اصول اهل سنت تابع رسالتی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از جانب خدا آورده است
اصول اهل سنت تابع رسالتی است که پیامبر ج از جانب خدا آورده است. اصل دین، ایمان به رسالتی است که پیامبر آورده، همچنان که قبلاً بیان شد. به همین خاطر دو آیه از آخر سوره بقره ـ از آنجا که در بردارنده این اصل هستند ـ شأن بزرگی دارند که آیات دیگر این شأن را ندارند. در «صحیحین» از ابومسعود عقبه بن عمرو از پیامبر ج روایت است که آن حضرت فرمودند: «من قرأ الآيتين من آخر سورة البقرة في ليلة[٦٧٥] کفتاه»[٦٧٦] «هر کس دو آیه آخر سوره بقره را در شب بخواند، او را کفایت میکنند».
در «صحیح مسلم» از ابن عباس ب روایت است که وی گوید: «بينا[٦٧٧] جبريل قاعد عند النبي ج سمع نقيضاً من فوقه، فرفع رأسه، فقال: هذا باب من السماء فتح اليوم، لم يفتح قط إلّا اليوم، فنزل منه ملك، فقال: هذا ملك نزل إلی الأرض، لم ينزل قط إلا اليوم، فسلّم، و قال: أبشر بنورين أوتيتهما، لم يؤتهما نبي قبلك: فاتحة الکتاب، وخواتيم سورة البقرة، لن تقرأ بحرف منهما[٦٧٨] إلا أوتیته»[٦٧٩] «در حالی که جبرئیل نزد پیامبر ج نشسته بود، صدایی را از بالایش شنید. سرش را بلند کرد و گفت: این دری از آسمان است که امروز باز شده و غیر از امروز هرگز باز نشده است، پس فرشتهای از آن پایین آمد و گفت: این فرشتهای است که به زمین پایین آمده و جز امروز هرگز پایین نیامده است. آنگاه این فرشته سلام کرد و گفت: مژده بده به دو نوری که برای تو آورده شده و برای هیچ پیامبری قبل از تو آورده نشده است: سوره فاتحه و اواخر سوره بقره. هیچ حرفی را از آن دو نمیخوانی مگر اینکه برای تو آورده میشود».
ابوطالب مکی[٦٨٠] میگوید: ارکان ایمان هفت تا هستند. یعنی این پنج تا همراه با ایمان به قدر و ایمان به بهشت و دوزخ. این گفته، درست است و ادله آن ثابت و محکم و قطعی هستند. ادله توحید و رسالت آورده شد.
[٦٧٥]- عبارت «في ليلة» از نسخه خطی (ب) افتاده است.
[٦٧٦]- بخاری به شمارههای: ٤٠٠٨، ٥٠٠٨، ٥٠٠٩، ٥٠٤٠ و ٥٠٥١؛ مسلم به شماره: ٨٠٨؛ ابوداود به شماره: ١٣٩٧؛ ترمذی به شماره ٢٨٨١؛ ابن ماجه به شماره: ١٣٦٩؛ عبدالرزاق به شماره: ٦٠٢٠؛ دارمی در سنن خود، ٢/٤٥٠؛ حمیدی به شماره: ٤٥٢؛ طیالسی به شماره: ٦١٤؛ احمد در «المسند»، ٤/١١٨، ١٢١ و ١٢٢؛ نسائی در «الکبری» آن گونه که در «التحفة» ٧/٣٣٦ آمده؛ بغوی به شماره: ١١٩٩؛ ابونعیم در «تاریخ أصبهان»، ٢/٣٣٠؛ خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٤/٢٤١؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ١٧ شمارههای: ٥٤١، ٥٤٢، ٥٥٤ و ٥٥٩ آن را روایت کردهاند. عبارت «کفتاه» یعنی او را از شب بیداری یا به طور مطلق از قراءت قرآن یا از شیطان و شر او کفایت میکند، یا او را از شر جنیان و آدمیان دفع میکند. احمد در «المسند»، ٤/١١٨ از طریق یحیی بن آدم، از شریک، از عاصم، از مسیب بن رافع، از علقمه، از ابومسعود بدری آن را به طور مرفوع روایت کرده که لفظ آن، چنین است: «من قرأ الآيتين من آخر البقرة، أجزأت عنه قيام ليلة» «هر کس دو آیه آخر سوره بقره را بخواند به جای قیام یک شب او را کفایت میکند». در سنن ترمذی به شماره: ٢٨٨٢؛ و مستدرک حاکم، ٢/٢٦٠ از نعمان بن بشیر به صورت مرفوع آمده است: «إن الله کتب کتاباٌ وأنزل فيه آيتين ختم بها سورة البقرة لا تقرآن في دار فيقر بها الشيطان ثلاث ليالٍ» «همانا خداوند کتابی را نوشته و دو آیه را در آن فرو فرستاده که سوره بقره با آن تمام میشود. این دو آیه در هیچ خانهای خوانده نمیشود مگر آنکه شیطان تا سه شب از آن خانه دور میشود». حاکم این روایت را صحیح دانسته است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»، ٩/٥٦ میگوید: گویی این دو آیه این ویژگی و فضائل را دارند، چون در بردارنده ثنا و ستایش صحابه به خاطر فرمانبرداری زیبایشان برای خدا و بازگشتشان به سوی خدا و حصول اجابت خواستهشان میباشند.
[٦٧٧]- در نسخه خطی (ب) «بینما» آمده و در صحیح مسلم هم، بدین صورت آمده است.
[٦٧٨]- در اصل نسخههای خطی، «منها» آمده و آنچه در بالا ذکر شد (یعنی منهما) براساس صحیح مسلم میباشد.
[٦٧٩]- مسلم به شماره: ٨٠٦، در مبحث «في صلاة المسافرين»، باب «فضل فاتحة» و خواتیم سورة البقرة؛ نسائی، ٢/١٣٨ در مبحث «في افتتاح الصلاة»، باب «فضل فاتحة الکتاب» و در «الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ٤/٢٢٢ آمده؛ بغوی به شماره: ١٢٠٠؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ١٢٢٥٥ آن را روایت کرده است.
[٦٨٠]- او محمد بن علی بن عطیه حارثی، ابوطالب مکی، زاهد و واعظ، صاحب کتاب «قوت القلوب» در تصوف و اخلاق میباشد و امام غزالی در کتاب «الإحیاء» بدان تکیه کرده است. او اهل جبل، میان بغداد و واسط است. در مکه بزرگ شد و شهرت یافت، و پس از وفات ابوالحسن بن سالم وارد بصره شد. بعد از آن به بغداد رفت، و مردم در مجلس وعظ وی گرد آمدند و او سخنان را قاطی میکرد. از وی حفظ شده که گفت: زیانآورتر از خالق بر مخلوقات نیست. از این رو مردم او را به بدعت نسبت دادند و او را ترک کردند، او هم از وعظ امتناع کرد. در سال ٣٨٦ هجری در بغداد وفات یافت؛ نگا: «تاریخ بغداد»، ٣/٨٩؛ «المیزان»، ٣/٦٥٥؛ «وفیات الأعیان»، ٤/٣٠٣؛ و «لسان المیزان»، ٥/٣٠٠.