معنای «نظر» به تناسب کاربردهایش فرق میکند
«نظر» (نگاه کردن) به تناسب حروفی که با آن میآیند و به تناسب متعدی بودن به وسیله خودش، کاربردهای متعددی دارد: اگر به وسیله خودش متعدی شود، معنایش مهلت دادن و منتظر بودن و ایستادن است؛ مانند این آیه: ﴿ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ﴾[الحديد: ١٣] «فرصت دهید به ما تا از نورتان فروغی برگیریم». اگر به وسیله حرف «فی» متعدی شود، معنایش تفکر و پند گرفتن است؛ مانند این آیه: ﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[الأعراف: ١٨٥] «آیا در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده فکر نکردهاند». و اگر به وسیله حرف «إلی» متعدی شود، معنایش دیدن به وسیله چشم است؛ مانند این آیه: ﴿ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ﴾[الأنعام: ٩٩] «به میوههایش آنگاه که به بار مینشیند نگاه کنید». پس چگونه است اگر به چهرهای که محل چشم است، اضافه شود! ابن مردویه[٣٢٤] با سند خود که به ابن عمر متصل نموده، روایت کرده که ابن عمر گفت: رسول خدا ج راجع به آیه: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢﴾ فرمود که این امر به خاطر شادابی و زیبایی است، و آیه: ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾ یعنی به چهره خداوند ﻷ نگاه میکنند[٣٢٥]. از حسن روایت شده که گوید: چشم به پروردگارش نگاه میکرد و با نور او شاداب و خندان و زیبا شد.
ابوصالح[٣٢٦] از ابن عباس ب راجع به تفسیر آیه ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾ روایت کرده که وی گوید: یعنی به چهره پروردگارشان مینگرند.
عِکرَمَه گوید: آیه ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢﴾ «در آن روز چهرههایی خرم و شادابند». این به خاطر نعمتهایی است که بدانها رسیدهاند، و آیه ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾ یعنی به پروردگارشان نگاه میکنند. سپس همانند این گفته را از ابن عباس ب نقل نمود[٣٢٧].
این، گفته همه مفسرانِ اهل سنت و حدیث است.
خداوند متعال میفرماید: ﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ٣٥﴾[ق: ٣٥] «برایشان هر چه بخواهند در آنجا موجود است و نزد ما بیشتر نیز هست». علی بن ابی طالب و انس بن مالک س میگویند: این چیز اضافی، نگاه کردن به چهره خداوند ﻷ میباشد. در جای دیگری میفرماید: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾[يونس: ٢٦] «برای آنان که کار نیک کردهاند، عاقبت نیکوتر و بیش از آن هست». «حسنی»، بهشت است و «زیادة»، نگاه کردن به چهره گرامی خداوند است. رسول خدا ج و پس از او صحابه، «حسنی» و «زیادة» را چنان تفسیر نمودهاند؛ همچنان که مسلم در صحیح خود از صُهیب روایت کرده که وی گفت: رسول خدا ج این آیه را خواند: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾[يونس: ٢٦] «برای آنان که کار نیک کردهاند، عاقبت نیکوتر و بیش از آن هست». و فرمود «إذا دَخَلَ أهلُ الجَّنَةَ الجَّنَةَ، وأهلُ النَّارِ النَّارِ، نَادی مُنَادٍ: يا أهلُ الجَّنَةَ، إن لَکُم عِنداللهِ مَوعِداً ويُريدُ[٣٢٨] أن يُنجِزَکُمُوهُ، فَيقُولُونَ: مَا[٣٢٩] هُوَ؟ ألَم يُثَقّل مَوازينَنَا ويُبَيِض وُجُوهَنَا، ويُدخِلنَا الجَّنَةَ، ويُجِرنَا[٣٣٠] مِنَ النَّار؟ فَيکشِفُ الحِجَابَ، فَينظُروُنَ إليهِ، فَما[٣٣١] أعطاهم شَيئاً أحَبَّ إليهِم مِنَ النّظرِ إليهِ وهي الزّيادَةُ»[٣٣٢] «وقتی اهل بهشت، داخل بهشت و اهل جهنم، داخل جهنم میشوند، ندا دهندهای ندا سر میدهد: ای بهشتیان! شما پیش خدا موعدی دارید و خدا میخواهد به این وعده وفا کند. بهشتیان میگویند: این وعده چیست؟ مگر ترازوهای ما را سنگین و چهرههای ما را سفید ننمود و ما را داخل بهشت نگردانید و ما را از آتش دوزخ نرهانید؟ آنگاه پرده برداشته میشود و بهشتیان به خداوند نگاه میکنند. خداوند هیچ نعمت محبوب تری به اندازه نگاه کردن به او به بهشتیان نداده است. و زیادت همین نگاه کردن به پروردگار است».
دیگران با اسنادهای متعدد و الفاظ دیگری، این حدیث را روایت کردهاند که مفهوم همه شان این است که «زیادت» نگاه کردن به چهره خداوند ﻷ میباشد.
همچنین صحابه ش، «زیادت» را چنان تفسیر نمودهاند. ابن جریر از جماعتی از صحابه از جمله ابوبکرصدیق، حُذیفه، ابوموسی اشعری و ابن عباس ش، آن را روایت کرده است[٣٣٣].
خداوند متعال در جای دیگری میفرماید: ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥﴾[المطففين: ١٥] «چنین نیست همانا ایشان در آن روز از پروردگارشان سخت محروماند». امام شافعی و دیگر ائمه جهت اثبات رؤیت خدا برای بهشتیان به این آیه استدلال کردهاند.
طبری و دیگران از مُزَنیّ[٣٣٤] از شافعی آن را آورده است. حاکم[٣٣٥] گوید: اصم برای ما نقل کرد که ربیع بن سلیمان[٣٣٦] برای ما نقل کرد و گفت: در خدمت محمد بن ادریس شافعی / بودم. وصلهای از صعید به سوی شافعی آمد که در آن نوشته شده بود: راجع به این فرموده خداوند متعال چه میگویی؟ ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥﴾[المطففين: ١٥] «چنین نیست همانا ایشان در آن روز از پروردگارشان سخت محروماند». امام شافعی گفت: از آنجایی که اینان به خاطر خشم و غضب خدا از ایشان، از خداوند محروم شدهاند، این نشان میدهد که دوستان خدا به خاطر رضایت و خشنودی پروردگار از آنها، خداوند را میبینند[٣٣٧].
[٣٢٤]- او حافظ و علامه و محدث اصفهان، ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی، صاحب «التفسیر الکبیر» و «التاریخ» است. وی به سال ٤١٠ هـ٠ق وفات یافت؛ شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلأ»، ج١٧ شماره ١٨٨ آمده است.
[٣٢٥]- طبری در کتاب «جامع البیان»، ج٢٩ ص١٢٠ از طریق علی بن حسین بن أبجر آن را آورده که در این روایت علی بن حسین بن ابجر گوید: مصعب بن مقدام برای ما نقل کرد که اسرائیل بن یونس، از ثویر، از ابن عمر برای ما نقل کرد که ابن عمر گفت: رسول خدا ج فرمود «إن أدنی أهل الجنة منزلةً لمن ينظر في ملکه ألفی سنة، قال: وأن أفضلهم منزلةً لمن ضينظر في وجه الله کل يوم مرتين، قال: ثم تلی: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القيامة: ٢٢-٢٣] قال: بالبياض والصفاء، قال: ﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾ قال تنظر کل يوم في وجه الله جلّ وعزّ» «همانا پایینترین درجه بهشتیان از آن کسی است که دو هزار سال به ملک خداوند نگاه میکند، و برترین درجه بهشتیان از آن کسی است که هر روز دو بار به چهره خداوند مینگرد. راوی گوید: سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت کرد: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القيامة: ٢٢-٢٣] «در آن روز چهرههایی خرم و شادابند، به پروردگار خود مینگرند». پیامبر ج فرمود: با سفیدی و شادابی چهره هر روز به چهره خداوند ﻷ نگاه میکنند». اسناد این روایت، به خاطر ضعف ثویر خیلی ضعیف است. ثویر، پسر ابوفاخته است. سفیان ثوری چنین او را توصیف نموده که او از ارکان دروغ است. دارقطنی دربارهاش میگوید: او متروک است. و چندین نفر از ائمه حدیث او را ضعیف دانستهاند.
[٣٢٦]- نام او باذام و بنا به گفته بعضی، باذان است. ابوصالح برده آزاد شدهام هانی دختر ابوطالب است. از ابن عباس و عکرمه و علی بن ابی طالب و ابوهریره و صاحبش ام هانیء، حدیث را روایت نموده و اکثر احادیثی که را که روایت نموده راجع به تفسیر آیات قرآن است. و کمتر روایتهایش، متصل و دارای سند است. ابن عدی میگوید: هیچ یک از علمای متقدم را نمیشناسم که وی را پسندیده باشد. امام ذهبی در کتاب «تاریخ الإسلام» او را در طبقه دوازدهم نام برده و طبقه دوازدهم همان است که افرادی که در این طبقه جای دارند، میان سالهای ١١١-١٢٠هـ.ق وفات یافتهاند. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج٥ شماره: ١١ آمده است.
[٣٢٧]- به کتاب «الشریعة» اثر آجری، صفحه ٢٥٦ مراجعه نمایید.
[٣٢٨]- در سنن ابن ماجه، «یرید» بدون «واو» آمده است.
[٣٢٩]- در سنن ابن ماجه،«وما» آمده است.
[٣٣٠]- در سنن ابن ماجه، «وینجنا» آمده است.
[٣٣١]- در سنن ابن ماجه، «فوالله ِما» آمده است.
[٣٣٢]- مسلم در شماره: ١٨١ در مبحث «في الإيمان»، باب «إثبات رؤية المؤمنين في الآخرة رَبَّهم سبحانه وتعالی»؛ ترمذی به شماره: ٢٥٥٥ و٣١٠٤؛ ابن ماجه به شماره ١٨٧؛ احمد در مسند خود، ج٤ صص٣٣٢ و٣٣٣؛ طیالسی به شماره: ١٣١٥؛ طبری به شماره: ١٧٦٢٦؛ و آجری در ص ٢٦١ آن را روایت کردهاند. این لفظی که نگارنده آورده، لفظ مسلم نیست.
[٣٣٣]- شارح / آن را در صفحه: ٨١٨ ذکر میکند و ما آنجا، آن را تخریج خواهیم کرد.
[٣٣٤]- او امام و علامه، فقیه امت اسلام، عالم پرهیزکاران، ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی بن اسماعیل مزنی مصری، رفیق امام شافعی و یاری کننده مذهب شافعی است. او صاحب کتاب «المختصر» است که مختصری از علم و معنای گفته شافعی است. مزنی در مقدمه این کتاب میگوید: این کتاب را از علم محمد بن ادریس شافعی / و از معنای گفتهاش خلاصه نمودم تا آن را به طالبان و علاقمندان تقدیم دارم. در ضمن نهی شافعی از تقلید خود و تقلید دیگران به همه اعلام میدارم تا به خاطر دینش به این کتاب نظری افکند و جانب احتیاط را رعایت کند. خدا یاور و توفیق دهنده است. مزنی به سال ٢٦٤ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء» ج١٢ شماره: ١٨٠ آمده است.
[٣٣٥]- او امام و حافظ و ناقد، شیخ محدثین، محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه، ابوعبدالله بن بَیِّع نیشابوری و شافعی مذهب، صاحب کتاب «المستدرک علی الصحیحین» و دیگر تألیفات است. او کتابهای متعددی را تصنیف نمود و راویان را تجریح و تعدیل و احادیث را تصحیح و تعلیل نمود. حاکم از علمای متبحر بود و مقداری به تشیع گرایش داشت. وی به سال ٤٠٥ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیرأعلام النبلاء»، ج ١٧ شماره:١٠٠ آمده است.
[٣٣٦]- او پسر عبدالجبار بن کامل، امام و محدث و فقیه بزرگ، ابومحمد مرادی و اهل مصر و مؤذن و رفیق امام شافعی و ناقل علم او، شیخ مؤذنان در مسجد جامع فسطاط است. عمر طولانی داشت و نامش مشهور بود و اصحاب حدیث دور او جمع میشدند. ربیع عمرش را در راه کسب علم و نشر و گسترش آن، صرف نمود. وی به سال ٢٧٠ هـ.ق وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیرأعلام النبلاء»، ج١٢ شماره٢٢٢ آمده است.
[٣٣٧]- بیهقی در «مناقب» خود، ج١ ص ٤١٩ از طریق عبدالملک بن محمد بن عدی جرجانی از ربیع بن سلیمان؛ آن را از شافعی روایت نموده است.