ده نفری که به بهشت مژده داده شدند (عشره مبشره)
شرح عبارت: برخی از فضایل خلفای چهارگانه ذکر شد. اینک به ذکر برخی از فضایل شش نفر دیگر از عشره مبشره میپردازیم:
مسلم از عایشه ل روایت کرده که او گفت: شبی رسول خدا ج بدخواب شد و فرمود: «ليت رجلاً صالحاً من أصحابي يحرسنی اللّيلة» «ای کاش، مرد صالحی از اصحاب من، امشب مرا حراست و نگهبانی میکرد». عایشه گفت: صدای سلاح را شنیدیم و پیامبر ج فرمود: «من هذا؟» «این کیست؟»، سعدبن ابی وقاص فرمود: ای رسول خدا! آمدم تا تو را حراست و نگهبانی کنم. در لفظی دیگر آمده است: در درونم نسبت به رسول خدا ج ترسی افتاد، از این رو آمدم تا او را حراست و نگهبانی کنم. آنگاه رسول خدا ج برایش دعای خیر نمود و سپس خوابید[١٢٣٩].
در «صحیحین» آمده که رسول خدا ج در روز احد به سعدبن ابی وقاص گفت: «ارم، فداك أبي وأمّي»[١٢٤٠] «پرتاب کن، پدرم و مادرم فدایت باد!».
در «صحیح مسلم» از قیس بن ابی حازم روایت شده که وی گفت: دست طلحه که در روز احد آن را سپر پیامبر ج کرده بود، دیدم که فلج شد[١٢٤١].
همچنین در «صحیح مسلم» از ابوعثمان نهدی[١٢٤٢] روایت است که گوید: در بعضی از روزهایی که پیامبر ج مبارزه میکرد، غیر[١٢٤٣] از طلحه و سعد کسی همراه رسول خدا ج باقی نمیماند[١٢٤٤].
در «صحیحین» ـ که لفظ از آنِ مسلم است ـ از جابربن عبدالله روایت شده که وی گفت: رسول خدا ج در روز خندق، مسلمانان را مأموریت داد، پس زبیر اعلام آمادگی کرد و آن مأموریت را پذیرفت، سپس باری دیگر مسلمانان را مأموریت داد، زبیر اعلام آمادگی کرد و آن مأموریت را پذیرفت، سپس برای بار سوم آنان را مأموریت داد، زبیر اعلام آمادگی کرد و آن مأموریت را پذیرفت. آنگاه پیامبر ج فرمود: «لکلّ نبيّ حواريّ، وحواريّ[١٢٤٥] الزّبير»[١٢٤٦] هر پیامبری یاوری دارد و یاور من، زبیر است».
همچنین در «صحیحین»، از زبیر س روایت است که پیامبر ج فرمود: «من يأتي بني قريظة، فيأتيني بخبرهم؟» «چه کسی به سوی یهودیان بنی قریظه میرود و خبر و اوضاع آنان را برای من میآورد؟». پس من رفتم، وقتی بازگشتم، رسول خدا ج به من گفت: «فداك أبي وأمي»[١٢٤٧] «پدر و مادرم فدایت باد!».
در «صحیح مسلم» از انس بن مالک روایت است که او گفت: رسول خدا ج فرمود: «إنّ لکلّ أمّةٍ أميناً، وإنّ أميننا أيّتها الأمّة: ابوعبيدة بن جرّاح»[١٢٤٨] «همانا هر امتی، فرد امین و محل اطمینانی دارد، و به راستی امین ما ای امت! ابوعبیده بن جراح است».
در «صحیحین» از حذیفه بن یمان روایت است که وی گوید: مردم نجران نزد پیامبر ج آمدند و گفتند: ای رسول خدا! مردی امین و محل اطمینان را به سوی ما بفرست. آن حضرت فرمود: «لأبعثنّ إليکم رجلاً أميناً حقّ أمين»[١٢٤٩] «قطعاً مردی به راستی امین و محل اطمینان را به سوی شما خواهم فرستاد». حذیفه بن یمان گفت: مسلمانان از دوردست نگاه کردند تا ببینند پیامبر ج چه کسی را میفرستد. حذیفه بن یمان گوید[١٢٥٠] پس ابوعبیده بن جراح را فرستاد[١٢٥١].
از سعیدبن زید س روایت است که گوید: در حضور رسول خدا ج بودم و از وی شنیدم که میفرمود: «عشرة في الجنّة: النّبی في الجنة، وأبوبکر في الجنّة، وعمر في الجنّة، وعثمان في الجنّة، وعلي في الجنّة، وطلحة في الجنّة، والزبير في الجنّة، وسعدبن مالك في الجنّة، وعبدالرحمن بن عوف في الجّنة» «ده نفر در بهشت هستند: پیامبر در بهشت است، ابوبکر در بهشت است، عمر در بهشت است، عثمان در بهشت است، علی در بهشت است، طلحه در بهشت است، زبیر در بهشت است، سعدبن مالک در بهشت است، و عبدالرحمن بن عوف در بهشت است». و اگر میخواستم نفر دهم را هم نام میبردم. سعیدبن زید گوید: مسلمانان گفتند: نفر دهم کیست؟ گفت: سعیدبن زید. او گوید: قطعاً حضور فردی از آنان همراه رسول خدا ج که چهرهاش به خاطر او خاکی شده است از عمل هر یک از شما بهتر است هرچند به اندازه عمر نوح، عمر کند[١٢٥٢]. ابوداود و ابن ماجه آن را روایت کردهاند، و ترمذی آن را صحیح دانسته است. و ترمذی این روایت را از عبدالرحمن بن عوف روایت کرده است.
از عبدالرحمن عوف س روایت است که پیامبر ج فرمود: «أبوبکر في الجنّة، وعمر في الجنّة، وعلي في الجنّة، وعثمان في الجنة، وطلحة في الجنّة، والزبير بن العوّام في الجنّة، وعبدالرحمن بن عوفٍ في الجنّة، وسعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل في الجنّة، وابوعبيدة بن الجرّاح في الجنّة»[١٢٥٣] «ابوبکر در بهشت است، عمر در بهشت است، علی در بهشت است، عثمان در بهشت است، طلحه در بهشت است، زبیربن عوام در بهشت است، عبدالرحمن بن عوف در بهشت است، سعیدبن زیدبن عمرو بن نفیل در بهشت است، و ابوعبیده بن جراح در بهشت است».
امام احمد در مسند خود آن را روایت کرده، و ابوبکربن ابی خیثمه[١٢٥٤] نیز آن را روایت کرده، و در روایتش عثمان بر علی س مقدم شده است.
از ابوهریره س روایت است که گوید: رسول خدا ج و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر بر روی کوه حراء[١٢٥٥] بودند، آنگاه صخره تکان خورد. پس رسول خدا ج فرمود: «اهدأ، فما عليك إلاّ نبيّ أو صديقٌ أو شهيدٌ» «آرام باش، چون روی تو جز پیامبر یا صدیق یا شهید کسی دیگر نیست». مسلم و ترمذی و دیگران آن را روایت کردهاند[١٢٥٦]. همچنین از طرق دیگری این حدیث، روایت شده است.
[١٢٣٩]- این حدیث در «صحیح مسلم»، به شماره: ٢٤١٠ وجود دارد. همچنین بخاری به شمارههای: ٢٨٨٥ و ٧٢٣١؛ ترمذی به شماره: ٣٧٥٧؛ احمد در «المسند»، ٦/١٤١، و در «فضائل الصحابة»، به شماره: ١٣٠٥؛ ابن ابی عاصم به شماره: ١٤١١؛ نسائی در «الفضائل»، به شماره: ١١٣؛ و حاکم در «المستدرک»، ٣/٥٠١ از طریق روایت عایشه ل آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٠]- بخاری به شمارههای: ٢٩٠٥، ٤٠٥٨، ٤٠٥٩ و ٦١٨٤؛ مسلم به شماره: ٢٤١١؛ ترمذی به شماره: ٣٧٥٦؛ ابن ابی شیبه، ١٢/٨٦-٨٧؛ احمد در «المسند»، ١/٩٢، و در «الفضائل»، به شماره: ١٣٠٤؛ ابن ماجه به شماره: ١٢٩؛ ابن ابی عاصم به شماره: ١٤٠٥؛ و ابن سعد، ٣/١٤١ از طریق روایت علی س آن را آوردهاند. در همین باب احمد در «الفضائل»، به شماره: ١٣٠٢؛ و فسوی، ٢/٦٥٩ حدیثی را از طریق عایشه دختر سعد روایت کردهاند. همچنین بخاری به شمارههای: ٤٠٥٦، ٤٠٥٧؛ نسائی در «الفضائل»، به شمارههای: ١١١ و ١١٢؛ و ابن ابی عاصم به شمارههای: ١٤٠٦ و ١٠٤٧ حدیثی را از طریق سعد روایت کردهاند.
[١٢٤١]- این حدیث در «صحیح بخاری» به شمارههای: ٣٧٢٤ و ٤٠٦٣ آمده است، و در «صحیح مسلم» نیست آنگونه که شارح گفته است. همچنین احمد در «المسند»، ١/١٦١، و در «الفضائل»، به شماره: ١٢٩٢؛ ابن ماجه به شماره: ١٢٨؛ طبرانی به شماره: ١٩٢؛ سعیدبن منصور در سنن خود، ٣/٢/٣٣١؛ و بغوی به شماره: ٣٩١٧ آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٢]- در اصل نسخههای خطی به «هندی» تغییر یافته، و درپاورقی نسخه خطی (د) صحیح آن آمده است.
[١٢٤٣]- در اصل نسخههای خطی به «عن» تغییر یافته، و در پاورقی نسخه خطی (د) صحیح آن آمده است.
[١٢٤٤]- بخاری به شمارههای: ٣٧٢٤ و ٤٠٦٠؛ و مسلم به شماره: ٢٤١٤ آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٥]- قاضی عیاض گوید: راجع به حرکت آن اختلافنظر وجود دارد: عدهای از محققان همچون «مصرخی»، «یاء» را مفتوح کردهاند، و اکثر محققان، «یاء» را مکسور نمودهاند. حواری به معنای یار و یاور است.
[١٢٤٦]- بخاری به شمارههای: ٢٨٤٦، ٢٨٤٧، ٢٩٩٧، ٣٧١٩، ٤١١٣ و ٧٢٦١؛ مسلم به شماره: ٢٤١٥؛ ترمذی به شماره: ٣٧٤٥؛ ابن ماجه به شماره: ١٢٢؛ نسائی در «فضائل الصحابة»، به شماره: ١٠٧؛ احمد در «المسند»، ٣/٣٠٧، ٣١٤، ٣٣٨ و ٣٦٥، و در «فضائل الصحابة»، به شماره: ١٢٦٤؛ ابن سعد، ٣/١٠٥ و ١٠٦؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ٢٢٧؛ بغوی به شماره: ٣٩١٨؛ ابن ابی عاصم به شماره: ١٣٩٣؛ و حمیدی به شماره: ١٢٣١ آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٧]- بخاری به شماره: ٣٧٢٠؛ مسلم به شماره: ٢٤١٦؛ ترمذی به شماره: ٣٧٤٣؛ نسائی در «فضائل الصحابة»، به شمارههای: ١٠٩ و ١١٠، و در «الیوم و اللیلة»، به شمارههای: ١٩٩، ٢٠٠، ٢٠١ و ٢٠٢؛ ابن سعد، ٣/١٠٦؛ و ابن ابی عاصم به شماره: ١٣٩٠ آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٨]- بخاری به شمارههای: ٣٧٤٤، ٤٣٨٢ و ٧٢٥٥؛ مسلم به شماره: ٢٤١٩؛ احمد در «المسند»، ٣/١٢٥، ١٣٣، ١٤٦، ١٧٥، ١٨٩، ٢١٢، ٢٤٥، ٢٨١ و ٢٨٦؛ ابن سعد، ٣/٤١٢؛ نسائی در «فضائل الصحابة»، به شماره: ٩٦؛ بغوی به شمارههای ٣٩٢٨ و ٣٩٢٩؛ ترمذی به شمارههای ٣٧٩٠ و ٣٧٩١؛ ابونعیم در «الحلیة»، ٧/١٧٥؛ و ابن ابی شیبه، ١٢/١٣٥ آن را روایت کردهاند.
[١٢٤٩]- عبارت «حق أمین» از نسخه خطی (ب) ساقط شده است.
[١٢٥٠]- از نسخه خطی (ب) ساقط شده است.
[١٢٥١]- بخاری به شمارههای: ٣٧٤٥، ٤٣٨٠، ٤٣٨١ و ٧٢٥٤؛ مسلم به شماره: ٢٤٢٠؛ ترمذی به شماره: ٣٧٥٩؛ احمد در «المسند»، ٥/٣٨٥ و ٤٠١، و در «فضائل الصحابة»، به شماره: ١٢٧٦؛ ابن ماجه به شماره: ١٣٥؛ نسائی در «فضائل الصحابة»، به شماره: ٩٤؛ ابن سعد، ٣/٤١٢؛ طیالسی به شماره: ٤١٢؛ ابونعیم در «الحلیة»، ٧/١٧٦؛ و بغوی به شماره: ٣٩٢٩ آن را روایت کردهاند.
[١٢٥٢]- حدیثی صحیح است، که ابوداود به شمارههای: ٤٦٤٩ و ٤٦٥٠؛ ترمذی به شمارههای: ٣٧٤٨ و ٣٧٥٧؛ ابن ماجه به شماره: ١٣٤؛ احمد در «المسند»، ١/١٨٧، ١٨٨ و ١٨٩، و در «فضائل الصحابة»، شمارههای: ٨٧، ٩٠ و ٢٢٥؛ ابن ابی عاصم به شمارههای: ١٤٢٨، ١٤٣١، ١٤٣٣ و ١٤٣٦؛ حاکم در «المستدرک»، ٤/٤٤٠؛ و نسائی در «الفضائل»، شمارههای: ٨٧، ٩٠، ٩٢ و ١٠٦؛ و ابونعیم ١/٩٥ آن را روایت کردهاند.
[١٢٥٣]- ترمذی به شماره: ٣٧٤٨؛ احمد در «المسند»، ١/١٩٣، و در «الفضائل»، به شماره: ٢٧٨؛ نسائی در «الفضائل»، به شماره: ٩١؛ و بغوی به شماره: ٣٩٢٥ آن را روایت کردهاند، و سند آن صحیح است.
[١٢٥٤]- در نسخه خطی (ب)، «ابن خیثمه» آمده که این اشتباه است. این ابوبکر همان حافظ و حجت و امام، ابوبکر احمدبن ابی خیثمه نسائی، سپس بغدادی، صاحب تاریخ بزرگ، متوفای سال ٢٧٩ هجری میباشد. خطیب بغدادی دربارهاش میگوید: او انسانی ثقه، دانشمند، مسلط و محکمکار، حافظ و آگاه به زندگینامه و شرح حال مردمان و راوی ادبیات میباشد. وی علم حدیث را از احمدبن حنبل و یحییبن معین فرا گرفت و علم نسبشناسی را از مصعب زبیری، و علم زندگینامه و شرح حال مردمان را از ابوالحسن علی بن محمد مدائنی، و ادبیات را از محمدبن سلام جمحی فرا گرفت. «کتاب التاریخ» او بهترین تألیف اوست و از همه تألیفاتش فایده بیشتری دارد. من کتابی را سراغ ندارم که فایده بیشتری از آن کتاب داشته باشد. نگا: «السیر»، ج ١١، شماره ١٣١.
[١٢٥٥]- «حراء» ـ با کسره «حاء» و مد ـ نام کوهی معروف از کوههای مکه است. برخی از علما آن را مؤنث و غیرمنصرف میدانند.
[١٢٥٦]- مسلم به شماره: ٢٤١٧؛ ترمذی به شماره: ٣٦٩٦؛ احمد در «المسند»، ٢/٤١٩، و در «فضائل الصحابة»، به شمارههای: ٢٤٨ و ٦٤١؛ نسائی در «فضائل الصحابة»، به شماره: ١٠٣؛ بغوی به شماره: ٣٩٢٤؛ و ابن ابی عاصم به شمارههای: ١٤٤١ و ١٤٤٢ آن را روایت کردهاند.