اختلاف نظر در مسمّا و مفهوم نفس و روح
علما راجع به مسمّا و مفهوم نفس و روح اختلافنظر دارند، در اینکه آیا نفس و روح با هم فرق دارند یا نه یکی هستند؟[٩٦١] درست آن است که نفس بر اموری چند اطلاق میشود همچنین روح بر اموری چند اطلاق میشود. پس گاهی مدلول و مفهومشان یکی است و گاهی با هم فرق دارند.
نفس بر روح هم اطلاق میشود اما وقتی روح در بدن است، غالباً نفس نامیده میشود و هرگاه روح از بدن جدا شود، غالباً روح نامیده میشود.
نفس بر خون هم اطلاق میشود؛ در حدیث آمده است: «ما لا نفس له سائلة لا ينجس الماء إذا مات فيه»[٩٦٢] «هر موجودی که خون جهنده نداشته باشد، هرگاه در آب بمیرد، آب را نجس نمیگرداند».
نفس به معنای چشم هم آمده است؛ مثلاً گفته میشود: «أصابت فلاناً نفسٌ» یعنی «چشم به فلانی برخورده است»[٩٦٣].
نفس به معنای ذات و خود انسان هم میآید؛ مانند این آیات:
﴿فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ﴾[النور: ٦١]
«بر خودتان سلام کنید».
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ﴾[النساء: ٢٩]
«و خودتان را نکشید».
اما روح نه در حالت جدایی و نه همراه با نفس، بر بدن اطلاق نمیشود. روح بر قرآن و بر جبرئیل اطلاق میشود:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ﴾[الشورى: ٥٢]
«و همین گونه ما روحی از امر خود را [به صورت قرآن] به تو وحی کردیم».
﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣﴾[الشعراء: ١٩٣]
«روحالامین (جبرئیل) آن را نازل کرده است».
روح بر هوایی که در بدن انسان رفت و آمد دارد، نیز اطلاق میشود.
اما روحی که خداوند دوستانش را با آن مورد تأیید و یاری قرار میدهد، روح دیگری است همچنان که میفرماید:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ﴾[المجادلة: ٢٢]
«آنانند که [خدا] ایمان را در دلهایشان رقم زده و با روحی از جانب خود تقویتشان کرده است».
همچنین نیروهایی که در بدن است، روح نامیده میشوند؛ پس گفته میشود: «الروح الباصر» (نیروی بینایی)، «الروح السامع» (نیروی شنوایی)، «الروح الشامّ» (نیروی بویایی).
روح بر أخصّ همه اینها اطلاق میشود و آن هم، نیروی معرفت خدا و بازگشت به خدا و محبت او و برانگیختن قصد و نیت انسان جهت درخواست از خدا میباشد. نسبت این روح به روح، همانند نسبت روح به بدن است. پس علم، روحی دارد؛ احسان و نیکی کردن، روحی دارد و محبت و توکل و صداقت، هر کدام روحی دارند[٩٦٤].
انسانها در این ارواح[٩٦٥] متفاوت هستند: برخی از مردمان، این ارواح بر آنها غلبه یافته، پس روحانی میشوند، و برخی این ارواح یا اکثر آنها را از دست میدهند، در نتیجه زمینی و حیوانی میشوند.
در سخنان بسیاری از علما آمده که آدمی سه تا نفس دارد:[٩٦٦] نفس مطمئنه، نفس لوّامه و نفس اماره. اینان میگویند: برخی از مردمان، این نفس بر او غالب است و برخی، آن نفس بر او غالب میباشد؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧﴾[الفجر: ٢٧]
«ای نفس آرام و اطمینانیافته!».
﴿وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢﴾[القيامة: ٢]
«و [باز] نه، سوگند به نفس ملامتگر!».
﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾[يوسف: ٥٣]
«همانا نفس [آدمی] پیوسته به بدیها امر میکند».
[٩٦١]- نگا: «الروح»، ص ٢٩٠.
[٩٦٢]- دارقطنی در سنن خود، ١/٣٧؛ بیهقی، ٢/٢٥٣؛ و ابن عدی در «الکامل»، ٣/١٢٤٢ از طریق روایت سلمان فارسی آن را روایت کردهاند که سلمان گوید: رسول خدا ج فرمود: «يا سلمان، کلّ طعام وشراب وقعت فيه دابة لها دم، فماتت فيه، فهو حلال أکله وشربه ووضوؤه» «ای سلمان! هر غذا و آبی که حیوانی در آن بیفتد که خون داشته باشد و در آن بمیرد، خوردن و نوشیدن و وضو گرفتن از آن حلال است». در سند آن سعیدبن ابی سعید زبیدی هست که مجهول و ناشناخته است، و علی بن زید بن جدعان نیز در سند آن وجود دارد که ضعیف است. سیوطی در «الجامعالکبیر»، ٢/٩٦٤ از دارقطنی، و خطیب بغدادی در کتاب «المتفق والمفترق» آن را آوردهاند.
[٩٦٣]- این قول جوهری در «الصحاح» میباشد. ابن قیم در دنباله آن میگوید: اینگونه نیست که او گفته است، بلکه نفس در اینجا، همان روح است، و نسبت اضافه به چشم برای گستردگی مطلب است، چون نفس به واسطه نگاه کردن این کار را میکند، و آنچه که به فلانی برخورد کرده، فقط نفس بیننده است.
[٩٦٤]- در نسخه خطی (ب) آمده است: پس علم، روح است و احسان و نیکی کردن، روح است و محبت و توکل و صداقت هر کدام، روح هستند.
[٩٦٥]- در اصل نسخههای خطی، «الروح» آمده است و آنچه در اینجا آمده براساس کتاب «الروح» اثر ابن قیم، ص ٢٩٤ میباشد.
[٩٦٦]- نگا: «الروح»، صفحات ٢٩٤-٣٠٥.