بیان صورتهای اِعراب «کمثله»
راجع به اِعراب «کمثله» صورتهای متعدد وجود دارد:
اوّل- «کاف» صله است و برای تأکید به کلمه «کمثله» اضافه شده است. اوس بن حَجَر[١٧٨] میگوید:
ليس کمثل الفتی زُهير
خلق يوازيه في الفضائل
«کسی مانند جوان دلیر، زهیر وجود ندارد که در فضائل و بزرگواریها به پای او برسد».
دیگری میگوید:
ما إن کمثلهم في الناس من بشر[١٧٩]
«در میان مردمان، کسی همانند آنان وجود ندارد».
دیگری میگوید:
و قتلی[١٨٠] کمثل جذوع النّخيل[١٨١]
«و گشتگان همانند ساقههای درختان خرما».
پس «مثله» خبر «لیس» است واسم لیس «شیءٌ» میباشد، این صورت، قوی و نیکوست که قوم عرب در زبان خود معنای آن را میداند و موقعی که بدان خطاب شود از او پنهان نیست. همچنین از قوم عرب، آمده که اضافه شدن کاف برای تأکید است همچنان که برخی از آنان میگویند:
وصالياتٍ کَکَما يُؤَثفَين[١٨٢]
«و پایههای دیگ گویی موقع گذاشتن دیگ روی آنها بر حالت خود بودند».
دیگری میگوید:
فأصبحت مثل کعَصفٍ مأکولٍ[١٨٣]
«پس مانند کاه جویده شده، گردید».
دوّم- لفظ «مثل» زائد است. یعنی در اصل چنین بوده است: «ليس کهو شیءٌ» این قول، خیلی ضعیف است، چون «مثل» اسم است و قائل شدن به زائد بودن حرف برای تأکید، بهتر و اولیتر از قائل شدن به زائد بودن اسم است.
سوّم- اصلاً هیچ کلمه زائدی وجود ندارد، بلکه این مانند قول عربهاست که میگویند: «مثلك لايفعل کذا» «مانند تو چنین کاری نمیکند»؛ یعنی: تو آن کار را نمیکنی. که کلمه «مثل» برای مبالغه آورده شده است. و راجع به معنای مبالغه در این آیه گفتهاند که معنای آیه چنین است: «اگر مثل و مانندی هم فرض شود، مانند خدا نیست، حالا که مثل و مانندی برای خدا نیست، وضعیت چگونه است؟ بعضی دیگر، غیر از آن را گفتهاند، اما قول راجح و اظهر، قول اول است»[١٨٤].
***
قوله: «خَلَقَ الخَلقَ بِعلمِهِ».
ترجمه: «مخلوقات را پدید آورد در حالی که نسبت به آنها علم داشت».
[١٧٨]- در حاشیه نسخه (أ) و (ب) آمده است: اوس بن حَجرَ به فتح «حاء» و «جیم» و وائل بن حُجر به ضم «حاء» و سکون «جیم». این بیت را ابوحیان در کتاب «البحر المحیط» ج٧ ص٥١٠ سروده و آن را به اوس بن حَجَر نسبت داده، اما این شعر در دیوان وی وجود ندارد و در کتاب «الجنی الدانی» ص١٣٩ به کسی نسبت داده نشده است.
[١٧٩]- مصراع اول این بیت شعر این است: سعد بن زيد إذا أبصرت فضلهم «سعد بن زید وقتی به فضل و بزرگیشان نگاه کنی». این شعر در کتاب «تفسیر الطبری»، ٢٥/٩؛ «الجنی الدانی»، ص١٣٨؛ و «البحر المحیط» ج٧ ص٥١٠ به کسی نسبت داده نشده است.
[١٨٠]- در اصل نسخههای خطی به «و مثلی» تغییر یافته است اما درست آن است که در اینجا آمده است.
[١٨١]- بیت کامل این است:
و قتلی کمثل جذوع النخي
ل تغشاهم مسبل منهمر
«و گشتگان همانند ساقههای درختان خرما، باران ریزان آنان را در بر میگیرند».
این بیت از آنِ اوس بن حَجَر است که در دیوانش، ص٢٩، «تفسیر الطبری» ٢٥/٩؛ تفسیر قرطبی ١٦/٨؛ «الجنی الدانی»، ص١٣٨؛ و «البحر المحیط»، ج٧ ص٥١٠ آمده است. جذوع جمع «جذع» به معنای ساقه خرما، و «مسبل» هم به معنای باران است.
[١٨٢]- این شعر از آنِ خِطام بن نصر مجاشعی است. پیش از آن این ابیات آمده است:
حَیِّ ديار الحیِّ بين الشّهبين
و طلحة الدَّوم و قدتعفَّين
«زنده دیار زنده میان دو کوه که بالای آن برف است و شکوفه درخت کنار «سدر» که ناپدید شدهاند».
لم يبق من آی بها تُحلَّين
غيرحُطامِ و رَمادٍ کِنفين
«غیر از ریزهها و خاکسترها دو طرف آنجا هیچ نشانهای ازآنها که بدان آراسته شود، باقی نماند».
و غير نُؤِیٍ و حَجَاجی نُؤيَين
و غير وَدِّ جاذلٍ أو وَدَّين
«و غیر از گودال و خطوط دو گودال، و غیر آن باقی نمانده است».
و صالياتٍ ککما يُؤثفَين
«و پایههای دیگ گویی موقع گذاشتن دیگ روی آنها بر حالت خود بودند».
این شعر در «مجالس ثعلب»، ص٣٩؛ «الخصائص»، ج٢ ص٣٦٨؛ «الاقتضاب»، ص٣٤٠؛ سیبویه، ج١ صفحات ١٣ و ٢٠٣ و ج٢ ص٣٣١؛ «شرح المفصل» اثر ابن یعیش، ج٨ ص٤٢؛ «الصاحبی»، ص٢٧؛ «الخزانة»، ج١ ص٣٦٧ و ج٢ ص٣٥٣ و ج٤ ص٢٧٣؛ «المؤتلف و المختلف»؛ ص١٦٠؛ «المقتضب»، ج٢ ص٩٧؛ «شرح أدب الکاتب» اثر جوالیقی، ص٣٥١؛ «شواهد العینی»، ج٤ ص٥٩٢؛ «الصحاح» و«اللسان» و «التاج»، اثر ثفی؛ «تفسیر القرطبی»، ج١٦ ص٨؛ «تفسیر الطبری»، ج٢٥ ص٩؛ «الجنی الدانی»، ص١٣٩؛ «شرح شواهدالمغنی»، اثر بغدادی، ج٤ ص١٣٩؛ و «شرح شواهد الشافیه»، اثر بغدادی، ص٥٩ آمده است. «کنفین» تثنیه «کِنف» به معنای ناحیه و جانب است. «ود» به معنای «وتد» یعنی میخ چوبی است. «جاذل» یعنی نصب شده. منظور از «صالیات»، «اثافی» یعنی پایههای دیگ است، زیرا با آتش سوزانده شده تا اینکه سیاه شدهاند.
«اثافی» جمع «اثفیه» آاست. «اثفیه» هم سنگهایی است که دیگ روی آنها گذاشته میشود. لفظ «ما» در عبارت «ککما» مای مصدری یا مای موصولی است. کاف اولی، حرف جر و کاف دومی برای تأکید آن است. یعنی گویی موقع گذاشتن دیگ روی سنگها، بر حالت خود بودند. راجع به وزن «یؤثفین» علما اختلاف نظر دارند. عدهای میگویند: وزن آن، «یؤفعلن» است که همزه آن، زائد است و درست آن بود که بگوید: «يثفين» مانند «یکرم» اما به خاطر ضرورت و ناچاری بر اصل خود آمده است. بر این اساس وزن «أثفیه» «فُعلیة» میباشد و ابن جنی در «شرح تصریف المازنی» آن را ترجیح داده، چون در آن ضرورتی نیست.
[١٨٣]- این شعر در «سیرة ابن هشام»، ج١ ص٥٥؛ و «شرح الشواهد» اثر عینی، ج٢ ص٤٠٢ آمده که سراینده آن رؤبة بن عجاج میباشد. ابیات قبل ازآن، این است:
ومسَّهم ما مسَّ أصحاب الفيل
ولعبت بهم طيرٌ أبابيل
«آنچه بر اصحاب فیل آمد، بر سر آنان آمد. و پرندگان دسته دسته به آنان حملهور شدند».
ترميهم حجارةً من سجِّيل
فصُيِّروا مثل کعصفٍ مأکول
«با سنگهایی از گِل سفت شده آنها را هدف قرار میدهند، پس آنها همچون کاه جویده شده، گشتند».
اصحاب فیل، ابرهه بن صباح أشرم، پادشاه یمن و همراهانش است. «سجیل»، گلی است که به وسیله آتش به سنگ تبدیل شده است. «أبابیل» جمع «إبّالة» به کسر همزه و تشدید باء است. که در اصل به معنای پاکت بزرگ است. مجموعهای از پرندگان از آن جهت که به همدیگر چسبیدهاند، به آن تشبیه شدهاند. بعضی میگویند: «أبابیل» مجموعهای از پرندگان است و مفرد ندارد. «عصف» زراعتی است که دانهاش خورده شده است. به جای کلمه «کعصف» در شواهد سیبویه در «الکتاب» ج١ ص٢٠٣؛ «الکشاف»، ج٤ ص٢١٣-٢١٤؛ «الجنی الدانی» ص١٣٩؛ «المغنی»، ج١ ص١٨٠؛ «الصبان» ج٢ ص٢٥؛ و «اللسان»، «عصف» آمده است.
[١٨٤]- ابوحیان در کتاب «البحر المحیط» ج٧ ص٥١٠ میگوید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾ عرب میگوید: «مثلك لايفعل کذا» «مانند تو چنین کاری نمیکند»، که منظورشان فرد مخاطب است؛ گویی وقتی وصفی را از مانند شخصی نفی کنند، در حقیقت آن را از آن شخص هم نفی کردهاند. و این برای مبالغه است و مانند این آیه، این اشعار است..» ابیات مذکور را آورد و سپس گفت: «آیه در این خصوص بر اساس روشهای کلام عرب که مثل چیزی را بر خود آن چیز اطلاق میکنند، آمده است. و آنچه طبری و دیگران گفتهاند که«مثل» زائد است و برای تأکید آمده مانند کاف در اشعار زیر: فأصبحت مثل کعصف مأکول «مانند کاه جویده شده، گردید». و صاليات ککما يؤثفين «و پایههای دیگ که گویی موقع گذاشتن دیگ روی آنها بر همان حالت هستند». سخن درستی نیست، زیرا «مثل» اسم است و اسمها به صورت زائد نمیآید برخلاف کاف، چون حرف است و برای زائد بودن، صحیح است».