شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

١١- مشخص کردن معنای متشابه و بیان اینکه قرآن همه‎اش واضح و روشن و تفسیر آن ممکن است

١١- مشخص کردن معنای متشابه و بیان اینکه قرآن همه‎اش واضح و روشن و تفسیر آن ممکن است

محکم سه قسم است و هر یک در مقابل نوعی از متشابه است.

اِحکام گاهی در تنزیل است و مقابل آن القاءات و وسوسه‎های شیطانی است که خدا آن را از بین برده است.

و گاهی در ابقای تنزیل است و مقابل آن منسوخ است که آن هم برداشتن حکم چیزی است که قبلاً مشروع گردیده است.

و گاهی در تأویل است. اِحکام در این قسم، یعنی تشخیص حقیقت مقصود تا اینکه با غیر آن مشتبه نگردد. مقابل آن، آیات متشابه است. یعنی آیاتی که احتمال این معنا را دارد. امام احمد می‌گوید: محکم، آن است که اختلافی در آن نیست و متشابه آن است که در جایی به این معناست و در جایی دیگر به آن معنا.

تشابه، امری نسبی است. ممکن است چیزی بر یک شخص مشتبه گردد که برای دیگری چنین نباشد. ممکن است در قرآن آیات زیادی وجود داشته باشند که بسیاری از دانشمندان معنایشان را ندانند چه برسد به دیگران. تشابه در آیه‎ای معین نیست بلکه گاهی معنای آیه‎ای برای کسی نامعلوم است اما دیگری معنای آن را می‎داند. تشابه گاهی به خاطر غرابت لفظ است، و گاهی به خاطر مشتبه شدن معنای یک لفظ با لفظی دیگر می‎باشد، و گاهی به خاطر شبهه‎ای در درون انسان است که او را از شناخت حق منع می‌کند، و گاهی به خاطر عدم تدبر کامل، و گاهی به خاطر اسباب و عللی دیگر می‎باشد. ولی این بدان معنا نیست که شناخت معنای مقصود از این آیات، محال است که درک آن ممکن نیست آن گونه که متکلمین ادعا می‎کنند.

کلمه «تأویل» در عرف سلف صالح دو معنی دارد:

اول- تفسیر کلام و بیان معنای آن، چه موافق ظاهرش باشد و چه مخالف آن. پس تأویل و تفسیر با این معنا، نزدیک به هم یا مترادف‎اند. و این همان منظور مجاهد از تأویل است که می‎گوید: دانشمندان، تأویل (تفسیر) آن را می‎دانند.

محمد بن جریر طبری در تفسیر خود می‎گوید: تأویل گفته‎اش، چنین و چنان است. و اهل تأویل در این آیه و امثال آن اختلاف نظر دارند. منظور ابن جریر از تأویل، تفسیر است و با این معنا قرآن همه‎اش اعم از محکم و متشابه، تأویلش ممکن است و چیزی در آن نیست که معنایش قابل درک نباشد، و رسول خدا  ج وفات نیافت مگر وقتی که یارانش علم کامل به تمامی معانی آیات قرآنی و احادیث نبوی داشتند.

مجاهد می‎گوید: «قرآن را از اول تا آخرش برای ابن عباس خواندم و در کنار هر آیه‎ای توقف می‎کردم و معنایش را از او می‎پرسیدم».

ابن مسعود می‎گوید: «در قرآن آیه‎ای نیست مگر آن که می‎دانم که آن آیه در چه رابطه‎ای نازل شده است».

حسن گوید: «خداوند آیه‎ای را نازل نکرده مگر آن که دوست دارد که مراد و منظور از آن، دانسته شود».

به همین خاطر سلف صالح قرآن را بر تمام علوم دینی محیط می‎دانستند همچنان که مسروق می‎گوید: ما از یاران محمد  ج از چیزی سؤال نمی‎کنیم مگر اینکه علم آن در قرآن است اما علم ما از درک آن، ناتوان است.

آنان مخالف کسی هستند که می‎گوید: تشابه در معنای لفظ است به گونه‎ای که مراد آن را کسی جز خدا نمی‎داند. و بر این باورند که لازمه‌ی این قول، این است که خدا کلامی را بر پیامبرش نازل فرموده که معنایش را نه او و نه جبرئیل و نه دیگران نمی‎دانند. و این نسبت دادن نقص به پیامبر  ج و قرآن است، چون خداوند قرآن را نازل کرده و خبر داده که آن را بیان و هدایت و نور و شفا قرار داده و به ما امر فرموده که در آن تدبر کرده و همه‎اش را درک کنیم.

چیزی از آن استثنا نکرده که قابل تدبر و درک نباشد، و به پیامبر  ج دستور داده که آنچه را که به سوی انسان‌ها نازل شده، برایشان تبیین و پیام روشن الهی را بدانان ابلاغ نماید.

اگر در قرآن چیزی می‎بود که معنایش قابل فهم نباشد، امر به تدبر و تعقل آن، بی‎معنی است و در این صورت پیامبر  ج آنچه را که به سوی انسان‌ها نازل شده، برایشان تبیین ننموده و پیام روشن الهی را بدانان ابلاغ نکرده است.

- و اما معنای دوم تأویل، عبارت است از خود مراد از کلام. پس اگر کلام امر یا نهی باشد، تأویل آن، خود انجام دادن عملی است که بدان امر شده یا خود ترک کردن عملی است که از آن نهی شده همچنان که عایشه  ل می‎گوید:

رسول الله  ج در رکوع و سجود می‎گفت: «سبحانك اللهم ربنا وبحمدك، اللهم اغفرلي» «پروردگارا، تو پاک و منزهی و ستایش مخصوص توست. خدایا مرا ببخشای»، او با این فرموده‎اش قرآن را تأویل می‎کرد. یعنی این فرموده، تأویل این آیه است: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ[النصر: ٣] «پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و آمرزش خواه».

و اگر کلام، خبر باشد، تأویل آن، خود چیزی است که از آن خبر داده شده است. پس تأویل آنچه که خداوند راجع به خودش و روز آخرت خبر داده خود حقیقتی است که از آن خبر داده که این به نسبت خداوند، کنه و حقیقت ذات و صفاتش است که غیرخدا آن را نمی‎داند. و این همان متشابهی است که تأویل آن کسی جز خدا نمی‎داند. همانا احدی کیفیت آنچه را که خداوند راجع به خودش خبر داده، نمی‎داند و کنه و حقیقت ذات و صفاتش را درک نمی‌کند. و این چیزی است که واگذار کردن علم درباره آن به خداوند   واجب است[٣].

[٣]- نگا: مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج٦، صفحه٤٣٤.