شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

بهشت و جهنم، مخلوق‌اند و اکنون موجود می‌باشند و هرگز فانی و نابود نمی‌شوند

بهشت و جهنم، مخلوق‌اند و اکنون موجود می‌باشند و هرگز فانی و نابود نمی‌شوند

شرح عبارت: اینکه طحاوی می‌گوید: «بهشت و دوزخ، مخلوق‌اند»، اهل سنت معتقدند که بهشت و جهنم، مخلوق‌اند و اکنون موجود می‌باشند. اهل سنت همچنان بر این عقیده بودند[١٠٦٢]، تا اینکه متعزله و قدریه سر برآوردند و آن را انکار نمودند و گفتند: بلکه خداوند در روز قیامت، آن دو را به وجود می‌آورد. آنچه آنان را بر این عقیده وادار کرد، اصل فاسدشان است که با آن اصل، شریعتی را وضع کردند که کار خداوند نیست، و اینکه خدا باید این کار را بکند و نباید آن کار را بکند!! و خداوند را با انسان‌ها در افعالشان مقایسه کردند، پس آنان در افعال خدا، مشبهه هستند، که خدا را به بندگان تشبیه می‌کنند، و جهمیه‌گرایی هم در آنان به وجود آمد، پس در کنار مشبّهه بودن، معطّله شدند، که برخی از صفات خدا را تعطیل نمودند. پس برخی از نصوصی که مخالف این شریعت باطل است و آن را برای پروردگار جهانیان وضع کرده‌اند، رد نمودند و نصوص را از جاهای خود تغییر دادند و کسانی را که با شریعتشان مخالفت ورزیده‌اند، گمراه و مبتدع خوانده‌اند.

از جمله نصوص قرآن که بر مخلوق بودن بهشت و جهنم دلالت دارند، آیات زیر می‌باشد:

درباره بهشت می‌فرماید:

﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣[آل عمران: ١٣٣]

«برای پرهیزکاران آماده شده است».

﴿أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ[الحديد: ٢١]

«برای کسانی که به خدا و پیامبران او ایمان آورده‌اند، آماده شده است».

درباره جهنم می‌فرماید:

﴿أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ١٣١[آل عمران: ١٣١]

«برای کافران آماده شده است».

﴿إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتۡ مِرۡصَادٗا٢١ لِّلطَّٰغِينَ مَ‍َٔابٗا٢٢[النبأ: ٢١-٢٢]

«بی‌تردید دوزخ کمین‌گاهی شود، برای سرکشان محل بازگشت است».

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥[النجم: ١٣-١٥]

«و همانا در یک نزول دیگر هم او (جبرئیل) را دیده است. در کنار سدرةالمنتهی، در آنجا که جنه المأوی است».

و پیامبر  ج سدرة المنتهی، و در کنار آن، جنه المأوی را دیده است؛ همچنان که در «صحیحین» از طریق روایت انس  س در داستان معراج آمده است که در آخر داستان می‌خوانیم: «ثم انطلق بي جبرئيل حتی أتی سدرة المنتهی، فغشيها ألوانٌ لا أدري ماهي، قال: ثمّ دخلت الجّنة، فإذا فيها جنابذُ اللؤلؤ، وإذا ترابها المسك»[١٠٦٣] «سپس جبرئیل مرا برد تا اینکه به کنار سدرة المنتهی آمد، آنگاه با رنگ‌هایی که نمی‌دانم چی بودند، آن را پوشاند، ناگهان دیدم که قبه‌های لؤلؤ در آن است و خاک آن، عنبر می‌باشد».

و در «صحیحین» از روایت عبدالله بن عمر  ب آمده که رسول خدا  ج فرمودند: «إنّ أحدکم إذا مات عرض عليه مقعده بالغداة والعشیّ، إن کان من أهل الجنّة، فمِن أهل الجّنة، وإن کان من أهل النّار، فمن أهل النار، يقال[١٠٦٤]: هذا مقعدك حتی يبعثك الله يوم القيامة»[١٠٦٥] «هرگاه یکی از شما فوت کند، جایگاهش در صبح و شب به او نشان داده می‌شود؛ اگر از اهل بهشت باشد، جایگاهش در بهشت، و اگر از اهل جهنم باشد، جایگاهش در جهنم به او نشان داده می‌شود و گفته می‌شود: این جایگاه توست تا زمانی که خداوند در روز قیامت تو را بر انگیزد».

روایت براءبن عازب  س گذشت که در آن آمده است: «ينادي منادٍ من السّماء: أن صدق عبدي، فافرشوه من الجنّة، وافتحوا له باباً إلی الجّنة، قال: فيأتيه من روحها وطيبها ...»[١٠٦٦] «منادی از آسمان ندا سر می‌دهد: بنده‌ام راست گفت، پس از بهشت بستر او را آماده کنید و دری به سوی بهشت برایش باز کنید. پیامبر  ج می‌فرماید: پس از نسیم و بوی خوش بهشت به روی او می‌آید ...».

و حدیث انس که به معنای حدیث براء است، قبلاً آورده شد.

در «صحیح مسلم» از عایشه  ل آمده که گوید: خورشید در زمان حیات پیامبر  ج گرفته شد. عایشه حدیث را ذکر کرد و در آن آمده است: رسول خدا  ج فرمود: «رأيت في مقامی هذا کل شیء وعدتم به، حتی لقد رأيتني آخذ قطفاً من الجنّة حين رأيتموني أقدّم[١٠٦٧]. ولقد رأيت جهنّم يحطم بعضها بعضاً حين رأيتموني تأخّرتُ»[١٠٦٨] «در این مقامم هر چیزی که به شما وعده داده شده، دیدم .حتی دیدم که دسته‌گلی از بهشت را گرفته‌ام وقتی که مرا دیدید که به پیش می‌آیم و جهنم را دیدم که همدیگر را خرد می‌کنند آنگاه که مرا دیدید که کمی دنبال آمدم».

در «صحیحین» ـ که لفظ از آن بخاری است ـ از عبدالله بن عباس روایت شده که او گفت: در زمان رسول خدا  ج خورشید گرفته شد. او حدیث را آورد و در آن آمده است: پس گفتند: ای رسول خدا، تو را دیدیم که در جایت چیزی را به دست گرفتی، سپس تو را دیدیم که تأخیر کردی؟ فرمود: «إنّي رأيت الجنّة فتناولت[١٠٦٩] عنقوداً، ولو أصبته، لأکلتم منه مابقيت الدنيا، ورأيت[١٠٧٠] النّار، فلم أر منظراً کاليوم قطّ أفظع، ورأيت أکثر أهلها النّساء» «همانا من بهشت را دیدم و خوشه‌ی از آن به دست گرفتم و اگر آن را در اختیار می‌گرفتم، شما تا زمانی که دنیا باقی است از آن می‌خوردید، و جهنم را دیدم، که هرگز منظره زشت‌تری مانند امروز را ندیده‌ام، و دیدم که اکثر اهل جهنم را زنان تشکیل می‌دهند». گفتند: به خاطر چی، ای رسول خدا؟ فرمود: «يکفرن» «ناسپاسی می‌کنند». گفته شد: آیا خدای را ناسپاسی می‌کنند؟ فرمود: «يکفرن العشير، ويکفرن الإحسان، لو أحسنت إلی إحداهنّ الدهر کلّه، ثم رأت منك شيئاً، قالت: ما رأيت خيراً قطّ!!»[١٠٧١] «اقوام همسر را ناسپاسی می‌کنند، و نیکی کردن را ناسپاسی می‌کنند. اگر به اندازه تمام روزگار به یکی از آنان نیکی کنی، سپس بدی از تو دید، می‌گوید: هرگز از تو خیری را ندیده‌ام».

در «صحیح مسلم» از طریق روایت انس آمده است: «وايم الذي نفسي بيده، لو رأيتم ما رأيت، لضحکتم قليلاً وبکيتم کثيراً» «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر هر آنچه را که من دیده‌ام شما می‌دید، قطعاً کم می‌خندید و زیاد گریه می‌کردید». گفتند: ای رسول خدا! چه چیزی را دیدی؟ فرمود: «رأيت الجنّة والنار»[١٠٧٢] «بهشت و جهنم را دیدم».

و در «الموطأ» و «السنن» از طریق روایت کعب بن مالک آمده که او گوید: رسول خدا  ج فرمود: «إنّما نسمة المؤمن طير يعلق في شجرالجنّة، حتّی يرجعها[١٠٧٣] الله إلی جسده يوم القيامة»[١٠٧٤] «همانا روح مؤمن پرنده‌ای است که به درخت بهشت آویزان است تا اینکه خداوند در روز قیامت، آن را به جسدش برمی‌گرداند».

این روایات در داخل شدن روح به بهشت قبل از روز قیامت، صریح‌اند.

و در «صحیح مسلم» و «السنن» و «المسند» از طریق روایت ابوهریره  س آمده که رسول خدا  ج فرمودند: «لمّا خلق ‌الله الجنّة والنّار، أرسل جبرئيل إلی الجنّة، فقال: اذهب، فانظر إليها، وإلی ما أعددت لأهلها فيها، فذهب فنظر إليها وإلی ما أعدّ الله لأهلها فيها، فرجع، فقال: وعزّتك، لايسمع بها أحدٌ إلاّ دخلها، فأمر بالجنّة، فحفّت بالمکاره، فقال: ارجع، فانظر إليها وإلی ما أعددت لأهلها فيها، قال: فنظر إليها، ثمّ رجع، فقال: وعزّتك، لقد خشيت أن لا يدخلها أحدٌ، قال: ثم أرسله إلی النّار، قال: اذهب فانظر إليها، وإلی ما أعددت لأهلها فيها، قال: فنظر إليها، فإذا هي يرکب بعضها بعضاً، ثمّ رجع فقال: وعزّتك، لايدخلها أحد سمع بها، فأمر بها، فحفّت بالشّهوات، ثم قال: اذهب، فانظر إلی ما أعددت لأهلها فيها، فذهب فنظر إليها، فرجع، فقال: وعزّتك، لقد خشيت أن لاينجو منها أحدٌ إلاّ دخلها»[١٠٧٥] «وقتی خداوند بهشت و جهنم را آفرید، جبرئیل را به سوی بهشت فرستاد و فرمود: برو و به بهشت و نعمت‌هایی که در بهشت برای بهشتیان آماده کرده‌ام نگاه کن. پس جبرئیل رفت و به بهشت و نعمت‌هایی که خدا در آن برای بهشتیان آماده کرده بود، نگاه کرد. آنگاه بازگشت و گفت: به عزت تو قسم، هیچ کسی آن نعمت‌ها را نمی‌شنود مگر اینکه داخل آن می‌شود. سپس خداوند به بهشت دستور داد و بهشت با ناخوشی‌ها و سختی‌ها احاطه شد. آنگاه به جبرئیل گفت: برگرد و به بهشت و نعمت‌هایی که در بهشت برای بهشتیان آماده کرده‌ام بنگر. پیامبر  ج فرمود: جبرئیل به بهشت نگاه کرد سپس بازگشت و گفت: به عزت تو قسم، ترسیدم که احدی داخل بهشت نشود. آن حضرت می‌فرماید: سپس خداوند، جبرئیل را به سوی جهنم فرستاد و فرمود: برو و به جهنم و عذاب و شکنجه‌هایی که برای جهنمیان آماده کرده‌ام، نگاه کن. پیامبر  ج فرمود: سپس جبرئیل به جهنم نگاه کرد، دید که عذاب و شکنجه‌های جهنم روی هم انباشته شده‌اند. سپس بازگشت و گفت: به عزت تو سوگند، هیچ کسی که این عذاب و شکنجه‌ها را بشنود، داخل جهنم نمی‌شود. پس خداوند جهنم را امر کرد و جهنم با شهوات احاطه شد. سپس به جبرئیل گفت: برو و به آنچه که برای اهل جهنم در آن آماده کرده‌ام، نگاه کن. پس جبرئیل رفت و به آن نگاه کرد و بازگشت و گفت: به عزت تو قسم، ترسیدم که احدی از آن نجات پیدا نکند مگر اینکه داخل آن شود». نظایر آن در سنت، فراوان است.

اما بر اساس گفته‌ی کسانی که می‌گویند: همانا بهشتی که بدان وعده داده شده، همان بهشتی است که آدم در آن بود و بعداً از آن اخراج شد، باید گفت که قول به وجود این بهشت اکنون ظاهر و آشکار است و در این زمینه اختلاف نظر وجود دارد.

اما شبهه[١٠٧٦] کسانی که می‌گویند: بهشت و جهنم هنوز آفریده نشده‌اند، این است: اگر بهشت و جهنم اکنون آفریده شده بود، به طور ضروری و بدیهی واجب بود که در روز قیامت فانی و نابود شود و تمام کسانی که در آن هستند، هلاک شوند و بمیرند؛ زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ[القصص: ٨٨]

«همه چیز جز ذات او فانی و نابود می‌شود».

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ[آل عمران: ١٨٥]

«هر نفسی طعم مرگ را می‌چشد».

ترمذی از طریق روایت ابن مسعود  س روایت کرده که او گفت: رسول خدا  ج فرمود: «لقيت إبراهيم ليلة أسری بي، فقال: يا محمد، أقریء أمّتك مني السّلام، وأخبرهم أنّ الجّنة طيبة التربه، عذبة الماء، وأنها قيعان، وأنّ غراسها سبحان الله، والحمد لله ولا إله إلاّ الله، والله أکبر»[١٠٧٧] «در شب معراج ابراهیم را دیدم، گفت: ای محمد! از طرف من به امتت سلام برسان و به آنان خبر ده که بهشت، خاکش پاک و آبش شیرین و گواراست و اینکه بهشت، دشت هموار است و همانا نهال آن، «سبحان الله، و الحمدلله و لا إله إلاّ الله، و الله أکبر» می‌باشد». ترمذی گوید: این حدیث حسن غریب است.

همچنین ترمذی از طریق روایت ابوزبیر، از جابر، از پیامبر  ج روایت کرده که آن حضرت فرمودند: «من قال: سبحان الله وبحمده، غرست له نخلةٌ في الجنّة»[١٠٧٨] «هر کس سبحان الله و بحمده بگوید، درخت خرمایی در بهشت برایش کاشته می‌شود». ترمذی گوید: این حدیث حسن صحیح است.

معتزله و قدریه می‌گویند: اگر بهشت، مخلوق و موجود می‌بود، دشت هموار نبود و این کاشتن معنایی نداشت.

همچنین می‌گویند: فرموده خداوند متعال از زبان زن فرعون نیز چنین است که گفت:

﴿رَبِّ ٱبۡنِ لِي عِندَكَ بَيۡتٗا فِي ٱلۡجَنَّةِ[التحريم: ١١]

«خدایا! نزد خودت در بهشت، خانه‌ای برایم بساز».

در جواب به اینان گفته می‌شود: اگر منظور از این گفته‌تان که می‌گویید: بهشت اکنون معدوم است، این باشد که این امر همانند دمیدن در شیپور و برخاستن مردمان از قبرهایشان معدوم است، این سخن کاملاً باطل و بی‌اساس است و ادله مذکور و ادله دیگری که ذکر نشده‌اند، آن را رد می‌کند، و اگر منظورتان این باشد که هنوز آفرینش تمامی آنچه که خداوند برای اهل بهشت در آن آماده کرده، کامل نشده است و خداوند پیوسته چیزهایی را در آن به وجود می‌آورد و هرگاه مؤمنان داخل آن شدند، خداوند به هنگام دخولشان به بهشت چیزهای دیگری را به وجود می‌آورد، این سخن حقّی است که ردّ آن امکان‌پذیر نیست و ادله شما تنها بر این مقدار دلالت می‌کند.

اما راجع به استدلال شما به آیه:

﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ[القصص: ٨٨]

«همه چیز جز ذات او فانی و نابود می‌شود».

جهت اثبات نظر خود باید گفت که سوء فهم درباره معنای این آیه به شما داده شده است و استدلال شما به این آیه برای اثبات معدوم بودن بهشت و جهنم، همانند استدلال برادرانتان به این آیه برای فنا و خرابی و مرگ اهل بهشت و جهنم می‌باشد. پس توفیق فهم معنای آیه به شما و برادرانتان داده نشده است، و این توفیق تنها به ائمه اسلام داده شده است. از جمله سخنان ائمه اسلام این است که منظور از آیه فوق این است هر چیزی که خداوند، فنا و هلاک و نابودی را بر آن مقرر نموده، آن چیز نابود می‌شود اما بهشت و جهنم برای بقاء و ماندگاری آفریده شده‌اند نه برای فنا و نابودی. عرش هم به همین صورت است که برای بقا آفریده شده نه برای فنا، چون عرش، سقف بهشت می‌باشد. بعضی گفته‌اند: منظور این است همه چیز نابود می‌شود جز ملک خدا. عده دیگری می‌گویند: منظور از آیه فوق این است که همه چیز از بین می‌رود جز آنچه که ذات مبارک خدا آن را اراده کند. بعضی می‌گویند: همانا خداوند متعال این آیه را نازل کرد:

﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦[الرحمن: ٢٦]

«هر موجودی که بر روی زمین است، فانی و نابود می‌شود».

پس فرشتگان گفتند: اهل زمین نابود شدند و فرشتگان امید بقاء را داشتند، از این رو خداوند متعال راجع به اهل آسمان و زمین خبر داده که آنان همگی می‌میرند و فرمود:

﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ[القصص: ٨٨]

«همه چیز جز ذات او فانی و نابود می‌شود».

چون خدا زنده‌ای است که نمی‌میرد. آنگاه فرشتگان یقین حاصل کردند که می‌میرند. همانا علماء این را به خاطر توفیق و جمع میان آیه فوق و نصوص محکمی که بر بقای بهشت و جهنم دلالت دارند، گفته‌اند که إن شاء الله به زودی ذکر آن به میان می‌آید.

اینکه طحاوی گفته: «بهشت و جهنم هرگز فانی و نابود نمی‌شوند»، این قول جمهور ائمه گذشته و حال است.

گروهی از دانشمندان گذشته[١٠٧٩] و حال قائل به بقای بهشت و فنای جهنم هستند. این دو قول در بسیاری از کتاب‌های تفسیر و دیگر کتاب‌ها ذکر شده است.

جهم بن صفوان، امام و پیشوای معطله (تعطیل‌کنندگان صفات خدا) قائل به فانی بودن بهشت و جهنم است. او نه از پیشینیان صالح است و نه از صحابه و پیروان صحابه به احسان و نه از ائمه مسلمانان و نه از اهل سنت است، و عامه اهل سنت، نظر وی را مورد انکار قرار داده و به خاطر آن، او را تکفیر کرده‌اند و بر سر او و پیروانش از سراسر نقاط زمین داد کشیده‌اند. جهم بن صفوان این عقیده را بنا به اصل فاسدش اظهار داشته است. اصل فاسد او، این است: حوادث و مخلوقاتی که نامتناهی هستند، وجودشان ممتنع است! این اصل، اصل معتمد اهل کلام مذموم است، اصلی که برای حدوث اجسام بدان استدلال کرده‌اند و آن را اساس و معتمدشان در حدوث عالم قرار داده‌اند. جهم بر این باور است که حوادثی که مبدأ و آغازی ندارند و در گذشته ممتنع است، در آینده هم ممتنع است، پس از نظر او دوام فعل بر پروردگار در آینده، ممتنع است، همان‌طور که از نظر او دوام آن فعل در گذشته ممتنع بوده است. ابوهذیل علاّف، شیخ و بزرگ معتزلی‌ها با او در این اصل موافق است، لیکن می‌گوید: این امر مقتضی فنا و نابودی حرکات است.

و او قائل به فنای حرکات اهل بهشت و جهنم است تا اینکه به وضعیت سکون دائم و همیشگی در آیند و هیچ یک از آنان قادر به حرکت نباشد! قبلاً به اختلاف علما راجع به تسلسل حوادث در گذشته و آینده اشاره شد، و آن هم قضیه دوام فاعل بودن پروردگار می‌باشد. پس او همواره و همیشه پروردگار و توانا و کننده آنچه است که اراده می‌کند، چون او پیوسته زنده و دانا و تواناست. و محال است که فعلی ذاتاً بر او محال باشد، سپس آن فعل دگرگون شود و ذاتاً ممکن شود بدون آنکه چیزی تازه ایجاد شود. فعل اولی حدّ محدودی ندارد تا اینکه آن فعل موقع آن حد، ممکن شود و فعل قبل، بر خدا ممتنع باشد. پس تصور این قول، به طور قطع فاسد و بی‌اساس است.

اما ابدی بودن بهشت و اینکه بهشت فانی و نابود نمی‌شود، امری است که به طور ضروری و بدیهی معلوم است[١٠٨٠] که پیامبر  ج بدان خبر داده است؛ خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞وَأَمَّا ٱلَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَۖ عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ١٠٨[هود: ١٠٨]

«و اما کسانی که نیکبخت شدند، تا آسمان‌ها و زمین پابرجاست جاودانه در بهشت خواهند بود، مگر آنکه پروردگارت بخواهد، که این عطایی قطع ناشدنی است».

و این آیه با این فرموده خدا منافات ندارد:

﴿إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَۚ[هود: ١٠٧]

«مگر آنکه پروردگارت بخواهد».

سلف راجع به این استثنا اختلاف نظر دارند؛ بعضی می‌گویند: معنایش، «مگر مدت ماندنشان در جهنم» می‌باشد. و این برای کسانی از مؤمنان است که داخل جهنم شده‌اند و سپس از آن بیرون آورده می‌شوند، و برای همه‌شان نیست.

عده دیگری بر این باورند که معنای استثنای فوق، «مگر مدت ایستادنشان در صحرای محشر» می‌باشد. بعضی می‌گویند: مگر مدت ایستادنشان در قبرها و صحرای محشر.

عده‌ای می‌گویند: این استثنایی است که خداوند آن را استثنا نموده و آن را انجام نمی‌دهد؛ همان‌طور که می‌گویی: به خدا قسم، تو را می‌زنم مگر اینکه غیر از آن را می‌بینم، و تو آن را نمی‌بینی، بلکه به زدن او جزم می‌کنی.

برخی دیگر معتقدند که «إلاّ» در آیه فوق به معنای «واو» است. این قول براساس قول برخی از نحودانان است که ضعیف است. سیبویه، «إلا» را به معنای «لکن» قرار داده که در این صورت استثنا، استثنای منقطع می‌شود. ابن جریر این را ترجیح داده و گوید: همانا خداوند متعال خلاف وعده نمی‌کند. او استثنا را به وسیله آیه ﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ وصل کرده است[١٠٨١]. اینان می‌گویند: نمونه آن، این است که بگویی: «أسکنتُك داري حولاً إلاّ ماشئت» «به مدت یک سال تو را در خانه‌ام ساکن می‌کنم غیر از آنچه بخواهم»، که إلاّ به معنای «سوی» است. یا به این معناست که به مدت یک سال تو را در خانه‌ام ساکن می‌کنم ولی غیر از مدت اضافی که بخواهم.

بعضی بر این باورند که استثنا برای اعلام کردن به آنان است که ایشان با وجود جاودانه ماندنشان در مشیت خدا هستند و از مشیت خدا خارج نمی‌شوند. و این با عزم و جزم خداوند به اینکه آنان جاودانه در بهشت می‌مانند منافاتی ندارد، همچنان که در این آیات است:

﴿وَلَئِن شِئۡنَا لَنَذۡهَبَنَّ بِٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِۦ عَلَيۡنَا وَكِيلًا٨٦[الإسراء: ٨٦]

«و اگر می‌خواستیم، قطعاً آنچه را به تو وحی کرده‌ایم می‌بردیم، آنگاه درباره آن برای خویش در برابر ما مدافعی نمی‌یافتی».

﴿فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَۗ[الشورى: ٢٤]

«پس اگر خدا بخواهد بر دلت مهر می‌نهد».

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ[يونس: ١٦]

«بگو: اگر خدا می‌خواست آن را بر شما نمی‌خواندم و [خدا هم] شما را بدان آگاه نمی‌کرد».

نمونه‌های این امر، فراوان است. خداوند در این آیات، بندگانش را مطلع می‌سازد که همه کارها تحت مشیت و خواست خداوند است، هرچه خدا بخواهد می‌شود و هرچه نخواهد نمی‌شود.

بعضی می‌گویند: کلمه «ما» به معنای «من» است؛ یعنی مگر کسی از میان نیکبختان که خداوند بخواهد به سبب گناهانش او را داخل جهنم کند. عده‌ای هم، اقوال دیگری را در این خصوص اظهار داشته‌اند[١٠٨٢]. به هر حال و براساس هر تقدیر، این استثنا[١٠٨٣] از تشابه است، و آیه ﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ محکم است. همچنین است آیات زیر:

﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ٥٤[ص: ٥٤]

«همانا این رزق ماست که تمامی ندارد».

﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَاۚ[الرعد: ٣٥]

«میوه‌ها و سایه‌اش دائمی است».

﴿وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِينَ٤٨[الحجر: ٤٨]

«و هرگز از آنجا بیرون رانده نمی‌شوند».

خداوند جاودانه ماندن اهل بهشت با عبارت ابدی بودن در چندین جا از قرآن تأکید نموده و خبر داده که آنان، ﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ[الدخان: ٥٦]

«در آنجا مرگ را نخواهند چشید، جز همان مرگ نخستین را [که چشیده‌اند]».

این استثنا، منقطع است، و اگر آن را به استثنای موجود در آیه:

﴿إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَۚ[هود: ١٠٧]

اضافه کنی، منظور از دو آیه برایت روشن می‌شود. و استثنای وقتی که آنان در بهشت نیستند، از مدت جاودانه ماندن، همانند استثنای مرگ نخستین از کل مرگ می‌باشد. این مرگ پیش از حیات ابدی‌شان می‌باشد.

ادله سنت برای ابدی بودن و دوام بهشت، زیادند؛ مانند این فرموده پیامبر  ج: «من يدخل الجنة ينعم ولا يبأس، ويخلد ولا يموت»[١٠٨٤] «هر کس داخل بهشت گردد، از نعمت‌های آن برخوردار می‌گردد و هیچ وقت از نعمت‌های بهشتی بی‌بهره نمی‌ماند، و در آن جاودان می‌ماند و نمی‌میرد». در جای دیگری آن حضرت می‌فرمایند: «ينادي منادٍ: يا أهل الجنة إنّ لکم أن تصحّوا فلا تسقموا أبداً، وأن تشبّوا، فلا تهرموا أبداً، وأن تحيوا، فلا تموتوا أبداً»[١٠٨٥] «منادی ندا سر می‌دهد: ای اهل بهشت! همانا این امر برای شماست که همیشه سالم و سر حال بمانید و هرگز بیمار نشوید، و همیشه جوان بمانید و هرگز پیر نشوید، و همیشه زنده بمانید و هرگز نمیرید».

قبلاً گفته شد که مرگ میان بهشت و جهنم ذبح می‌شود و گفته می‌شود: «يا أهل الجنّة، خلود فلا موت، ويا أهل النار، خلودٌ فلاموت»[١٠٨٦] «ای اهل بهشت [در بهشت]! جاودان بمانید و دیگر مرگی در میان نیست، و ای اهل جهنم! [در جهنم] جاودان بمانید و دیگر مرگی در میان نیست.

[١٠٦٢]- نگا: «حادی‌الأرواح»، صفحات ١١-١٩.

[١٠٦٣]- تخریج آن گذشت.

[١٠٦٤]- در نسخه خطی (ب)، «يقال له» آمده است.

[١٠٦٥]- مالک در «الموطأ»، ١/٢٣٩ آن را روایت کرده است و از طریق او، بخاری به شماره: ١٣٧٩؛ مسلم به شماره: ٢٨٦٦؛ احمد در مسند خود، ٢/١١٣؛ و سنایی، ٤/١٠٧ آن را روایت کرده‌اند. همچنین بخاری به شماره‌های: ٣٢٤٠ و ٦٥١٥؛ احمد در مسند خود، ٢/١٦ و ٥١ و ١٢٣؛ ترمذی به شماره: ١٠٧٢؛ و نسائی، ٤/١٠٦-١٠٧ از چندین طریق از نافع از ابن عمر آن را روایت کرده است.

[١٠٦٦]- تخریج آن قبلا گذشت.

[١٠٦٧]- نووی می‌گوید: ما آن را با ضمه همزه و فتحه قاف و کسره دال مشدد آن را حرکت‌گذاری کرده‌ایم. معنایش این است: خودم یا پایم را به جلو بردم. قاضی عیاض نیز، آن را چنین حرکت‌گذاری کرد.

[١٠٦٨]- قسمتی از حدیثی طولانی است که مسلم به شماره: (٩٠١)(٣)؛ بخاری به شماره: ١٢١٢؛ و نسائی، ٣/١٣٠-١٣٢ آن را روایت کرده‌اند.

[١٠٦٩]- در اصل نسخه‌های خطی، آمده، و آنچه که در بالا ذکر شده براساس «صحیحین» می‌باشد.

[١٠٧٠]- در نسخه خطی (ب)، «و أریت» آمده است.

[١٠٧١]- بخاری به شماره: ١٠٥٢؛ و مسلم به شماره: ٩٠٧ آن را روایت کرده‌اند.

[١٠٧٢]- مسلم به شماره: ٤٢٦؛ و نسائی، ٣/٨٣ آن را روایت کرده‌اند. لفظ کامل حدیث، این است: «يا أيها الناس إني إمامکم، فلا تسبقوني بالرکوع ولا بالسجود و لا بالقيام، ولا بالانصراف، فإني أراکم أمامي ومن خلفي» ثم قال: «والذي نفس محمد بيده، لو رأيتم ما رأيت لضحکتم قليلاً، ولبکيتم کثيراً»، قالوا: وما رأيت يا رسول الله؟ قال: «رأيت الجنة والنار» «ای مردم! من امام پیشنماز شما هستم، پس با رکوع و سجود و قیام و انصراف از من جلو نیفتید، چون من شما را از جلو و از پشت خود می‌بینم» سپس فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر آنچه را که من دیدم، شما می‌دیدید، هر آینه کم می‌خندیدید و زیاد گریه می‌کردید»، گفتند: ای رسول خدا! چه چیزی را دیدی؟ فرمود: «بهشت و جهنم را دیدم».

[١٠٧٣]- در «الموطأ» و «المسند»، عبارت «حتی يرجعه» آمده است. و در سنن نسائی، عبارت «يبعثه»، و در سنن ابن ماجه، «حتی يرجع إلی جسده» آمده است.

[١٠٧٤]- تخریج آن از پیش گذشت.

[١٠٧٥]- ابوداود به شماره: ٤٧٤٤؛ ترمذی به شماره: ٢٥٦٣؛ نسائی، ٧/٣-٤؛ و احمد در مسند خود، ٢/٣٣٢، ٣٥٤ و ٣٧٣ آن را روایت کرده‌اند، و سند آن، حسن است. مسلم این حدیث را طولانی روایت نکرده آن گونه که شارح گفته است، بلکه نزد مسلم به شماره ٢٨٢٢ این حدیث از طریق روایت انس تنها با این لفظ آمده است: «حفّت الجنة بالمکاره، وحفّت النار بالشهوات» «بهشت با ناخوشی‌ها و سختی‌ها، و جهنم با شهوت‌ها احاطه شده است». همچنین دارمی در سنن خود، ٢/٣٣٩؛ و احمد در مسند خود، ٣/١٥٣، ٢٥٤ و ٢٨٤ از طریق روایت انس آن را به طور مختصر روایت کرده‌اند.

[١٠٧٦]- نگا: «حادی‌الأرواح، صفحات ٣٤-٣٧.

[١٠٧٧]- ترمذی به شماره: ٣٤٥٨ از طریق روایت عبدالرحمن بن اسحاق، از قاسم بن عبدالرحمن، از ابن مسعود به طور مرفوع آن را روایت کرده، و آن را حسن دانسته است با وجودی که عبدالرحمن بن اسحاق کسی است که همگی بر ضعیف بودنش اتفاق‌نظر دارند. و حسن دانستن این روایت توسط شیخ ناصرالدین در کتاب «الأحادیث الصحیحة»، شماره: ١٠٥ به خاطر دو شاهدی برای آن از طریق روایت ابوایوب، و روایت ابن عمر، موجه نیست، چون این دو روایت در عین ضعیف بودنشان، صلاحیت این را ندارند که شاهدی برای آن باشند، چون این دو روایت از لحاظ معنا با روایت ابن مسعود اختلاف دارند، چون در این دو روایت آمده که نهال بهشت، «لا حول و لا قوة إلاّ بالله» می‌باشد ولی در روایت ابن مسعود آمده که نهال بهشت، «سبحان الله والحمدلله، ولا إلا الاّ الله والله اکبر» می‌باشد؛ نگا: «المسند»، ٥/٤١٨؛ «مجمع‌الزوائد»، ١٠/٩٨.

[١٠٧٨]- ترمذی به شماره‌های: ٣٤٦٠ و ٣٤٦١ آن را روایت کرده است. راویان آن، ثقه‌اند فقط در آن تدلیس ابوزبیر هست. با وجود آن، ترمذی گفته است: این حدیث حسن صحیح غریب است، که این حدیث را جز از طریق روایت ابوزبیر از جابر سراغ نداریم.

[١٠٧٩]- قائل شدن به فنای جهنم که از برخی سلف صالح روایت می‌شود ـ اگر صحت داشته باشد ـ قول ضعیف و مرجوح و مخالف ادله قطعی از قرآن و سنت است؛ ادله‌ای که بر بقای جهنم تا ابد و بقای جهنمیان در آن دلالت دارند؛ مانند این آیات: «کذلك يريهم الله أعمالهم حسرات عليهم وما هم بخارجين من النار» و «يريدون أن يخرجوا من النار وما هم بخارجين منها ولهم عذاب مقيم». و مانند آنچه راجع به احادیث شفاعت به صحت و ثبوت رسیده، و اینکه هیچ کس در آتش جهنم باقی نمی‌ماند مگر کسانی که قرآن آنان را حبس کرده باشد، و آنان هم کفارند. اما موحدانی که خدا آنان را داخل جهنم کرده است، حتماً با رحمت مهربان‌ترین مهربانان از آتش جهنم بیرون می‌آیند.

[١٠٨٠]- نگا: «حادی الأرواح»، صفحات ٢٤٢-٢٤٤.

[١٠٨١]- نگا: «جامع‌البیان»، ١٥/٤٨٨.

[١٠٨٢]- این از سخنان ابن قیم در کتاب «حادی الأرواح»، ص ٢٢٢ می‌باشد. دنباله عبارت فوق این است: «و این اقوال» نزدیک به هم هستند و می‌توان میان آنها چنین جمع کرد: خداوند سبحان راجع به جاودانه ماندن آنان در بهشت در هر وقت خبر داده مگر وقتی که آنان در بهشت نباشند و این شامل وقت بودنشان در دنیا و برزخ و در صحرای محشر و بر روی پل صراط، و بودن برخی از آنان به مدتی در جهنم، می‌شود...».

[١٠٨٣]- در کتاب «حادی الأرواح»، ص ٢٤٤ آمده است: پس این آیه.

[١٠٨٤]- مسلم به شماره: ٢٨٣٦ از طریق روایت ابوهریره آن را با این لفظ روایت کرده است: «من يدخل الجنة ينعم ولايبأس، لاتبلی ثيابه، ولايفنی شبابه» «هر کسی داخل بهشت گردد، از نعمت‌های آن برخوردار می‌گردد و هیچ‌گاه از نعمت‌های بهشتی بی‌بهره نمی‌ماند، و لباس‌هایش کهنه و فرسوده نمی‌شود و جوانی‌اش از بین نمی‌رود». دارمی در سنن خود، ٢/٣٣٢؛ و احمد در مسند خود، ٢/٣٧٠، ٤٠٧، ٤١٦ و ٤٦٢ آن را با این لفظ روایت کرده‌اند: «من دخل الجنة ينعم ولايبأس، لاتبلی ثيابه، ولا يفنی شبابه، وله في الجنة ما لاعين رأت، ولا أذن سمعت، ولا خطر علی قلب بشر» «هر کس داخل بهشت گردد، از نعمت‌های آن بهره‌مند می‌گردد و هیچ‌گاه از نعمت‌های بهشتی بی‌بهره نمی‌گردد، لباس‌هایش کهنه و فرسوده نمی‌شود، و جوانی‌اش از بین نمی‌رود، و او در بهشت نعمت‌هایی دارد که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است».

[١٠٨٥]- مسلم به شماره: ٢٨٣٧؛ ترمذی به شماره ٣٢٤٦؛ احمد در مسند خود، ٢/٣١٩ و ٣/٣٨ و ٩٥؛ نسائی در «الکبری» آن‌گونه که در «التحفة»، ٣/٣٢٩ آمده؛ دارمی در سنن خود، ٢/٣٣٤؛ و بغوی در «شرح السنة»، به شماره: ٤٣٨٣ آن را روایت کرده‌اند.

[١٠٨٦]- تخریج آن قبلا گذشت.