دعای مشروع و آثار آن
اگر گفته شود: آیا از تأثیر صله رحم در افزایش و کاهش عمر، تأثیر دعا در آن لازم میآید یا خیر؟
در جواب میگوییم: خیر لازم نمیآید؛ زیرا پیامبر ج به ام حبیبه ل فرمود: «قد سألت الله تعالی لآجالٍ مضروبة...» تا آخر حدیث که قبلاً ذکر شد.
پس معلوم شد که عمر انسان، مقدر شده است و دعا برای تغییر آن مشروع نشده است. برخلاف نجات از عذاب آخرت، که دعا برای آن مشروع گردیده است. مگر نمیبینی که دعا برای تغییر عمر وقتی که منفعت اخروی را در بر دارد مشروع گردیده همچنان که در دعائی که نسائی از طریق روایت عمار بن یاسر س از پیامبر ج آورده، آمده که آن حضرت فرمودند: «اللهم بعلمك الغيبَ، وقدرتك علی الخلق أحيِنی ما کانتِ الحياةُ خيراً لي، وتَوفَّني إذا کانت الوفاةُ خيراً لي...»[١٩١] تا آخر دعا: «پروردگارا! به خاطر علم غیب تو و توانائیات بر مخلوقات مرا زنده نگهدار مادام که حیات برای من بهتر است و مرا بمیران اگر وفات برای من بهتر است...».
حدیثی که حاکم در مستدرک خود از طریق ثوبان س از پیامبر ج روایت کرده، این مطلب را تأیید میکند. در این روایت آن حضرت ج میفرمایند: «لا يَرُدَّ[١٩٢] القَدَرَ إلّا الدّعاء، ولا يزيد في العُمُر إلّا البِّر، وإنّ الرّجل ليُحرمُ الرِّزقَ بالذَّنب يُصيبُهُ»[١٩٣] «چیزی قدر را رد نمیکند مگر دعا و چیزی عمر را زیاد نمیکند مگر نیکی. و انسان به واسطه گناهی که مرتکب شده از افزایش رزق و روزی محروم میشود».
در حدیث فوق ردّی است بر کسانی که گمان میکنند نذر سبب دفع بلا و حصول نعمت است. در «صحیحین» از پیامبر ج به ثبوت رسیده که آن حضرت از نذر نهی کردند و فرمودند: «إنه لا يأتي بخيرٍ وإنّما يُستخرجُ به من البخيل»[١٩٤] «نذر هیچ خیری را نمیآورد تنها به سبب آن، چیزی از دست بخیل خارج میشود».
بدان که دعا تنها در برخی چیزها مشروع و سودمند است و در برخی دیگر هیچ فایدهای ندارد. به همین خاطر خدا، کسانی را که در دعا از حد فراتر میروند، دوست ندارد. و امام احمد / ناپسند میدانست که برایش دعای طول عمر شود و میگفت: این چیزی است که مقدر شده است.
اما راجع به آیه ﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ﴾[فاطر: ١١] «و هیچ کهن سالی عمر طولانی نمیکند و یا از عمرش کاسته نمیشود، مگر آنکه در کتابی [مسطور] است». راجع به ضمیری که در عبارت ﴿مِنۡ عُمُرِهِۦٓ﴾ وجود دارد، بعضی گفتهاند: این همانند گفته عربهاست که میگویند: «عندي درهمٌ ونصفه» «نزد من درهمی و نصف درهم هست». یعنی نصف درهم دیگری نزدم هست. پس معنایش چنین است: از عمر کهنسال دیگری کاسته نمیشود[١٩٥].
[١٩١]- قسمتی از حدیث صحیحی است که نسائی در سنن خود، ج٣ صص٥٤ و ٥٥ آن را آورده و قبلاً تمام حدیث ذکر شد.
[١٩٢]- در نسخه خطی (ب)، «لایُراد» آمده است.
[١٩٣]- احمد در «المسند» ج٥ صفحات ٢٧٧، ٢٨٠ و ٢٨٢، ابن حبان به شماره: ١٠٩٠؛ حاکم در «المستدرک»، ج١ ص٤٩٣؛ ابن ماجه به شمارههای: ٩٠ و ٤٠٢٢؛ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج٤ ص١٦٩؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ١٤٤٢؛ ابن ابی شیبه در مصنف خود، ج١٠ ص٤٤١-٤٤٢؛ و بغوی به شماره: ٣٤١٨ آن را روایت کردهاند. در سند این حدیث، راوی ناشناس یا انقطاعی وجود دارد اما روایت سلمان فارسی که ترمذی به شماره: ٢١٩٣؛ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج٤ ص١٦٩؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شماره: ٦١٢٨ روایتش کردهاند، شاهدی برای حدیث فوق بجز عبارت «وإن الرجل ليُحرمَ الرّزقَ بالذنب يَصيبُه» میباشد. در سند این روایت، ابومودود فضه وجود دارد که مقداری نرمی در او هست. بنابراین حدیث فوق به سبب روایت سلمان فارسی، حسن است. طحاوی / میگوید: احتمال دارد که خداوند متعال وقتی اراده کرد که روح را بیافریند، اجلش را در صورتی که نیکوکار باشد، چنین و چنان و اگر نیکوکار نباشد، چنین و چنان قرار دهد که فرق دارند. و اگر دعا در آن باشد، فلان مصیبت از او دفع میشود و اگر دعا در آن نباشد، فلان مصیبت دامنگیرش میشود.
[١٩٤]- احمد در «المسند»، ج٢ صفحات ٦١ و ٨٦؛ بخاری به شمارههای: ٦٦٠٨، ٦٦٩٢ و ٦٦٩٣؛ و مسلم به شماره: ١٦٣٩ (٤) از طریق روایت ابن عمر آن را آوردهاند و لفظ حدیث فوق از آنِ مسلم است. همچنین ابوداود در سنن خود به شماره: ٣٢٨٧؛ نسائی در سنن خود، ج٧ ص١٦؛ طیالسی به شماره: ١٨٦٥؛ ابن ماجه به شماره: ٢١٢٢؛ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج١ ص٣٦٢و ٣٦٣؛ دارمی در سنن خود، ج٢ ص١٨٥؛ ابن ابی عاصم به شماره ٣١٤؛ حاکم در «المستدرک» ج٤ ص٣٠٤ و بیهقی در سنن خود، ج١٠ ص٧٧ آن را آوردهاند. و احمد در «المسند» ج٢ صفحات ٢٣٥ و ٣٠١؛ نسائی در سنن خود، ج٧ ص١٦؛ بخاری به شمارههای ٦٦٠٩ و ٦٦٩٤؛ و مسلم به شماره:١٦٤٠ (٧) از طریق روایت ابوهریره آن را آوردهاند که لفظ آن چنین است: «إن النذر لا يقرب من ابن آدم شيئاً لم يکن الله قدّره، ولکن النذر يوافق القدر، فيخرج بذلك من البخيل ما لم يکن البخيل يريد أن يخرج» «همانا نذر چیزی را که خداوند مقدر نکرده به انسان نمیرساند اما نذر موافق قدر است، پس به سبب نذر چیزهایی از دست انسان بخیل بیرون میآید که او نمیخواست بیرون آید». در روایت دیگری که ابوهریره از پیامبر ج روایت نموده آمده است: «لاتنذروا فإن النذر لايُغنی من القدر شيئاً، وإنّما يستخرج به من البخيل» «نذر نکنید، چون نذر بهرهای از قدر ندارد و تنها به سبب آن از انسان بخیل چیزی بیرن میآید». ابوداود در سنن خود، به شماره ٣٢٨٨؛ حمیدی در مسند خود، به شماره: ١١٢؛ ابن جارود در «منتقی ابن الجارود»، به شماره: ٩٣٢؛ ابن ماجه به شماره ٢١٢٣؛ ترمذی به شماره: ١٥٣٨؛ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج١ ص٣٦٤؛ حاکم در «المستدرک» ج٤ ص٣٠٤؛ بیهقی در سنن خود، ج١٠ ص٧٧؛ و ابن ابی عاصم به شمارههای: ٣١٢ و ٣١٣ آن را آوردهاند.
[١٩٥]- در کتاب «زاد المسیر» اثر ابن جوزی، ج٦ ص٤٨٠ آمده است: آیه ﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ﴾ یعنی: عمر هیچ کس طولانی نمیشود. و در عبارت ﴿وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ﴾ راجع به ضمیر «هاء» که ضمیر به لفظ «عمر» اضافه شده دو قول وجود دارد: قول اول- این ضمیر کنایه از عمر دیگری است که در این صورت معنای آیه چنین است: «و از عمر دیگری کاسته نمیشود». این معنا در روایت عوفی از ابن عباس آمده و مجاهد هم قائل به آن است، و ابن جریر طبری آن را اختیار کرده و حافظ ابن کثیر از وی پیروی نموده است. فراء گوید: از آن، ضمیر کنایه شده گویی همان شخص اول است؛ زیرا لفظ دوم اگر ظاهر شود همانند اول میباشد. مانند آن است که بگوید: «و از عمر هیچ کهنسالی کاسته نمیشود». یعنی مانند کلام عربهاست که میگویند: «عندی درهم ونصفه»: «من یک درهم و نصف درهم دارم»؛ یعنی نصف درهم دیگری نزدم هست. قول دوم- این ضمیر به لفظ «معّمر» که قبلاً ذکر شده بر میگردد، که در این صورت معنای آیه این است «هیچ روز یا شبی از عمر این کهن سال نمیگذرد مگر آنکه نوشته شده است». سعید بن جبیر میگوید: در اول کتاب نوشته شده: عمرش این قدر سال است سپس پایین کتاب نوشته شده: یک روز، دو روز، سه روز از عمرش گذشته تا اینکه عمرش تمام شود. این معنا در روایت ابن جبیر از ابن عباس آمده، و عکرمه و ابومالک قائل به آن هستند».