شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

تقدیر خبر در «لا إله إلّا اللّه»

تقدیر خبر در «لا إله إلّا اللّه»

نویسنده کتاب «المنتخب»[١١٨] بر نحوی ‎ها اعتراض کرده که قائل به تقدیر خبر در «لا إله إلا الله» هستند و می‎گویند: خبر آن، «في الوجود» است، یعنی هیچ معبودی جز الله در هستی نیست.

آنگاه نویسنده کتاب «المنتخب» می‌گوید: این تقدیر، نفی وجود معبود است، و معلوم است که در توحید صرف، نفی ماهیت قوی‎تر از نفی وجود است؛ بنابراین عبارت بر ظاهر خود جاری می‎شود و نیاوردن این تقدیر، بهتر است.

ابوعبدالله محمد بن ابی الفضل مُرسی[١١٩] در کتاب «ری الظمآن» در جواب وی گفته است: این سخن کسی است که زبان عربی را نمی‌داند، چون کلمه «إله» بنا به قول سیبویه، مبتدا و بنا به قول دیگر نحوی‌ها، اسم «لا» می‎باشد و بر اساس هر دو قول، حتماً باید خبری برای مبتدا باشد و گرنه آنچه راجع به بی‎نیاز بودن از تقدیر خبر گفته، سخن باطل و بی‎اساس است.

اما اینکه گفته: اگر خبر به تقدیر گرفته نشود، آن موقع عبارت، نفی ماهیت می‎باشد، این گفته بی‌اساس است؛ زیرا نفی ماهیت همان نفی وجوداست. ماهیت بدون وجود تصور نمی‎شود؛ بنابراین میان «لاماهیة» و «لاوجود» فرقی نیست. این مذهب اهل سنت است اما معتزلی‎ها برخلاف این را قبول دارند، زیرا آنان ماهیتی عاری از وجود را اثبات می‌‎نمایند. عبارت «إلا الله» مرفوع و بدل «لا إله» است که خبر «لا» و خبر «مبتدا» نیست و دلیل آن را ذکر کرده است[١٢٠].

در اینجا منظور ذکر اعراب نیست بلکه منظور، دفع اشکالی است که در این زمینه بر نحوی‎ها وارد شده و منظور بیان این نکته است که اشکال مذکور از طرف معتزلی‎هاست که این اشکال، باطل و بی‎اساس است؛ زیرا اینکه می‎گویند: «في الوجود» قید نیست، زیرا عدم، چیزی نیست؛ خداوند متعال می‎فرماید: ﴿وَقَدۡ خَلَقۡتُكَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَكُ شَيۡ‍ٔٗا٩[مريم: ٩] «و خودت را نیز پیش از این من آفریدم که چیزی نبودی». و گفته نمی‎شود: عبارت «غَیرهُ» همانند عبارت «إلاّ الله» نیست، زیرا کلمه «غیر» اعراب اسم بعد از «إلا» را می‌گیرد، از این رو تقدیر خبر در هر دو عبارت (یعنی «غيره» و «إلا الله») یکی است. به همین خاطر این اشکال و جوابش در اینجا ذکرنمودم.

***

قوله: «قديمٌ بلا ابتداءٍ، دائمٌ بلا انتهاءٍ»

ترجمه: «خداوند قدیم است و ابتدائی ندارد، همیشگی است و انتهائی ندارد».

[١١٨]- شاید او، حسن بن صافی بن عبدالله ابونزار، اهل بغداد و شافعی مذهب باشد. وی ملقب به «ملک النحاة» (سلطان نحوی‎ها) است. به سال ٥٦٨ هـ.ق وفات یافت. علما در شرح حالش، «المنتخب» را از جمله تصنیفات وی در نحو آورده‎اند و گفته‎اند: این کتاب، کتابی گرانبها است که در یک جلد نوشته شده است. او شرح حالی طولانی در کتاب «تهذیب تاریخ ابن عساکر»، ج٤ صفحات ١٦٩-١٧٣ و «معجم الأدباء» ج٨ صفحات ١٢٢-١٣٩ و «إنباه الرواة»، ج١ ص٣٠٥ دارد.

[١١٩]- او امام و علامه متبحر، مفسر و محدث و نحوی، شرف الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابی الفضل سلمی مُرسی اندلسی متوفای سال ٦٥٥هـ.ق می‎باشد. کتابش «ری الظمآن» راجع به تفسیر قرآن می‎باشد که کتابی خیلی بزرگ است و هدفش از نوشتن این کتاب، ارتباط دادن آیات به یکدیگر است. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٢٣ صفحات ٣١٢-٣١٨ آمده است.

[١٢٠]- شیخ علامه عبدالعزیز بن باز تعلیقی بر این قسمت از کتاب «شرح الطحاوی» آورده می‌گوید: آنچه صاحب «المنتخب» گفته نظر خوبی نیست همچنین آنچه نحوی‎ها گفته‎اند، نظر خوبی نیست. و اینکه شیخ ابوعبدالله مرسی، خبر را «في الوجود» مقدر دانسته صحیح نیست، زیرا خدایان مبعود جز الله زیاد و موجودند. و در تقدیر خبر با لفظ «في الوجود» مقصود از بیان حق بودن الوهیت خداوند و بطلان غیر آن تحقق پیدا نمی‎کند، زیرا کسی می‎تواند بگوید: چگونه می‎گویی: هیچ معبودی در وجود جز الله نیست؟ در حالی که خداوند سبحان از خدایان زیادی که مشرکان داشته‎اند خبر داده، همچنان که می‎فرماید: ﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِي يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ[هود: ١٠١] «و ما به آنها ستم نکردیم، بلکه آنها به خودشان ستم کردند، پس خدایانی که به جای خدا می‎خواندند هیچ مشکلی را از آنها دور نکردند». در جای دیگری می‎فرماید: ﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ[الأحقاف: ٢٨] «پس چرا خدایانی که به جای خدا برای تقرب گرفته بودند، یاریشان نکردند». پس نمی‌توان از این اعتراض و بیان عظمت این کلمه و اینکه این کلمه، کلمه توحیدی است که خدایان مشرکان و پرستش آن خدایان به جای خدا توسط مشرکان نجات پیدا کرد مگر با تقدیر خبر غیر از آنچه که نحوی‎ها گفته‎اند و آن هم، کلمه «حق» است، زیرا این کلمه بطلان تمامی خدایان را آشکار می‎سازد و روشن می‎کند که خدا و معبود حق، فقط الله است و لاغیر. همچنان که عده‎ای از علما همچون ابوالعباس ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و دیگران رحمهم الله بدان اشاره کرده‎اند. از جمله دلایل این رأی، این آیه است: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ[الحج: ٦٢] «این از آن روست که خدا خود حق و آنچه به جای او می‎خوانند باطل است...» خداوند متعال در این آیه بیان داشته که او حق و آنچه مردم به جای او می‎خوانند، باطل است. این آیه تمامی خدایان پرستش شده غیر از خدا از بشر و فرشتگان و جن و سایر مخلوقات را در بر می‎گیرد و بدین صورت روشن می‎گردد که معبود حقیقی تنها الله است. به همین خاطر مشرکان این کلمه را به شدت مورد انکار قرار داده و از اقرار بدان امتناع ورزیدند، چون می‎دانستند این کلمه خدایانشان را باطل می‎نماید؛ زیرا آنان فهمیدند که مراد از این کلمه، نفی الوهیت حقیقی از غیر خداوند سبحان می‎باشد. به همین خاطر در جواب پیامبر ما حضرت محمد  ج وقتی که به آنان می‎گفت: «قولوا: لا إله إلا الله» «بگویید: هیچ معبود حقی جز الله نیست» می‎‎گفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥[ص: ٥] «آیا او همه خدایان را یک خدا قرار داده است؟ این واقعاً چیز عجیبی است!». همچنین می‎گفتند: ﴿أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ٣٦[الصافات: ٣٦] «آیا ما خدایان خویش را برای گفته شاعری دیوانه رها کنیم؟» با این بیان تمامی اشکال از بین می‎رود و حق مطلوب روشن می‎گردد.