وجوب اطاعت و پیروی از حاکم مگر در گناه
شرح عبارت: خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾[النساء: ٥٩]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان برید».
و در «صحیح» از پیامبر ج روایت شده که آن حضرت فرمود: «من أطاعني، فقد أطاع الله، ومن عصاني، فقد عصی الله، ومن يطع الأمير، فقط أطاعني، ومن يعص الأمير، فقط عصاني»[٩٠٥] «هر کس از من اطاعت نماید، خدا را اطاعت کرده و هر کس از من نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کس از امیر و فرمانده اطاعت کند، در حقیقت مرا اطاعت کرده و هر کس از امیر و فرمانده نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است».
از ابوذر س روایت است که او گفت: «همانا دوست صمیمیام (پیامبر ج) مرا سفارش کرد که بشنوم و اطاعت کنم هرچند امیر، برده حبشی باشد که اعضایش بریده شده باشد»[٩٠٦]. در نزد بخاری آمده است: «هر چند برای یک نفر حبشی که سرش زخمی است»[٩٠٧].
همچنین در «صحیحین» آمده است: «علی المرء المسلم السمع والطّاعة فيما أحبّ وکره، إلاّ أن يؤمر بمعصية، فإن أمر بمعصية، فلا سمع و لا طاعة»[٩٠٨] «شنیدن و اطاعت کردن در آنچه امیر دوست دارد یا ناپسند دارد، بر انسان مسلمان واجب است مگر وقتی که به گناهی امر شود که اگر به گناهی امر شد، شنیدن و اطاعت کردن نیست».
از حذیفه بن یمان روایت است که گوید: مردم از رسول خدا ج راجع به خیر میپرسیدند و من راجع به شر از او میپرسیدم از ترس اینکه مبادا دامنیگرم شود. گفتم: ای رسول خدا! ما، در جاهلیت و شر بودیم پس خداوند این خیر را برای ما آورد، پس آیا پس از این خیر، شری وجود دارد؟ پیامبر ج فرمود: «بله». گفتم: آیا بعد از آن شرّ، خیری وجود دارد؟ فرمود: «نعم، وفيه دخن»[٩٠٩] «بله، و در آن خیر خالصی نیست». حذیفه گوید، گفتم: خیر ناخالص آن چیست؟ فرمود: «قوم يستنُّون بغير سنتي، ويهتدون بغير هديي، تعرف منهم وتنکر» «جماعتی هستند که از سنت من تبعیت نمیکنند و از غیرهدایت من هدایت میجویند. تو برخی از آنان را میشناسی و برخی را نمیشناسی». گفتم: آیا بعد از آن خیر، شرّی وجود دارد؟ فرمود: «نعم، دعاةٌ علی أبواب جهنم، ومن أجابهم [إليها] قذفوه فيها»: «بله، در کنار دروازههای جهنم، صداکنندههایی هستند، هر کس به آنها جواب دهد، او را در جهنم پرت میکنند». گفتم: ای رسول خدا! آنان را برای ما توصیف کن. پیامبر ج فرمود: «نعم، قومٌ من جلدتنا، يتکلمون بألسنتنا» «بلی، آنان جماعتی هستند که پوستشان مثل پوست ماست و با زبان ما سخن میگویند». گفتم: ای رسول خدا! پس نظرت چیست اگر من آن را دریافتم؟ فرمود: «تلزم جماعة المسلمين، وإمامهم»: «با جماعت مسلمانان و امامشان همراهی میکنی». گفتم: اگر مسلمانان جماعت و امامی نداشتند، چی؟ فرمود: «فاعتزل تلك الفرق کلّها، ولو أن تعضّ علی أصل شجرةٍ حتی يدرکك الموت وأنت علی ذلك»[٩١٠] «از همه آن فرقه کنارهگیری کن هر چند بر اصل درخت چنگ زنی تا وقتی که مرگ به سراغت میآید و تو بر آن حالت هستی».
از ابن عباس ب روایت است که گوید: رسول خدا ج فرمود: «من رأی من أميره شيئاً يکرهه، فليصبر، فإنّه من فارق الجماعة شبراً فمات فميتةٌ جاهليةٌ»[٩١١] «هر کس چیز ناپسندی را از امیرش دید، صبر کند، چون هر کس به اندازه یک وجب از جماعت جدا شود و بر آن حال بمیرد، بر جاهلیت مرده است».
در روایتی آمده است: «فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»[٩١٢] «ریسمان اسلام را از گردنش برداشته است».
از ابوسعید خدری س روایت است گوید: رسول خدا ج فرمود: «إذا بويع لخلفتين، فاقتلوا الآخر منهما»[٩١٣] «هرگاه با دو خلیفه بیعت شد، آخری از آن دو را بکشید».
از عوف بن مالک س، از رسول خدا ج روایت است که آن حضرت فرمود: «خيار أئمتکم الذين تحبّونهم ويحبّونکم، وتصلّون عليهم، ويصلّون عليکم، وشرار أئمتکم الذين تبغضونهم ويبغضونکم، وتلعنونهم ويلعنونکم» «بهترین امامان شما، کسانیاند که دوستشان دارید و آنان هم شما را دوست دارند و برای آنان دعای خیر میکنید و آنان هم برای شما دعای خیر میکنند. و بدترین امامان شما کسانیاند که از آنان بدتان میآید و آنان هم از شما بدشان میآید و آنان را نفرین میکنید و آنان هم شما را نفرین میکنند». گفتیم: ای رسول خدا! آیا در آن موقع با شمشیر آنان را از میان برداریم؟ فرمود: «لا، ما أقاموا فيکم الصلاة، ألا من ولی عليه والٍ، فرآه يأتي شيئاً من معصية الله، فليکره ما يأتي من معصية الله، لا ينزعنّ يداً من طاعةٍ»[٩١٤] «نه، تا زمانی که میان شما نماز را بر پای میدارند. آگاه باشید هر کس که سرپرست و حاکم اوست و او را دید که کاری میکند که معصیت و نافرمانی خداست، فرد باید نسبت به آنچه که معصیت خداست، بدش آید و دست از اطاعت نکشد».
قرآن و سنت بر وجوب اطاعت و پیروی از صاحبان امر تا زمانی که به معصیت امر نکردهاند، دلالت میکنند. به این فرموده خدای متعال بیندیش:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾[النساء: ٥٩]
«خدا را اطاعت کنید و از پیامبر و کاردارانی که از شما هستند فرمان برید».
که چگونه فرمود: «اطيعوا الرسول»، و نگفت: «وأطيعوا أولی الأمر منکم»؟ چون صاحبان امر مستقلاً مورد اطاعت قرار نمیگیرند، بلکه در آنچه که اطاعت برای خدا و پیامبر ج است مورد اطاعت قرار میگیرند. فعل را همراه رسول هم تکرار نموده چون هر کس پیامبر را اطاعت نماید، در حقیقت خدا را اطاعت نموده است، چون پیامبر ج به غیر طاعت خدا امر نمیکند بلکه پیامبر ج در این زمینه معصوم است ولی ولی امر گاهی به غیرِ طاعت خدا امر میکند از این رو مورد اطاعت قرار نمیگیرد مگر در مواردی که اطاعت برای خدا و پیامبر ج باشد[٩١٥].
اما اینکه اطاعت از آنان لازم است هرچند ستمگر باشند، بدین خاطر است که بر خروج از اطاعت آنان، مفاسد و زیانهایی مترتب میشود که چند برابر مفاسد و زیانهایی است که از ستم و جور آنان حاصل میشود. و صد البته صبر کردن بر ستم آنان موجب تکفیر گناهان و بدیها و چند برابر شدن اجر و پاداش میشود، چون خداوند متعال آنان را بر ما مسلط نکرده مگر به خاطر فساد و تباهی اعمال ما، و جزاء از جنس عمل است. پس بر ماست که در راه طلب آمرزش و توبه و اصلاح حال خود از هیچ کوششی دریغ نکنیم؛ خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ٣٠﴾[الشورى: ٣٠]
«و هر مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیاری [گناهان] در میگذرد».
در جای دیگری میفرماید:
﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ﴾[آل عمران: ١٦٥]
«آیا هنگامی که به شما مصیبتی رسید که قطعاً دو چندانش را [در جنگ بدر به دشمن] وارد ساخته بودید گفتید: این [مصیبت] از کجاست؟ بگو: آن از ناحیه خود شماست، [که سنگر را خالی کردید]».
همچنین میفرماید:
﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ﴾[النساء: ٧٩]
«هر خیری به تو رسد از جانب خداست و هر بدی به تو رسد از خود توست».
خداوند در جای دیگری میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٢٩﴾[الأنعام: ١٢٩]
«و این گونه برخی از ستمکاران را به سزای اعمالی که مرتکب میشدند به بعضی دیگر وا میگذاریم».
پس هرگاه رعیت و زیردستان میخواهند از ظلم حاکم ستمگر نجات یابند، پس باید خودشان ظلم و ستم را رها کنند.
از مالک بن دینار[٩١٦] روایت است که در برخی از کتابهای خدا آمده است: من الله مالک پادشاهان هستم و دلهای پادشاهان به دست من است، پس هر کس از من اطاعت کند، پادشاهان را بر او مایه رحمت و مهربانی قرار میدهم و هر کس مرا نافرمانی کند، آنان را بر او مایه خشم و عقوبت قرار میدهم؛ پس خودتان را مشغول بدگویی و ناسزاگویی پادشاهان نکنید بلکه توبه کنید تا آنان را بر شما مهربان و نرمخو و عادل و دلسوز گردانم[٩١٧].
***
قوله: «ونتّبع السّنّة والجماعة، ونجتنب الشذوذ والخلاف والفرقة»
ترجمه: «و از سنت و جماعت پیروی میکنیم، و از انحراف و جدایی و اختلاف و تفرق دوری میکنیم».
[٩٠٥]- بخاری به شماره: ٧١٣٧؛ مسلم به شماره ١٨٣٥؛ ابن ماجه به شمارههای ٣ و ٢٨٥٩؛ نسائی، ٧/١٥٤؛ احمد در «المسند»، ٢/٢٥٢-٢٥٣، ٢٧٠، ٣١٣ و ٥١١؛ طیالسی به شماره: ٢٤٣٢؛ بغوی به شمارههای: ٢٤٥٠ و ٢٤٥١؛ و خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٨/٧٢ از طریق روایت ابوهریره س آن را روایت کردهاند و بخاری به شماره: ٢٩٥٧ این روایت را به صورت طولانیتر از اینجا روایت کرده است.
[٩٠٦]- مسلم به شمارههای: (٦٤٨) (٢٤٠) و (١٨٣٧)؛ ابن ماجه به شماره: ٢٨٦٢؛ طیالسی به شماره: ٤٥٢؛ بغوی به شماره: ٣٩١؛ و بخاری در «الأدب المفرد»، به شماره: ١١٣ آن را روایت کردهاند.
[٩٠٧]- بخاری به شمارههای: ٦٩٣، ٦٩٦ و ٧١٤٢؛ احمد در «المسند»، ٣/١١٤؛ ابن ماجه به شماره: ٢٨٦٠؛ طیالسی به شماره: ٢٠٨٧؛ بغوی به شماره: ٢٤٥٢؛ و خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٤/١٢٥ از طریق روایت انس بن مالک آن را روایت کردهاند.
[٩٠٨]- بخاری به شمارههای: ٢٩٥٥ و ٧١٤٤؛ مسلم به شماره: ١٨٣٩؛ ترمذی به شماره: ١٧٠٧؛ ابن ماجه به شماره: ٢٨٦٤؛ نسائی، ٧/١٦٠؛ احمد در «المسند»، ٢/١٧ و ١٤٢؛ ابوداود به شماره: ٢٥٣٦؛ و بغوی به شماره: ٢٤٥٣ از طریق روایت ابن عمر ب آن را آوردهاند.
[٩٠٩]- با فتح دال و خاء، به معنای دود است و مراد از آن، این است که در آن خیر خالصی نیست بلکه در آن تیرگی به مانند دود آتش وجود دارد. بعضی گفتهاند: منظور از «دخن»، حقد و کینه است. عدهای میگویند: منظور از آن، نیرنگ و فریب است. بعضی معتقدند که منظور از آن، فساد در قلب است و بعضی میگویند: «دخن» هر امر ناپسندی است. نگا: «عمدة القاری»، ٢٤/١٩٤.
[٩١٠]- بخاری به شمارههای: ٣٦٠٦ و ٧٠٨٤؛ مسلم به شماره: ١٨٤٧؛ بغوی به شماره: ٤٢٢٢؛ بیهقی، ٨/١٥٦ آن را روایت کردهاند. و ابن ماجه به شماره: ٣٩٧٩ آن را به طور مختصر روایت کرده است.
[٩١١]- بخاری به شمارههای: ٧٠٥٣، ٧٠٥٤ و ٧١٤٣؛ مسلم به شماره: ١٨٤٩؛ احمد در «المسند»، ١/٢٧٥، ٢٩٧ و ٣١٠؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ١٢٧٥٩؛ بغوی به شماره: ٢٤٥٨؛ دارمی در سنن خود، ٢/٢٤١؛ بیهقی، ٨/١٥٧؛ و ابن ابی عاصم در «السنة»، به شماره: ١١٠١ آن را روایت کردهاند.
[٩١٢]- قسمتی از حدیثی طولانی است که احمد در «المسند»، ٤/١٣٠ و ٢٠٢، و ٥/٣٤٤ از طریق روایت حارث اشعری آن را آورده است. سند آن صحیح است، و این حدیث از حدیث ابن عباس نیست آن گونه که شارح پنداشته است. این حدیث را ترمذی در سنن خود به شماره: ٢٨٦٣؛ طیالسی در مسند خود، به شماره: ١١٦١؛ بیهقی در سنن خود، ٨/١٥٧؛ و بغوی به شماره: ٢٤٦٠ آن را آوردهاند و ابن خزیمه به شماره: ٤٨٣؛ ابن حبان به شماره: ١٥٥٠؛ و حاکم در «المستدرک»، ١/٥٩ آن را صحیح دانستهاند. همچنین ابوداود به شماره: ٤٧٥٨؛ بیهقی، ٨/١٥٧؛ احمد در «المسند»، ٥/١٨٠؛ ابن ابی عاصم در «السنة»، به شمارههای: ٨٩٢ و ١٠٥٣؛ و حاکم در «المستدرک»، ١/١١٧ آن را با همین لفظ از طریق روایت ابوذر، روایت کردهاند.
[٩١٣]- مسلم به شماره: ١٨٥٣؛ و بیهقی، ٨/١٤٤ آن را روایت کردهاند.
[٩١٤]- مسلم به شماره: ١٨٥٥؛ احمد در «المسند»، ٦/٢٤ و ٢٨؛ دارمی در سنن خود، ٢/٣٢٤؛ ابن ابی عاصم به شماره: ١٠١٧؛ و بیهقی، ٨/١٥٨ آن را روایت کردهاند.
[٩١٥]- نگا: «مجموع الفتاوی»، ٣٥/٥-١٧.
[٩١٦]- پرچمدار دانشمندان نیک و از جمله تابعین ثقه و از نویسندگان مصحفها میباشد و معاش روزانهاش از این جهت تأمین میشد. وی از اصحاب و یاران انس بن مالک س بود، که به سال ١٢٧ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٥، شماره ١٦٤ آمده است.
[٩١٧]- برخی از علما آن را به پیامبر ج مرفوع کردهاند اما این صحیح نیست. طبرانی در «المعجم الأوسط» از ابودرداء آن را روایت کرده است. هیثمی در «مجمعالزوائد»، ٥/٢٤٩ میگوید: در سند آن، ابراهیم بن راشد هست که متروک میباشد.