاً وجبت له النّار، أنتم شهداء الله في الأرض»[٩٠٠] «این یک نفری که شما او را به خیر ستایش و تمجید کردید، بهشت برایش واجب شده، و این یک نفری که شما به شر او را نام بردید، آتش دوزخ برایش واجب گردیده است. شما گواهان خداوند در زمین هستید».

و پیامبر  ج فرمود: «توشِکون[٩٠١] أن تعلموا أهل الجّنة من أهل النار» «این احتمال وجود دارد که شما اهل بهشت را از اهل جهنم تشخیص دهید». گفتند: به چه چیزی ای رسول خدا! فرمود: «بالثناء الحسن والثناء السَّيئ»: «با ستایش نیکو و ستایش بد»[٩٠٢]. پس پیامبر  ج خبر داد که این کار از جمله چیزهایی است که با آن اهل بهشت و اهل جهنم معلوم می‌شوند.

***

قوله: «ولا نشهد عليهم بکفر ولا بشركٍ ولا بنفاقٍ، ما لم يظهر منهم شيءٌ من ذلك، ونذر سرائرهم إلی الله تعالی»

ترجمه: «علیه اهل قبله، به کفر و شرک و نفاق تا زمانی که چیزی از اینها، از آنان ظاهر نشود، گواهی نمی‌دهیم و باطن آنان را به خداوند متعال واگذار می‌کنیم».

[٨٩٩]- اینان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه بن عبیدالله تیمی، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص، سعیدبن زید، ابوعبیده عامر بن جراح و زبیربن عوام. به «مسند احمد»، ١/١٨٧-١٨٨ و ١٨٨، ١٨٩ و ١٩٣؛ سنن ابوداود، به شماره‌های: ٤٦٤٩ و ٤٦٥٠؛ سنن ترمذی به شماره‌های: ٣٧٤٨ و ٣٧٥٨؛ و سنن ابن ماجه به شماره: ١٣٤ مراجعه کنید.

[٩٠٠]- بخاری به شماره‌های: ١٣٦٧ و ٢٦٤٢؛ و مسلم به شماره: ٩٤٩ آن را روایت کرده‌اند. طیالسی به شماره: ٢٠٦٢؛ نسائی، ٤/٤٩-٥٠؛ احمد در «المسند»، ٣/١٨٦؛ و طحاوی در «مشکل الآثار»، ٤/٢٨٩ از طریق روایت انس بن مالک آن را آورده‌اند. همچنین مسلم به شماره: ٩٤٩؛ ترمذی به شماره ١٠٥٨؛ ابن ماجه به شماره: ١٤٩١؛ بغوی به شماره: ١٥٠٨؛ و طحاوی در «مشکل‌الآثار»، ٤/٢٨٨ آن را از طریق روایت انس بن مالک بدون لفظی که برای عمر  س ذکر شد، روایت کرده‌اند.

[٩٠١]- در نسخه‌های اصلی سه‌گانه، «توشکوا» با حذف نون آمده و آنچه در اینجا ذکر شده از مسند گرفته شده، و این خوب است. لفظ ابن ماجه، «یوشک» است.

[٩٠٢]- ابن ماجه به شماره: ٤٢٢١؛ و احمد در «المسند»، ٣/٤١٦ و ٦/٤٦٦ از طریق روایت ابوبکربن ابی زهیر ثقفی، از پدرش، آن را روایت کرده‌اند و سند آن، حسن است.