مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
إن الحمد لله، نحَمدهُ ونستعينُه ونستغفرُه، ونعوذُ بالله من شرور أنفسنا، ومن سيئاتِ أعمالنا، من يهدِه اللهُ فلا مُضلَّ لَهُ، ومن يضلل فلا هادي له. وأشهدُ أن لا إله إلا اللهُ وحده لا شريكَ له، وأشهد أنَّ محمداً عبدهُ ورسوله.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾[آلعمران: ١٠٢].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾[النساء: ١].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾[الأحزاب: ٧٠-٧١].
اما بعد:
امام ابوجعفر احمد بن محمد طحاوی، متوفی سال ٣٢٢ هجری قمری کتابی را تألیف کرده که در برگیرندهی مسائلی از اصول دین است که انسان مسلمان به معرفت و اعتقاد و تصدیق آن نیاز دارد؛ مسائلی از قبیل توحید، صفات خدا، قدر، نبوت، معاد و قضایا و مسائل اعتقادی دیگر و آنچه که بنا به باور اهل سنت و جماعت از سلف صالح به عقیده بر میگردد. تمام دانشمندان گذشته و حال، کتاب مذکور را تأیید و قبول نمودهاند و این کتاب زبانزد عام و خاص شده و از شهرت والایی برخوردار است و دانشمندان زیادی به شرح و توضیح آن پرداختهاند. البته تنها شرحی که مطابق منهج سلف صالح؛ این منهج بهتر و صحیحتر است، شرح علامه ابن ابی العز میباشد. همین شرحی که پیش روی خوانندگان قرار میدهیم. این کتاب با تحقیقی استوار تحقیق شده و از غلط و تحریف و افتادن کلمات و عبارات که در چاپهای قبلی بود، به دور است.
ابن ابی العز / در این شرح خود بر منهج سلف صالح تکیه کرده، منهجی که دانشمندان سه قرن نخست (قرن صحابه، تابعین و تبع تابعین) پایهها و تارهای آن را محکم و استوار ساخته[١] و به گرمی و با تمام توان از آن دفاع کردهاند و در راه تقریر و توضیح آن و آوردن براهین و دلایل محکم بر صحت و سلامتی آن، و نقد مناهج دیگر که با منهج سلف صالح مخالفت دارد، و برملا کردن عیب آنها و بیان سقوط آنها و تناقض و مخالفتشان با حق و دور بودن از صواب، با دلایل نقلی و عقلی برگرفته از نصوص قرآن و سنت از هیچ کوششی دریغ نورزیدهاند. این کتاب با وجود حجم متوسطش از لحاظ سلیس و روان بودن عبارات و قوت حجت و فراوانی معلومات و زیاد بودن براهین و دلایل و خالی بودن از جملات مذموم و ناپسند، بینظیر است.
این امر جای شگفتی نیست، چو در تداوم مدرسهی شیخ الاسلام ابن تیمیه / است؛ مدرسهای که فضل و برتری در بیداری اندیشهها و تصحیح مفاهیم و بازگرداندن مردم به اصل و سرچشمه دین و رهائی از تقلید و پیروی، بدان بر میگردد.
نویسنده کتاب تمام مطالبی که صاحب این مدرسه و شاگردش علامه ابن قیم / الله در زمینه عقیده نوشتهاند، خوانده و آنها را درک کرده و بدان قانع گشته و اکثر آن مطالب را روشن نموده، سپس همه آنها را یک جا و به طور واضح خلاصه نموده و آن را در این شرح باارزش و استوار به ودیعت نهاده است.
این مدرسه توانسته که ادعای دیگران مبنی بر اختلاف میان نصوص ثابت شریعت و معقولات صریح را ابطال و اختلافات موهوم میان آنها را زایل گرداند و گرههایی که پیرامون مسائل مهم اعتقادی همچون صفات سمعیه و قائم بودن صفات به ذات، افعال اختیاری انسان و قائم بودن آنها به ذات خداوند متعال و دیگر مسائلی که بسیاری از متکلمان در درک آنها راه خطا را پیمودهاند، باز گرداند؛ منظور متکلمانی است که منطق ارسطوئی را مبنا و اساس کار خود قرار داده و بدان اعتنا نموده و در حل اختلافات آن را به عنوان حَکَم و داور قرار دادهاند[٢].
علم منطق در نتیجه دسیسه پلید جهت از بین بردن عقیده اسلامی، وارد پیکره عقلی و لغوی تمدن اسلامی شده است. بعضی از ناآگاهان چنین پنداشتهاند که منطق میزان علوم عقلی است و استدلال و استنتاج و رسیدن به علم یقینی بدان وابسته است و مراعات آن ذهن را از خطای فکر باز میدارد. اینها ادعاهایی بیاساس است، چون علوم عقلی از طریق وسایل ادراک که خداوند در سرشت انسان قرار داده، فهمیده میشود. و به میزان قراردادی فرد معین وابسته نیست. امتهای پیشین حقایق اشیا را بدون این منطق میدانستند و همه امتها حقایق را بدون آنکه از ارسطو بیاموزند، میدانستند. اینان هم اگر در خودشان تأمل و تدبر کنند، میبینند که حقایق را بدون منطق میدانند و آنچنان که ابن تیمیه میگوید در ورای این علم بجز ضایع کردن زمان و خسته کردن ذهن و کثرت هذیان و ادعای تحقیق با دروغ و بهتان و مشغول نمودن انسان به چیزهای غیرمفید و بلکه گاهی گمراه کردن حتمی او، و اثبات جهل و نادانیای که ریشه نفاق در دلهاست، چیز دیگری نیست هر چند آنان ادعا کنند که این علم، اساس معرفت و رسیدن به حق میباشد.
مبالغه نمودن در علم منطق منجر به نتایجی ناگوار شده که به طور خلاصه عبارتند از:
١- اهانت به منهج سلف صالح که بر اساس نصوص قرآن و سنت نبوی ج است. و مسخره نمودن به کسانی که منهج سلف صالح را گرفتهاند و نسبت دادن جهل و تقلید کورکورانه و دشمنی با عقل به آنان؛ در حالی که تمام مسائل اصول دین همچون توحید، صفات خدا، قدر، نبوت و معاد که انسان بدانها نیاز دارد، خدا و پیامبر ج به طور کامل و واضح و به شیوهای که هر گونه عذر و بهانهای را از بین برد، با ادله شرعی و عقلی بیان نمودهاند. ادلهای که به لحاظ استحکام و قوت و وضوحی به درجهای رسیده که دلایل متکلمان که پس از نقد و بررسی همانند خانه عنکبوت سست است، در برابر آنها دوام نمیآورد.
٢- ادعا به اینکه سلف صالح به خاطر مشغول شدن به امور جهاد و نشر دعوت، در مسائل اعتقادی بحث ننمودهاند؛ زیرا آنان عقل لازم برای بحث در آن را نداشتند. در این ادعایشان، ظلم و ستم به سلف صالح و جهل نسبت به منزلت و شأن آنان است. چون سلف صالح از همه افراد نسبت به زبان و مقاصد قرآن علم و شناخت بیشتری داشتند و در محکمات و متشابهات قرآن از همه دقیقتر بودند و بیشتر از همه به فرق و جدایی میان حق و باطل آگاه بودند و نسبت به حقیقتی که محمد ج با آن مبعوث شد، از همه محبت بیشتری داشتند و بر پیروی از حق و تحمل اذیت و آزار به خاطر دین خدا، از همه شکیباتر بودند. آنان بر این باور بودند که حجتهای عقلیِ برآمده از قرآن و سنت آن قدر کافی هستند که نیازی به روش قیاسی کلام نیست. نکوهش ذات کلام و استدلال و رأی و جدلی که خدا و پیغمبر ج بدان امر نموده یا استدلال به چیزی که خدا و پیامبر ج آن را تبیین نمودهاند، و همچنین نکوهش کلامی که حق است از آنان سر نزده بلکه نکوهش کلام باطل و مخالف کتاب و سنت و عقل از آنان سر زده است. آنان در کنار اینکه علمای حدیث و روایت بودند، اهل نظر و استدلال و درایت هم بودند.
٣- اعلای شأن عقل در عالم غیب و شهاده و مقدم کردن عقل بر نص، یا تأویل نص به گونهای که با عقل سازگار باشد. در حالی که عقل در شناخت حقیقت امور غیبی که نبوت آن را اثبات نموده، راهی ندارد. اگر عقل به تنهایی کافی میبود، پیامبران † مبعوث نمیشدند و عذاب آخرت به بعثت آنان مرتبط نمیشد. چنین افراطی در ارزشگذاری عقل منجر به انحراف از حقایق قرآنی شده است. همچنین منجر به حَکَم قرار دادن عقل در آیاتی که گمان میکنند در ظاهر آنها تعارض وجود دارد، و تأویل آیاتی که با رأی و عقیده آنان سازگاری ندارد، شده است. همه اینها سبب شده که در بحث و بررسی و نتایج آن دچار خطا شوند. از جمله بزرگترین خطاهایی که این دسته از افراد به خاطر تبعیت از این منهج مرتکب شدهاند این است که آنان نصوص مربوط به صفات خدا و امور غیبی را تأویل نمودهاند به گونهای که مدلول و معانی آنها را به تعطیلی کشانده و آنها را از اهداف و مقاصد خود دور کردهاند، در نتیجه باب تحریف در آیات قرآن و انحراف در معانی آنها باز شده است. اینان میبایست صفات خدا را آن چنان که در قرآن و سنت پیامبر ج آمده، بدون هیچ تحریف و تأویل و تشبیه و کیفیت قائل شدن، اثبات میکردند؛ زیرا عقل از درک حقیقت در این زمینه ناتوان است پس معقول است که عقل را در غیر مجال خود به کار نگیریم.
٤- پایبندی اینان به تفصیل در نفی مشابهت و تمثیل، و اجمال در زمینهی اثبات. که این مخالف منهج قرآن است، چون قرآن صفات خداوند متعال را به طور تفصیل اثبات میکند و تمثیل در زمینه صفات خدا را به طور اجمال نفی میکند. همچنین این عملشان مخالف روش پیامبران است، چون پیامبران امور اثباتی را به طور مفصل و امور سلبی را به طور اجمال آوردهاند.
٥- تنها گذاشتن اسلام از ادلهی نقلیاش و منحصر کردن آن در مضامین عقلی و فلسفی که خشک و بیروح است و خالی از سختگیری و افراط در زمینه تأویل نیست. این به گوشت شتری میماند که بر بالای کوهی ناهموار تباه شده که هیچ همواری وجود ندارد تا بالای کوه رفت. در حالی که قرآن کریم مطالبی را آورده که به بهترین وجه، رساتر و کاملتر است و در عین حال از غلطها و اشتباهات بزرگ در آنها به دور است.
٦- به کارگیری قیاس تمثیل و تشبیه در حق خداوند متعال، در حالی که خداوند صراحتاً در قرآن میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾[الشورى: ١١] «چیزی همانند او نیست» پس چگونه درست است که خدا را به غیر اوتعالی تشبیه کرد، یا خدا و غیرخدا را زیر قضیهای کلی داخل کرد که افراد آن قضیه در حدّ یکسانی قرار دارند. شایسته بود که آنان قیاس اَولی را به کار گیرند آن چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ﴾[النحل: ٦٠] «و بهترین صفت از آنِ خداست».
مضمون این قیاس، اثبات حکم ادنی برای اعلی است چون اعلی به آن حکم اولویت دارد. مانند اینکه گفته شود: هر کمالی که برای ممکن الوجود یا برای چیزی حادث ثابت شده و به هیچ وجه و از هیچ لحاظی نقصی در آن نیست- و این برای وجودی که به هیچ وجه مستلزم عدم نیست، کمال است-، خداوند متعال به آن کمال اولیتر و شایستهتر است، و هر کمالی که به هیچ وجه نقصی در آن نیست و برای مخلوق و بندگان خدا ثابت شده، مخلوق این کمال را از آفریدگار و پروردگار و تدبیر کننده امورش گرفته و آفریدگارش نسبت به این کمال، از او مستحقتر است.
٧- آوردن اصطلاحات برای الفاظی که هیچ رابطهای با مدلول لغویشان ندارند و سپس تفسیر نصوص به مقتضای آن اصطلاحات و حجت قرار دادن آنها در هنگام تعارض و اختلاف.
٨- محدود بودن بحثهایشان در امور فلسفی و شبهات وهمی که بدانها روی آوردهاند و اکثر عمر خود در پاسخ به آن شبهات گذراندهاند. بدین صورت تبلیغ اسلام و شرح عقاید آن در پرتو کتاب و سنت به مناظرهها و مجادلههای کلامی خشک و نفرتانگیز تبدیل شده است.
[١]- از مهمترین تألیفاتی که در باب عقیده بر اساس مذهب سلف صالح، در قرن دوم و سوم و قرنهای بعد تألیف شده، کتاب «الفقه الأکبر» اثر دانشمند و فقیه عراق، ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی، متوفی سال ١٥٠ هجری قمری؛ کتاب «الإیمان» اثر ابوعبید قاسم بن سلام بغدادی، متوفی سال ٢٢٤ هجری قمری؛ کتاب «الرد علی الجهمیة» اثر عبدالله بن محمد بن عبدالله جعفی، استاد بخاری، متوفی سال ٢٢٨ هجری قمری؛ کتاب «الإیمان» اثر حافظ ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه عبسی، متوفی سال ٢٣٥ هجری قمری؛ کتاب «السنة» و «الرد علی الجهمیة» اثر امام احمد بن حنبل شیبانی، متوفی سال ٢٤١ هجری قمری؛ کتاب «أفعال العباد و الرد علی الجهمیة» اثر امام حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، شاگرد امام احمد، متوفی سال ٢٧٣ هجری قمری؛ کتاب «السنة» اثر ابوداود سلیمان بن اشعث سیستانی، متوفی سال ٢٧٥ هجری قمری؛ و کتاب "الرد علی الجهمیة والرد علی بشر المریسی تألیف عثمان بن سعید دارمی شاگرد یحیی بن معین، متوفی سال ٢٨٠ هجری قمری؛ کتاب «السنة» اثر حافظ ابوبکر احمد بن عمرو ضحّاک بن مخلد شیبانی، متوفی سال ٢٨٧ هجری قمری؛ کتاب «السنة» نوشته ابوبکر احمد بن علی بن سعید مروزی، متوفی سال ٢٩٢ هجری قمری؛ کتاب «التوحید» اثر حافظ بزرگ ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه، متوفی سال ٣١١ هجری قمری؛ کتاب «الإبانة» اثر امام ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری، متوفی سال ٣٢٤ هجری قمری؛ کتاب «الشریعة» نوشته امام محدث ابوبکر محمد بن حسین بن عبدالله بغدادی آجُرّی، متوفی سال ٣٦٠ هجری قمری؛ کتاب «السنة» اثر حافظ ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب لخمی طبرانی، متوفی سال ٣٦٠ هجری قمری؛ کتاب «الإبانة» اثر محدث ابوعبدالله عبیدالله بن محمد بن حمدان عکبری معروف به ابن بطة، متوفی سال ٣٨٧ هجری قمری؛ کتاب «الإیمان» و «التوحید» اثر حافظ ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن منده، متوفی سال ٣٩٥ هجری قمری؛ کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة» نوشته حافظ ابوالقاسم هبة الله بن حسین لالکائی، متوفی سال ٤١٨ هجری قمری؛ کتاب «الأصول» اثر ابوعمرو احمد بن محمد بن عبدالله طلمنکی اندلسی، متوفی سال ٤٢٧ هجری قمری؛ و کتاب «الاعتقاد» و«الأسماء و الصفات» هر دو اثر حافظ بزرگ ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی، متوفی سال ٤٥٨ هجری قمری میباشند.
[٢]- استاد گرانمایه ابوالحسن ندوی در کتاب «رجال الفکر و الدعوة في الاسلام»، ج٢، صفحات ٢٩٠و٢٩١ چنین مینویسد: از شگفتیهای کار متکلمان اسلامی که قصد رد فلسفه و دفاع از اسلام داشتهاند این است که اصطلاحات فلسفه و خود فرضیات فلسفه را گرفته و با تکیه بر آنها شروع به بحث درباره ذات و صفات خدا نمودهاند. گوئی آنان راجع به یک شخصیت محسوس و قابل مشاهده و راجع به یک مسأله طبیعی سخن میگویند. این متکلمان آمدند که فلاسفه را رد کنند و آراء و نظراتشان را نفی کنند اما خود در قعر فلسفه و فرضیات و اصطلاحات غلط فلسفه افتادند. آنان فراموش کردند که در قالب جدال و مناظره، فلسفه را به خاطر اشتباهات اساسی نکوهش کنند. آنان فراموش کردند که فلاسفه را با این خطاب بلیغ قرآن مورد خطاب قرار دهند: ﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِيمَا لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦﴾[آل عمران: ٦٦] «هان! شما (ای یهودیان و مسیحیان) ای گروهی که درباره چیزی که (به گمان خود) نسبت بدان آگاهی و اطّلاعی دارید، مجادله و مناظره کردید، ولی چرا درباره چیزی که آگاهی و اطّلاعی از آن ندارید مجادله و مناظره مینمائید؟ و خدا (چگونگی دین ابراهیم را) میداند و شما نمیدانید».