شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

اتفاق سلف صالح بر اینکه آنان برای خدا حدّ و مرز قائل نیستند و خدا را به مخلوق تشبیه نمی‌کنند

اتفاق سلف صالح بر اینکه آنان برای خدا حدّ و مرز قائل نیستند و خدا را به مخلوق تشبیه نمی‌کنند

داود طیالسی[٤٠٤] گوید: سفیان و شعبه[٤٠٥] و حمادبن زید[٤٠٦] و حماد بن سلمه[٤٠٧] و شریک[٤٠٨] و ابوعوانه[٤٠٩]، برای خدا حد و مرز قائل نمی‌بودند و خدا را به مخلوقات تشبیه نمی‌کردند. حدیث را روایت می‌کردند و قائل به کیفیت و چگونگی آن نبودند. و اگر مورد سؤال قرار می‌گرفتند، به وسیله اثر و حدیث جواب می‌دادند. بعداً در کلام طحاوی می‌آید که «وقد أعجز عن الإحاطة خلقَهُ» «مخلوقات خدا از احاطه بر او ناتوان مانده اند». پس معلوم شد که منظور طحاوی این است که خداوند از اینکه کسی برایش حد و مرز تعیین کند، برتر و والاتر است. و منظورش این نبوده که خدا از مخلوقاتش جدا نیست و با آنها فرق ندارد. از عبدالله بن مبارک پرسیده شد: به چه چیزی پروردگار خویش را می‌شناسیم؟ گفت: به اینکه او بالای عرش است و از مخلوقاتش جداست. گفته شد: به وسیله حدّی؟ گفت: آری، به وسیله حدّی[٤١٠].

[٤٠٤]- او سلیمان بن داود بن جارود، حافظ بزرگ، صاحب «المسند» ابوداود فارسی اسدی زبیری، برده آزاد شده خاندان زبیربن عوام، حافظ و اهل بصره است. او کوه علم بود. وی به سال ٢٠٣ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در «السیر»، ج ٩ شماره: ١٢٣ آمده است.

[٤٠٥]او امام و حافظ، شعبه بن حجاج بن ورد، امیرالمؤمنین در حدیث، ابوبسطام ازدی عَتَکی، برده آزاد شده آنان، واسطی، دانشمند و شیخ اهل بصره است. او اولین کسی بود که جرح و تعدیل نمود. او بسیار نماز می‌خواند. انسانی سخاوتمند و بسیار پارسا بود. وی در زمینه شعر، معرفت و درایت خاصی داشت. به سال ١٦٠ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در «السیر»، ج ٧ شماره: ٨٠ آمده است.

[٤٠٦]- او علامه و حافظ و ثقه، محدث وقت، حماد بن زید بن درهم، ابواسماعیل ازدی، برده آزاد شده خاندان جریر بن حازم بصری است. او انسانی صبور و یکی از علمای برجسته بود. اصلیتش، سیستانی بود. پدربزرگش درهم در آنجا اسیر شد. وی به سال ١٨٩ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٧ شماره: ١٦٩ آمده است.

[٤٠٧]- او امام و قدوه، شیخ الاسلام حماد بن سلمه بن دینار، ابوسلمه بصری، نحوی، بزار خرقی بطائنی، برده آزاد شده خاندان ربیعه بن مالک است. او خواهرزاده حمید طویل بود. او علاوه بر امامتش در حدیث، در علوم عربی هم امام بود. حماد بن سلمه فقیه و انسانی فصیح بود و در سنت، سردمدار بود. اوقات وی در راه عبادت و مناجات و اوراد و اذکار سپری می‌شد. وی بر کارهای خیر و قرائت قرآن و عمل به خاطر خدا، مواظبت می‌کرد. به سال ١٦٧ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٧ شماره ١٦٨ آمده است.

[٤٠٨]- او شریک بن عبدالله، علامه و حافظ و فقیه و قاضی، ابوعبدالله نخعی می‌باشد. علی رغم کمی ضعف و نرمی در روایتش، یکی از علمای برجسته و نامور بود. برخی از ائمه در استدلال به روایت‌هایی که فقط او ذکر کرده، دست نگه داشته‌اند. وی بر اهل شک و بدعت سخت گیر بود. قضاوت کوفه برای ابوجعفر منصور را عهده دار شده است. شریک به سال ١٧٧ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٨ شماره: ٣٧ آمده است.

[٤٠٩]- او امام و حافظ و ثقه، محدّث بصره، وضاح بن عبدالله، برده آزاد شده یزید بن عطاء یشکری واسطی می‌باشد. وضاح از اسیران گرگان بود. وی به سال ١٨٦ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٨ شماره: ٣٩ آمده است.

[٤١٠]- لفظ او نزد دارمی در کتاب «الرد علی الجهمیه» ص ٥٠ است. از علی بن حسن بن شقیق، از ابن مبارک روایت است که از وی پرسیده شد: به چه چیزی پروردگارمان را می‌شناسیم؟ گفت: به اینکه او بالای عرش، بالای هفت آسمان بر روی عرش است و از مخلوقاتش جداست. راوی گوید، گفتم: به وسیله حدی؟ ابن مبارک گفت: پس به چه وسیله‌ای؟ و در کتاب «العلو للعلی الغفار» اثر ذهبی، ص ١٥١ آمده است: از علی بن حسن بن شقیق به صحت رسیده که وی گفت: به عبدالله بن مبارک گفتم: چگونه پروردگارمان را می‌شناسیم؟ گفت: به اینکه او در آسمان هفت گانه بر روی عرش خود است. و مثل جهمیه نمی‌گوییم: خدا اینجا در زمین است. به احمد بن حنبل گفته شد، او هم گفت: از نظر ما هم، چنین است که ابن مبارک گفته است.