تأویل از نظر مفسرین، تفسیر کلام و بیان معنای آن میباشد
تأویل در کلام بسیاری از مفسرین همچون ابن جریر و دیگران، به معنای تفسیر کلام و بیان معنای آن میباشد خواه این تأویل موافق ظاهر کلام باشد یا مخالف آن. این اصطلاحی شناخته شده است و این تأویل همانند تفسیر است که حق و درست آن، پذیرفته و مورد ستایش قرار میگیرد و باطل آن رد میشود.
در آیه ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾[آل عمران: ٧] «و تأویل آن را جز خدا نداند و آنها که در دانش ریشه دارند» دو قرائت هست: قرائت کسانی که بر گفته (إلّا الله) وقف میکنند، و قرائت کسانی که بر آن وقف نمیکنند. هر دو قرائت، درست است. منظور از قرائت اولی، متشابه در خود خداوند است که خدا علم تأویل آن را فقط برای خودش برگزیده است. و مراد از قرائت دومی، متشابه اضافی است که آنهایی که در دانش ریشه دارند، تفسیر آن را که همان تأویل است، میدانند[٣٩٢].
کسانی که بر روی گفته (إلّا الله) وقف میکنند، منظورشان این نیست که تأویل به معنای تفسیر معنا است، چون لازمه این، آن است که خداوند کلامی را بر پیامبرش نازل کرده که تمامی امت و پیامبر ج معنای آن را نمیدانند و آنان که در دانش ریشه دارند، در شناخت معنای آن سهمی ندارند جز این که بگویند: ﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ﴾[آل عمران: ٧] «ما بدان ایمان داریم، همه از جانب پروردگار ماست». این گفته را دیگر مؤمنانی که در دانش ریشه ندارند، نیز میگویند و ثابت قدمان در دانش باید در این خصوص از مؤمنان عوام، نوعی برتری و امتیاز داشته باشند.
ابن عباس ب گوید: من از آنانی هستم که در دانش ریشه دارند و تأویل آن را میدانند[٣٩٣]. ابن عباس ب راست گفت: چون پیامبر ج برایش دعا کرد و فرمود «اللهم فقِّههُ في الدين، وعلِّمه التأويلَ»[٣٩٤] «خدایا درک و فهم دین را به او عطا کن و علم تأویل را به او یاد بده». بخاری و دیگران آن را روایت کردهاند. و دعای پیامبر ج رد نمیشود[٣٩٥]. مجاهد[٣٩٦] گوید: قرآن را از اول تا آخر برای ابن عباس خواندم در کنار هر آیه میایستادم و معنای آن را از وی میپرسیدم[٣٩٧]. به طور متواتر از ابن عباس نقل شده که وی راجع به آیه مذکور نگفته است: این آیه جزو متشابهی است که کسی جز خدا تأویل آن را نمیداند.
اصولیون میگویند: متشابه، حرف مقطعه در اوایل برخی سوره هاست. این مطلب از ابن عباس روایت شده است. با این وجود اکثر مردم راجع به معنای این حروف سخن گفتهاند. اگر معنای اینها، شناخته شده باشد، معنای متشابه شناخته میشود و اگر معنایشان شناخته شده نباشد، چون این حروف متشابه است، معنای غیر آنها معلوم است. و این مطلوب است.
به علاوه خداوند میفرماید: ﴿مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ﴾[آل عمران: ٧] «بخشی از آن آیات محکم [صریح و روشن] است که اساس کتابند و برخی متشابه [و دارای تأویل] اند». و این حروف مقطعه از نظر جمهور دانشمندان آیات عادی نیستند.
تأویل در اصطلاح فقهاء و متکلمان متأخر، برگرداندن لفظ از احتمال راجح به سوی احتمال مرجوح به خاطر دلالتی است که موجب این امر میشود. و این همان تأویلی است که علماء در بسیاری از امور خبری و طلبی در آن اختلاف نظر دارند.
[٣٩٢]- به کتابهای «جامع البیان»، ج ٦ ص ٢٠١ اثر طبری؛ «مشکل القرآن»، صفحات ٩٨-١٠٢ اثر ابن قتیبه مراجعه کنید.
[٣٩٣]- طبری در تفسیر خود، به شماره ٦٦٣٢ از طریق ابن ابی نجیح، از مجاهد، از ابن عباس آن را روایت کرده که ابن عباس گفت: من از کسانی هستم که تأویل آن را میدانند. ابن ابی نجیح، همان عبدالله بن یسار است. یحی بن سعید گوید: او تفسیر را از مجاهد نشنیده است.
[٣٩٤]- احمد در مسند خود، ج ١ صفحات ٢٦٦، ٣١٤، ٣٢٨ و ٣٣٥؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، به شمارههای: ١٠٦١٤ و ١٢٥٠٦ و در «المعجم الصغیر»، ج ١ ص ١٩٧ آن را با همین لفظ روایت کردهاند. بخاری به شماره: ١٤٣؛ و بغوی به شماره: ٣٩٤٢ آن را با لفظ «اللهم فقهه في الدين» روایت کردهاند. مسلم به شماره: ٢٤٧٧ در مبحث «فضائل الصحابة»، باب «فضائل عبدالله بن عباس» آن را بدون عبارت «في الدین» روایت کرده است. بخاری به شمارههای: ٧٥، ٣٧٥٦ و ٧٢٧٠ نیز آن را با لفظ «اللهم علمه الکتاب» آورده است. همچنین بخاری به شماره: ٣٧٥٦؛ ترمذی به شماره: ٣٨٢٤، ابن ماجه به شماره: ١٦٦؛ بغوی به شماره: ٣٩٤٣، طبرانی به شمارههای: ١٠٥٨٨، ١١٩٦١ و ١٢٤٦٦، و ابونعیم در «الحلیة» ج ١ ص ٣١٥ آن را با لفظ «اللهم علمه الحکمة» روایت کردهاند و ابن ماجه عبارت «وتأويل الکتاب» را بدان افزوده است. و بزار به شماره: ٢٦٧٤ آن را با لفظ «اللهم علمه تأويل القرآن» آورده است.
[٣٩٥]- در این روایت آمده است که پیامبر ج سه چیز را از پروردگارش خواست، خداوند دو تا از خواستههایش را برآورده کرد و یکی از خواستههایش را برآورده نکرد. نگا «صحیح مسلم»، شمارههای ٢٨٨٩ و ٢٨٩٠.
[٣٩٦]- او امام و شیخ قاریان و مفسران، مجاهدبن جَبر، ابوحجاج مکی برده آزاد شده ابن ابی السائب است. قرآن و تفسیر و فقه را از ابن عباس آموخت و زیاد از او استفاده کرد. شرح حالش در کتاب «سیرأعلام النبلاء» ج ٤ شماره: ١٧٥ آمده است.
[٣٩٧]- به جامع البیان، اثر طبری، ج ١ ص ٩٠؛ «طبقات ابن سعد»، ج ٥ ص ٤٦٦؛ «تذکرة الحفاظ»، ج ١ ص ٩٢؛ و «تهذیب التهذیب»، ج ١٠ ص ٤٣ مراجعه کنید.