سهولت یادگیری اسلام
قرآن و سنت بر ظهور و روشن بودن دین اسلام، و سهولت یادگیری آن دلالت دارند، یک نماینده آن را یاد میگیرد و پیامبر ج در همان وقت، او را والی منطقهای میکند. اینکه پیامبر ج با الفاظ مختلفی دین را آموزش داده، به تناسب حال و وضعیت یادگیرنده است، چون کسانی که وطنشان دور بود مانند ضمام بن ثعلبه،[١٣٧٦]نجدی،[١٣٧٧] و هیأت اعزامی عبدالقیس[١٣٧٨] که مطالبی را به آنان آموخت که ندانستن آنها برایشان جایز نبود با وجودی که پیامبر ج میدانست که دینش در سراسر کره زمین پخش خواهد شد. و کسی را به نزد آنان میفرستاد تا دیگر مطالبی که مورد نیازشان است، به آنان بیاموزد. و کسی که وطنش نزدیک بود، هر وقت میتوانست پیش پیامبر ج بیاید به گونهای که به تدریج دین را بیاموزد، یا اینکه پیامبر ج چیزهایی را دربارهاش دانسته که مسائل ضروری را حتماً دانسته است، که در این صورت آن حضرت به تناسب حال و وضعیت و نیازش که قرائن حال سؤال کننده گویای آن بود، به او پاسخ میداد مانند این فرموده پیامبر ج: «قل آمنتُ بالله ثمّ استقِم»[١٣٧٩] «بگو به خدا ایمان آوردم و سپس ثابت قدم باش».
اما کسی که دینی را وضع نموده که خداوند اجازه آن را نداده است، معلوم است که اصول مستلزم آن دین، از پیامبر ج و دیگر پیامبران نقل نشده است، چون باطل است و ملزم باطل هم باطل است همان طور که لازم حق، حق است.
دین اسلام، حد اعتدال میان زیادهروی و کوتاهی است:
راجع به این گفته طحاوی: «دین اسلام حد اعتدال میان زیادهروی و کوتاهی است»، خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ﴾[النساء: ١٧١] «ای اهل کتاب! در دینتان غلو مکنید و جز حق چیزی را به خدا نسبت ندهید». ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ﴾[المائدة: ٧٧] «بگو: ای اهل کتاب! در دین خود به ناحق زیادهروی و غلو مکنید».
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧ وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٨٨﴾[المائدة: ٨٧-٨٨] «ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما حلال کرده، حرام نکنید و از حد مگذرید که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. و از آنچه خدا روزی شما کرده حلال و پاکیزه بخورید، و از خدایی که به او ایمان دارید، پروا داشته باشید».
در «صحیحین» از عایشه ل روایت شده است که: افرادی از یاران رسول خدا ج از همسران آن حضرت راجع به عمل پیامبر ج در نهان سؤال کردند. برخی از صحابه گفتند: من گوشت نمیخورم، عدهای گفتند: با زنان ازدواج نمیکنم، و برخی گفتند: بر بستر نمیخوابم. این خبر به پیامبر ج رسید و فرمود: «ما بالُ أقوام يقول أحدهم کذا وکذا؟ لکنّي[١٣٨٠] أصوم وأفطر، وأنام وأقوم، وآکل اللّحم، وأتزوَّج النّساء، فمن رغب عن سُنّتي فليس منّي»[١٣٨١] «چه شده افرادی که چنین و چنان میگویند؟ اما به شما بگویم که من بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی روزها، روزه نمیگیرم. هم میخوابم و هم شب زندهداری میکنم. گوشت میخورم و با زنان ازدواج میکنم پس هر کس از سنت من روی گرداند، از من نیست». در غیر «صحیحین» آمده است که: «برخی از یاران پیامبر ج از زنان آن حضرت راجع به عبادت پیامبر ج در نهان پرسیدند، گویی آن را کم دانستند»[١٣٨٢].
راجع به سبب نزول آیه مذکور از ابن جریج، از عکرمه روایت شده که عثمان بن مظعون و علی بن ابی طالب و ابن مسعود و مقداد بن اسود و سالم، برده آزاد شده ابوحذیفه ش از دنیا بریدند. آنان در خانه نشستند و از زنان کنارهگیری کردند و لباسهای زبر را پوشیدند و غذا و لباس خوب را بر خود حرام نمودند و میخواستند خود را خصی نمایند و تصمیم گرفتند که در شب بیدار، باشند و عبادت کنند و در روز روزه گیرند، آنگاه این آیه نازل شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧﴾[المائدة: ٨٧] «ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما حلال کرده حرام نکنید و از حد مگذرید که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
میفرماید: به راه غیر از راه مسلمانها نروید، رسول گرامی اسلام به آنچه ایشان از نکاح، طعام و لباس برخود حرام نموده بودند، و به تصمیم ایشان بر روزه گرفتن در روز و عبادت در شب و به تصمیم آنها مبنی بر خصی نمودن خویش اشاره نمود، و این آیت نیز در حق آنها نازل شد.
آنگاه پیامبر ج کسی را به سراغ آنان فرستاد و فرمود: «إنّ لأنفسکم عليكم حقّاً، وإنّ لأعينکم حقّاً، صوموا وأفطروا، وصلّوا وناموا، فليس منّا من ترك سُنَّتنا» «همانا نَفسهایتان بر شما حقی دارد و چشمانتان بر شما حقی دارد. روزه بگیرید و افطار کنید، نماز بخوانید و بخوابید، چون هر کس سنت ما را ترک کند، از ما نیست» صحابه گفتند: «خدایا! به آنچه نازل کردی، تسلیم شدیم و از آن پیروی کردیم»[١٣٨٣].
دین اسلام، حد اعتدال میان تشبیه صفات خدا به مخلوق و میان تعطیل صفات خداست:
طحاوی میگوید: «اسلام، حد وسط میان تشبیه صفات خدا به مخلوق و میان تعطیل صفت خداست». قبلاً گفته شد که خداوند سبحان دوست دارد که به آنچه خود را بدان متصف نموده و پیامبرش او را بدان متصف نموده، متصف شود بدون آنکه به مخلوق تشبیه شود. پس نباید گفت که شنیدن خدا مانند شنیدن ما و دیدن خدا همچون دیدن ما میباشد. همچنین نباید صفات خدا را تعطیل نمود، پس چیزی از صفاتی که خداوند خودش را به آن متصف نموده یا پیامبر ج او را بدان متصف نموده، نفی نمیشود، چون این کار تعطیل صفات خداست، و قبلاً راجع به این مطلب سخن گفته شد. این گفته شبیه گفته قبلیاش است که اظهار نمود: «هر کس از نفی صفات خدا و تشبیه صفات خدا به مخلوق، پرهیز نکند، منحرف شده و به راه راست هدایت نشده است». این مطلب از این آیه گرفته شده است: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١﴾[الشورى: ١١] «چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» پس فرمودهی او تعالی: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾ ردّی است بر تشبیه کنندگان صفات خدا به مخلوق و جملهی: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾ ردّی است بر تعطیل کنندگان صفات خدا.
[١٣٧٦]- سعدی یکی از افراد طایفه بنی سعد بن بکر است. قومش در سال نهم هجری او را به عنوان نمایندهی خویش نزد پیامبر ج فرستادند آن گونه که ابن اسحاق و ابوعبیده و دیگران اظهار داشتهاند. به شرح حال او در سیره ابن هشام، ٢/٥٧٣-٥٧٤؛ طبقات ابن سعد، ١/٢٩٩؛ مسند احمد شماره: ٢٣٨٢؛ مستدرک حاکم؛ سنن ابوداود، شماره: ٤٨٧؛ صحیح بخاری شماره: ٦٣؛ صحیح مسلم به شماره: ١٢ نگاه کنید.
[١٣٧٧]- بخاری به شماره: ٤٦، ١٨٩١، ٢٦٧٨ و ٦٩٥٦؛ مسلم به شماره: ١١؛ مالک در الموطأ، ١/١٧٥ آن را این گونه روایت کردهاند: مردی از اهل نجد، با موهای ژولیده (غیر مرتب)، نزد رسول خدا آمد ... .
[١٣٧٨]- ماجرای آمدن آنان در صحیحین: صحیح بخاری به شماره: ٥٣؛ و صحیح مسلم به شماره: ١٧ آمده است. امام ابن قیم در کتاب زادالمعاد ٣/٦٠٥-٦٠٩ آن را آورده و فوایدی که در آن بود ذکر کرده است.
[١٣٧٩]- این روایت را امام احمد در مسند ٣/ ٤١٣ و ٤/٣٨٥، مسلم به شماره: ٣٨، ترمذی به شماره: ٢٤١٠، ابن ماجه: ٣٩٧٢، طیالسی ١٢/ ٣١، دارمی ٢/ ٢٩٨، بغوی: ١٦، طبرانی: ٦٣٩٦ و ٦٣٩٧ و ٦٣٩٨، ابن حبان: ٢٥٤٣، خطیب بغدادی: ٢/ ٣٧٠ و ٩/ ٣٣٤ و ٤٥٤ و ١١/٧٨ و ابن ابی عاصم به شماره: ٢١ روایت نمودهاند.
[١٣٨٠]- در نسخه خطی (ب) و «و لکنی» آمده است.
[١٣٨١]- مسلم به شماره: ١٤٠١؛ احمد در «المسند» ٣/٢٤١، ٢٥٩ و ٢٨٥؛ نسائی ٦/٦٠؛ ابن سعد، ١/٣٧١-٣٧٢؛ و بیهقی ٧/٧٧ آن را از طریق روایت انس بن مالک با همین لفظ آن را روایت کردهاند. مانند این حدیث در صحیح بخاری به شماره: ٥٠٦٣، و بغوی به شماره: ٩٦ آمده است. بخاری به شمارههای: ٦٦٠١ و ٧٣٠١؛ مسلم به شماره: ٢٣٥٦؛ احمد در «المسند» ٦/٤٥؛ نسائی در «الیوم واللیلة» آن گونه که در «التحفة» ١٢/٣٢٠ آمده بخاری در «الأدب المفرد»، به شماره: ٤٣٦؛ و بغوی به شماره: ١٠٠ از طریق روایت عایشه آوردهاند که عایشه گفت: رسول خدا ج کاری را میکرد و رخصت را در آن قرار میداد این کار به افرادی از یاران آن حضرت رسید، گویی آنان این کار را نپسندیدند و خود را از آن دور کردند. این رفتار برخی از صحابه به پیامبر ج رسید، آنگاه پیامبر ج) خطبه خواند و فرمود: «ما بال أقوام بلغهم عني أمر ترخصت فيه فکرهوه وتنزهوا عنه، فوالله لأنا أعلمهم بالله، وأشدهم له خشية» «چه شده افرادی که کاری از جانب من که در آن رخصت را قرار دادهام، به آنان رسیده، و آنان این را نپسندیدند و از آن دوری کردند. به خدا قسم! قطعاً من عالمترین آنان نسبت به خداوند هستم و از همهشان بیشتر از خداوند ترس دارم».
[١٣٨٢]- بیهقی ٧/٧٧ آن را با این لفظ روایت کرده است: «آنان راجع به عبادت پیامبر ج از زنان آن حضرت پرسیدند، وقتی از آن باخبر شدند، گویی آن را کم دانستند». لفظ احمد در «المسند» ٣/٢٥٩ این است: «آنان از همسران پیامبر ج راجع به عبادت آن حضرت در نهان پرسیدند». و لفظ بخاری به شماره: ٥٠٦٣ این است: «وقتی باخبر شدند، گویی آن را کم دانستند». لفظ مسلم هم ذکر شد که چنین بود: «راجع به عمل پیامبر ج در نهان پرسیدند».
[١٣٨٣]- طبری در تفسیر خود به شماره: ١٢٣٤٨ ا طریق قاسم از حسین، از حجاج، از ابن جریج از عکرمه آن را آورده است. ابن کثیر پس از آنکه آن را از ابن جریر آورده است، گوید: افراد زیادی از تابعین این داستان را به طور مرسل ذکر کردهاند. این رویات، شاهدی در «صحیحین» از طریق روایت عایشه دارد. منظورش حدیثی است که مؤلف پیش از این، آن را آورد. و نگا: «الدر المنثور»، ٢/٣٠٧-٣٠٨.