اتفاق نظر امت اسلامی بر اینکه هیچکس در دنیا خداوند متعال را با چشمانش نمیبیند
امت اسلامی اتفاق نظر دارند بر اینکه هیچ کس در دنیا خداوند را با چشمانش نمیبیند. در این مورد، علمای اسلامی اختلافی ندارند بجز برای پیامبر ج به طور خاص. که عدهای از آنان رؤیت خدا با چشم را برای پیامبر ج نفی کرده و برخی دیگر آن را برای پیامبر ج اثبات میکنند. قاضی عیاض[٣٤٢] در کتاب خود، «الشفا» اختلاف نظر صحابه ش و علمای پس از آنان را راجع به رؤیت خدا ج در دنیا برای پیامبر ج نقل کرده و آورده که عایشه ل انکار کرده که پیامبر ج پروردگارش را با چشم سر دیده باشد. مسروق از عایشه سؤال کرد: آیا محمد، پروردگارش را دیده است؟ عایشه در جواب گفت: مویم از آنچه گفتی سیخ شد، سپس گفت: هر کس برای تو نقل کند که محمد، پروردگارش را دیده است، دروغ گفته است[٣٤٣]. سپس قاضی عیاض میگوید: و جماعتی از صحابه قائل به گفته عایشه ل ستند.
که این قول از ابن مسعود و ابوهریره، مشهور است. در این مسأله اختلاف نظر وجود دارد و جماعتی از محدثان و فقها و متکلمان، قائل به محال بودن رؤیت خدا در دنیا برای پیامبر ج هستند. از ابن عباس ب روایت است که پیامبر ج با چشمانش پروردگارش را دیده است[٣٤٤].
و عطاء[٣٤٥] از ابن عباس روایت کرده که پیامبر ج پروردگارش را با قلبش دیده است[٣٤٦].
سپس قاضی عیاض اقوال و قواعدی را ذکر کرد و آنگاه گفت: «اما وجوب رؤیت خدا برای پیامبر ج و اعتقاد به این که پروردگارش را با چشم خود دیده، مطلبی است که دلیل قطعی و نصی درباره آن نیامده است. و آنچه در این زمینه بدان تکیه میشود، آیه موجود در سوره نجم است. اختلاف نظر صحابه و تابعین در این زمینه نقل شده و احتمال رؤیت خدا در دنیا برای پیامبر ج ممکن است». این گفتاری که قاضی عیاض / اظهار داشته، درست است؛ زیرا رؤیت خدا در دنیا ممکن است؛ چون اگر ممکن نبود، موسی ÷ آن را درخواست نمیکرد. امّا نصّی وارد نشده که پیامبر ج با چشم سر پروردگارش را دیده باشد بلکه حدیث وارد شده که بر نفی رؤیت خدا برای پیامبر ج دلالت میکنند. و آن هم حدیثی است که مسلم در صحیح خود از ابوذر س روایت کرده که ابوذر گفت: از رسول خدا ج پرسیدم، آیا پروردگارت را دیدهای؟ فرمود «نُورٌ أنَّی أراهُ»[٣٤٧]«خدا نور است، چگونه من او را میبینم؟» در روایت دیگری آمده است «رأيتُ نوراً» «نوری را دیدهام». همچنین مسلم از ابوموسی اشعری س روایت کرده که او گفت: رسول خدا ج پنج جمله را برای ما بیان کرد، فرمود «إنَّ اللهَ لَا ينامُ، ولَا ينبغیِ لَهُ أن يَنامَ، يَخفِضُ القِسطَ ويَرفَعُهُ، يُرفَعُ إلَيهِ عَمَلُ اللُّيلِ قَبلَ عَمَلِ النُّهارِ، وعَمَلُ النُّهارِ قَبلَ عَمَلِ اللُّيلِ، حِجابُهُ النُّورُ – وفي روايةٍ: النُّارُ – لَو کَشَفَهُ، لأحرقَت سُبُحَاتُ وَجهِهِ مَا انتَهی إلَيهِ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ»[٣٤٨] «همانا خداوند نمیخوابد و برایش سزاوار نیست که بخوابد. ترازوی اعمال را بالا و پایین میآورد. عمل شب قبل از عمل روز، و عمل روز قبل از عمل شب به سوی او بلند میشود. حجاب و پرده او، نور- و در روایت دیگری، آتش-است اگر آن را کشف میکرد، قطعاً انوار باری تعالی میسوخت». بنابراین -والله اعلم- معنای گفته ابوذر، از زبان پیامبر ج «رأيتُ نوراً» «نوری را دیدم» این است که پیامبر ج آن حجاب را دیده است. و معنای فرموده «نورٍ أنُّی أراهُ» «خداوند نور است، چگونه من او را میبینم؟»، نوری است که همان حجاب است که مانع از رؤیت خداست. «فأنّی أراه» یعنی چگونه او را میبینم در حالی که نور، حجاب است که میان من و خداست و مرا از دیدن خدا منع میکند. پس این حدیث به صراحت، رؤیت خدا برای پیامبر ج در این دنیا را نفی میکند. عثمان بن سعید دارمی، اتفاق نظر صحابه بر آن را نقل کرده است.
نیاز ما به بیان و اثبات رؤیت جبرئیل برای پیامبر ج بیشتر از نیاز ما به بیان و اثبات رؤیت خدا برای پیامبر ج است گرچه رؤیت خداوند متعال، عظیمتر و والاتر است، چون به طور قطع نبوت بر ثبوت رؤیت خدا در دنیا برای پیامبر ج متوقف نیست.
گفتار طحاوی «بغيرِ إحاطةٍ ولاکيفيةٍ» «بدون احاطه بر آن و بدون معلوم بودن کیفیت آن»، این به خاطر کمال عظمت و شکوه خداوند سبحان است که دیدگان او را در نمییابند[٣٤٩] و بدان احاطه پیدا نمیکنند[٣٥٠]، همان طور که علم به خدا حاصل میشود ولی علم محیط و همه جانبه به او حاصل نمیشود؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾[الأنعام: ١٠٣] «دیدگان، او را در نیابند». و میفرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا١١٠﴾[طه: ١١٠] «و آنان به او احاطه علمی ندارند».
تأویل معتزله در خصوص رؤیت خدا، تحریف کلام خدا و رسول خداست:
عبارت طحاوی «وتفسيُره عَلی ما أراد اللهَ و عَلِمَه» تا آنجا که میگوید «لاَ نَدخُلُ في ذلكَ متأوِلينَ بآرائنا، ولا متوهّمينَ بأهوائنا» «و تفسیر آن همان است که خدا اراده کرده و آن را دانسته است... تا آنجا که میفرماید: در این زمینه وارد تأویل به رأی خودمان نمیشویم و با پیروی از هوای نفسانی دچار وهم و گمان نمیشویم». یعنی مانند کاری که معتزله در خصوص رؤیت خدا با نصوص قرآن و سنت کردند. و این، تحریف کلام خدا و پیامبر ج از جای خود است. تأویل درست آن است که موافق سنت باشد و تأویل باطل، برعکس آن است که مخالف سنت باشد پس هر تأویلی که دلیلی از سیاق بر آن دلالت نکند و همراه آن قرینهای نباشد که اقتضای آن را بکند، این تأویل، چیزی است که خداوند روشنگر و هدایت کننده در کلامش قصد آن را نکرده است، چون اگر آن را قصد کرده بود، قطعاً همراه کلام، قرینههایی میآورد که بر معنای مخالف ظاهرِ آن دلالت کنند تا اینکه شنونده دچار خطا و اشتباه نشود؛ چون خداوند کلامش را به عنوان روشنگر و هدایت کننده نازل نموده، پس اگر منظورش، خلاف ظاهر کلام باشد و همراه آن قرائنی نیاورد که بر معنای مخالف ظاهر کلام دلالت کند، آن وقت، این کلام، روشنگر و هدایت کننده نیست. بنابراین، تأویل خبر دادن از مراد متکلم است؛ نه اینکه چیز تازهای را ایجاد کند.
بسیاری از علما در این زمینه به خطا رفتهاند، چون منظور، فهم مراد متکلم از کلامش است.
پس اگر گفته شود: معنای لفظ، چنین و چنان است، این عبارت، خبر دادن از چیزی است که متکلم قصدش کرده و آن را مدّ نظر داشته است. در این صورت اگر این خبر مطابق با مراد متکلم نباشد، دروغ بستن به زبان متکلم است.
[٣٤٢]- او امام و علامه و حافظ، شیخ الاسلام قاضی ابوالفضل عیاض بن موسی یحصبی اندلسی سپس سبتی، مالکی مذهب، عالم مغرب و امام حدیث در عصر خود و صاحب تألیفات بدیع و ارزشمندی است. به سال ٥٠٤ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٢٠ صفحات ٢١٢ – ٢١٨ آمده است. متنی که شارح نقل کرده، در کتاب «الشفا»، صفحات ١٩٥ – ٢٠٢ آمده است.
[٣٤٣]- بخاری به شمارههای: ٤٨٥٥ و ٧٣٨٠؛ مسلم به شماره: ١٧٧؛ احمد در مسند خود، ج٦ صص ٤٩ – ٥٠؛ ترمذی به شمارههای: ٣٠٦٨ و ٣٢٧٨؛ نسائی در «السنن الکبری» همان طور که در «التحفة»، ج١٢ ص ٣١١ آمده است؛ ابن حبان به شماره ٦٠؛ ابن خزیمه در «التوحید»، صفحات ٢٢٢، ٢٢٣ و ٢٢٤؛ و طبری ج٢٧ ص٥٠ آن را روایت کردهاند. لفظ مسلم این است؛ مسروق گفت: نزد عایشه به دیوار تکیه داده بودم، عایشه گفت: ای ابوعایشه، سه چیز است که هر کس به یکی از آنها قائل باشد، تهمت بزرگی به خدا نسبت داده است. گفتم: آن سه چیز کدامند؟ عایشه گفت: هر کس گمان کند که محمد ج پروردگارش را دیده، تهمت بزرگی به خدا نسبت داده است. مسروق گوید: من به دیوار تکیه داده بودم، آنگاه نشستم و گفتم: ای مادر مؤمنان! به من نگاه کن و صبر کن و بر من عجله مکن، مگر خداوند ﻷ نفرموده است: ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ٢٣﴾[التكوير: ٢٣] «او را در افق روشن دیده است». (ولَقَد رآهُ نَزلَةً أُخری) [النجم: ١٣] «و همانا در یک نزول دیگر هم او را دیده است»؟ عایشه گفت: من اولین فرد این امت بودم که این سؤال را از پیامبر ج پرسیدم، آن حضرت فرمود «إنّما هو جبريل، لَم أره علی صورته التی خلق عليها غير هاتين المرتين، رأيته منهبطاً من السماء ساداً عظم خلقه ما بين السماء إلی الأرض» «همانا آن، منظور جبرئیل است که غیر از این دو بار او را بر شکل و قیافه واقعیاش ندیدهام. او را دیدم که از آسمان با خلقت و قیافه خیلی بزرگ فرود آمد که قیافهاش به اندازه میان آسمان و زمین بود». آنگاه عایشه گفت: مگر نشنیدهای که خداوند میفرماید: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٠٣﴾[الأنعام: ١٠٣] «دیدگان، او را درنیابند و اوست که دیدگان را در مییابد و او باریک بین آگاه است». آیا نشنیدهای که خداوند میفرماید: ﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ٥١﴾[الشورى: ٥١] «و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز [از راه] وحی یا از فراسوی حجابی، یا رسولی بفرستد که به اذن او هر چه بخواهد وحی کند». همانا او والا مقام حکیم است. عایشه گفت: و هر کس گمان کند که رسول خدا ج چیزی از کتاب خدا را کتمان نموده، تهمت بزرگی به خدا نسبت داده است، چون خداوند میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ﴾[المائدة: ٦٧] «ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این کار را نکنی رسالت او را انجام ندادهای». عایشه گفت: و هر کس گمان کند که پیامبر ج خبر آینده را میدهد، تهمت بزرگی را به خدا نسبت داده است، چون خداوند میفرماید: ﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾[النمل: ٦٥] «بگو: جز خدا، کسی در آسمانها و زمین، غیب نمیداند».
[٣٤٤]- بخاری به شماره: ٤٧١٦؛ ابن خزیمه در «التوحید»، ص٢٠١، ابن ابی عاصم در «السنة»، به شماره: ٤٢٦؛ ترمذی به شماره: ٣١٣٤؛ طبری در ج١٥، ص١١٠؛ ابن حبان در صحیح خود، به شماره: ٥٦؛ و حاکم در مستدرک خود، ج٢ صص ٣٦٢ – ٣٦٣ از طریق سفیان بن عمرو بن دینار از عکرمه، از ابن عباس ب روایت کردهاند که ابن عباس گفت: آیه ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ﴾[الإسراء: ٦٠] «و خوابی را که به تو نمایاندیم [صرفاً برای امتحان مردم] قرار دادیم...» منظور رؤیای چشم است که خداوند در شب معراج به پیامبر ج نمایاند. این روایت موقوف بر ابن عباس است و در رؤیت، نص و صریح نیست، چون متعلق رؤیت را ذکر نکرده است. به کتاب «زادالمعاد»، ج٣ ص٣٩ مراجعه کنید.
[٣٤٥]- او امام و شیخ الاسلام، مفتی حرم، ابومحمد عطاء بن ابی رباح قریشی، برده آزاد شده قریشیها، و اهل مکه است. او انسانی ثقه و مورد اعتماد، فقیه و دانشمند بود و احادیث زیادی را روایت کرده است. او به سال ١١٥ هـ.ق دار فانی را وداع گفت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٥ شماره: ٢٩ آمده است.
[٣٤٦]- مسلم در صحیح خود به شماره: ١٧٦ از طریق ابن ابی شیبه، از حفص، از عبدالملک، از عطاء، از ابن عباس آن را روایت کرده که ابن عباس میگوید: پیامبر ج پروردگارش را با قلبش دیده است. مسلم از طریق دیگری آن را از ابن عباس روایت کرده که راجع به دو آیه ﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١﴾[النجم: ١١] «قلب او آنچه را که دید، دروغ نگفت» ﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣﴾[النجم: ١٣] «و همانا در یک نزول دیگر هم او را دیده است»، گفت: پیامبر ج با قلبش دوباره خداوند را دیده است. و طبری ج٢٧ ص٥٢؛ ترمذی به شماره ٣٢٨١؛ ابن خزیمه در «التوحید»، ص١٣١؛ و لالکائی به شمارههای ٩١٠ و ٩١١ از طریق سماک، از عکرمه، از ابن عباس روایت کرده که ابن عباس میگوید: همانا پیامبر ج با قلبش دوبار پروردگارش را دیده است.
[٣٤٧]- مسلم به شماره: ١٧٨؛ ابن منده در «الإیمان»، به شماره: ٧٧٠ آن را روایت کردهاند. احمد در مسند خود، ج٥ ص١٤٧ آن را با این لفظ روایت کرده است «قَد رَأيَتُهُ نوراً أنّی أراهُ» «نوری را دیدهام، چگونه او را میبینم؟» این حدیث شاهد دیگری از روایت ابن عمر به طور مرفوع دارد که در آن پیامبر ج میفرماید «يَومَ القيامةِ أوّل يومٍ نَظَرت فيه عين إلی اللهِ عزّ وجلّ» «روز قیامت، اولین روزی است که چشم به خداوند ﻷ نگاه میکند». بر اساس آنچه که سیوطی در «الدرالمنثور»، ج٦ ص١٩١ آورده، دارقطنی آن را روایت کرده است. همچنین این حدیث شاهد مرسلی دارد که ابوسعید دارمی در کتاب «الرد علی الجهمیة»، ص٤٩ آن را روایت کرده است.
[٣٤٨]- این حدیث در صحیح مسلم، به شماره: ١٧٩، در مبحث «في الإيمان»، باب «قوله ج: أنّ اللهَ لاينام» آمده است. احمد در مسند خود، ج٤ ص٤٠٥؛ ابن ماجه به شماره: ١٩٥؛ ابن منده به شمارههای: ٧٧٥، ٧٧٦، ٧٧٨ و ٧٧٩؛ ابن حبان به شماره: ٢٦٦؛ ابن خزیمه در «التوحید»، ص١٩؛ آجری در «الشریعة»، ص٣٠٤؛ و بیهقی در کتاب «الأسماء والصفات»، صص ١٨٠ – ١٨١ آن را آوردهاند.
[٣٤٩]- در اصل نسخههای خطی، «لاتراه» «او را نمیبینند» آمده است، و آنچه در اینجا ذکر شده، بر اساس نسخه چاپ شده مکه میباشد.
[٣٥٠]- در نسخه خطی (ب)، «ولا يحيط به علم» «علم به او احاطه پیدا نمیکند» آمده است.