سخن درباره زیادبودن اجمالی و تفصیلی ایمان
زیادبودن ایمان از جهت اجمال و تفصیل، معلوم است که در ابتدای کار چیزی واجب نیست که پس از نزول همه قرآن واجب است، و بر هر کسی ایمان مفصل به آنچه که پیامبر ج بدان خبر داده واجب نیست اما بر کسی که خبرش به او رسیده واجب است. همچنان که به نسبت نجاشی[٧٧٦] و امثال او بود.
اما زیادبودن ایمان به وسیله عمل و تصدیقِ مستلزم عمل قلب و جوارح، کاملتر از تصدیقی است که مستلزم آن نیست. پس علمی که صاحبش به آن عمل میکند کاملتر از علمی است که به آن عمل نمیشود. پس وقتی لازمه و آثار چیزی حاصل نشود، نشاندهنده ضعف ملزوم است. به همین خاطر پیامبر ج فرمودند: «ليس المُخبَر کالمُعاين»[٧٧٧] «کسی که خبری به او داده شده، همانند کسی نیست که آن مطلب را دیده باشد». به عبارتی دیگر: «شنیدن کی بود مانند دیدن». و موسی ÷ وقتی اطلاع یافت که قومش گوساله را پرستیدند، الواح را نینداخت ولی وقتی با چمشان خود دید که آنان گوساله را پرستش کردهاند، الواح را انداخت. و این به خاطر شک موسی در خبر خداوند نبود، ولی کسی که خبری به او داده شده هر چند به صدق و راستگویی خبردهنده یقین و جزم داشته باشد، اما گاهی مطلبی که از آن خبر داده شده، در ذات خود تصور نمیشود همانند موقعی که فرد آن را با چشمان خود میبیند و آن را تصور میکند؛ همچنان که ابراهیم خلیل ÷ فرمود:
﴿رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ﴾[البقرة: ٢٦٠]
«پروردگارا! به من بنما که مردگان را چگونه زنده میکنی؟ فرمود: مگر باور نداری؟ گفت: چرا، ولی از آن جهت که دلم مطمئن شود».
به علاوه، هر کس که مثلاً حج و زکات بر او واجب است، لازم است آنچه را که بدان امر شده، بداند و ایمان داشته باشد که خداوند چیزی را بر او واجب کرده که بر دیگری واجب نکرده مگر به طور مجمل. و این چیزی است که ایمان مفصل در آن واجب است.
همچنین کسی که تازه مسلمان شده، اقرار مجمل بر او واجب است سپس هر گاه وقت نماز فرا رسید، بر او واجب است که به وجوب آن ایمان بیاورد و آن را ادا کند. پس مردمان در ایمانی که بدان امر شدهاند مساوی و برابر نیستند.
بدون شک هر کس تصدیق جازم در قلبش حاصل شود؛ تصدیقی که شهوت و شبههای نمیتواند با آن معارضه کند، چنین فردی دچار معصیت نمیشود و اگر شهوت و شبهه یا یکی از آن دو برایش پیش نمیآمد، گناه نمیکرد بلکه در این حال که شهوت یا شبهه یا یکی از آن دو برایش حاصل شده، قلبش مشغول چیزی است که او را دچار معصیت سازد، پس تصدیق و وعید از او گم میشود و گناه میکند. به همین خاطر پیامبر ج میفرماید: «لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن»[٧٧٨] «زناکار موقع زنا، زنا نمیکند در حالی که مؤمن است». پس او موقع زنا تصدیقش به حرام بودن زنا، از او گم میشود هر چند اصل تصدیق در قلبش باقی مانده، سپس آن را باز میگرداند. همانا متقیان و پرهیزکاران به گونهای هستند که خداوند متعال آنان را چنین توصیف نموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ[٧٧٩] مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[٧٨٠][الأعراف: ٢٠١]
«همانا هنگامی که پرهیزگاران گرفتار وسوسه شیطان میشوند به یاد [خدا] میافتند و ناگهان بینا و بصیر میشوند».
لیث از مجاهد روایت کرده که او گفت: او کسی است که قصد گناه میکند، پس خدای را به یاد میآورد و آن را رها میکند. شهوت و خشم، اساس گناههاست، وقتی او بینا و بصیر شد، از گناه بر میگردد. پس خداوند متعال فرمود:
﴿وَإِخۡوَٰنُهُمۡ يَمُدُّونَهُمۡ فِي ٱلۡغَيِّ ثُمَّ لَا يُقۡصِرُونَ٢٠٢﴾[الأعراف: ٢٠٢]
«و برادرانشان [که شیاطین هستند] آنها را به ضلالت میکشانند و هیچ کوتاهی نمیکنند».
ابن عباس ب میگوید: نه آدمیان از بدیها کوتاهی میکنند و نه شیطان از آنان دست بر میدارد[٧٨١]. اگر بصیر و بینا نشود، قلبش در کوری میماند و شیطان او را به ضلالت میکشاند هر چند تصدیق در قلبش دروغ نمیگوید. پس آن نور و بینایی و آن خشیت و ترس از قلبش خارج میشود. همان طور که انسان وقتی چشمانش را میبندد، چیزی را نمیبیند هر چند کور نیست، قلب هم به خاطر آنکه از زنگار گناهان پوشانده شده، حق را نمیبیند هر چند قلبش همانند قلب کافر کور نیست. این مطلب به طور مرفوع از پیامبر ج روایت شده که آن حضرت میفرمایند: «إذا زني العبد، نزع منه الإيمان، فإن تاب، أعيد إليه»[٧٨٢] «هر گاه بنده خدا زنا کرد، ایمان از وی گرفته میشود، اگر توبه کرد، ایمان به او برگردانده میشود».
[٧٧٦]- او پادشاه حبشه و نامش أصحمة بود. در زمان پیامبر ج اسلام آورد، و در حق مسلمانانی که به سرزمینش هجرت کردند، نیکی نمود. داستان برخورد او با مسلمانان و با کفار قریش که از او خواستند مسلمانان را به آنان تحویل دهد، مشهور است. نجاشی قبل از فتح مکه در شهر خود وفات یافت و پیامبر ج در مدینه نماز جنازه غایب را بر او خواند و چهار بار تکبیر گفت. به «الإصابة»، ١/١١٧ بخش دوم از حرف الف مراجعه کنید.
[٧٧٧]- ابن حبان به شماره: ٢٠٨٨؛ ابن ابی حاتم براساس آنچه که ابن کثیر در تفسیر خود، ٢/٢٤٨ از او نقل کرده؛ بزار به شماره: ٢٠٠؛ و طبرانی به شماره: ١٢٤٥١ از دو طریق از ابوعوانه، از ابوبشر، از سعید بن جبیر، از ابن عباس آن را روایت کرده که ابن عباس گفت: رسول خدا ج فرمود: «يرحم الله موسی ليس المعاين کالمخبر، أخبره ربه عزّ وجل أن قومه فتنوا بعده، فلم يلق الألواح، فلما رآهم وعاينهم، ألقی الألواح» «خدا موسی را رحم کند به راستی کسی که چیزی را با چشم میبیند مثل کسی که آن چیز را شنیده، نیست. خداوند به موسی خبر داد که قومش پس از او دچار فتنه و پرستش گوساله شدند، و موسی الواح را نینداخت اما وقتی با چشمان خود آنان را دید، الواح را انداخت». سند آن صحیح است. احمد در «المسند»، ١/٢١٥ و ٢٧١؛ ابن حبان به شماره: ٢٠٨٧؛ حاکم در «المستدرک»، ٢/٣٢١؛ و خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٦/٥٦ از طریق هیثم، از ابوبشر ... آن را با این لفظ روایت کردهاند: «ليس الخبر کالمعاينه، إن الله عزّ وجل أخبر موسی بما صنع قومه في العجل، فلم يلق الألواح، فلما عاين ما صنعوا، ألقی الألواح فانکسرت» «خبر مثل دیدن نیست، چون خداوند موسی را از آنچه که قومش گوساله را پرستیدند، مطلع کرد و موسی الواح را نینداخت اما وقتی خودش با چشمان خود این را دید، الواح را انداخت و الواح شکسته شدند». راویان آن، ثقهاند. و هیثم هر چند تدلیس کننده است اما شبهه تدلیسش با متابعت از ابوعوانه در روایت قبلی منتفی میشود. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی آن را تأیید نموده است. سیوطی در «الدر المنثور»، ٣/١٢٧ آن را آورده و نسبت آن را به عبد بن حمید و ابوالشیخ و ابن مردویه افزوده است. این حدیث شاهدی از طریق روایت انس دارد که طبرانی در «المعجم الأوسط» آن را آورده، و شاهد دیگری از طریق روایت ابوهریره دارد که خطیب بغدادی در تاریخ خود، ٨/٢٨ آن را روایت کرده است.
[٧٧٨]- تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٧٧٩]- در نسخههای خطی (ب) و (ج)، «طیف» آمده است، و هر دو، قرائت ثابتی هستند. ابن کثیر و ابوعمرو و کسائی، «طیف» بدون الف خواندهاند و نافع و عاصم و ابن عامر و حمزه «طائف» با الف کشیده و همزه خواندهاند. از فراء نقل است که طیف و طائف به یک معناست. اخفش میگوید: طیف در کلام عرب بیشتر از طائف کاربرد دارد. دیگران میان این دو (طیف و طائف) فرق نهاده و میگویند: «طائف» آن است که اطراف چیزی را طواف میکند، و «طیف» به معنای لمس و وسوسه و خطره است. به «الکشف»، ١/٤٨٦؛ «زاد المسیر»، ٣/٣٠٩-٣١٠؛ «حجة القراءات»، ص٣٠٥؛ «معانی القرآن»، ١/٤٠٢، اثر فراء؛ و «تفسیر الطبری»، ١٣/٣٣٤-٣٣٥ مراجعه کنید.
[٧٨٠]- امام ابوجعفر طبری در تفسیر این آیه: ١٣/٣٣٣-٣٣٤ میگوید: خداوند متعال میفرماید: همانا پرهیزگاران با ادای فرائض خدا و دوری از نافرمانی خدا، از عقاب و عذاب خدا میترسند. وقتی شیطان خشم یا گناه دیگری به آنان وسوسه کرد که مانع از ادای واجبات و تکالیفشان شد، در این صورت به یاد عقاب و ثواب خدا و وعده و وعید او میافتند و حق را میبینند و به آن عمل میکنند و به سوی طاعت و عبادات و فرائض خدا روی میآورند و طاعت شیطانها را رها میکنند.
[٧٨١]- جامع البیان، شماره: ١٥٥٦ طبری میگوید: این خبری از جانب خداست که شیطان به ضلالت و گمراهی و سرکشی گروه کافران میافزاید به گونهای که سوار بر گناهان میشوند و تقوای خدا و ترس بازگشت به سوی خدا آنان را از ادامه دادن معاصی و سرکشی و زیادشدن آن منع نمیکند. پس کافران همیشه در حال زیاد شدن معاصی و سوار بر معاصی هستند و شیطان هم تا ابد به گناهان آنان میافزاید. نه آدمیان از انجام فواحش و گناهان و سوار شدن بر آنها کوتاهی میکنند و نه شیطان از کشاندن آنها به ضلالت و گناه کوتاهی میکند.
[٧٨٢]- ابوداود در مبحث «في السنة»، باب «الدلیل علی زیادة الإیمان و نقصانه»، به شماره: ٤٦٩٠ از طریق روایت ابوهریره آن را آوردهاست. لفظ حدیث این است: «إذا زنی الرجل خرج منه الإيمان، کان عليه کالظلة، فإذا انقطع رجع إليه الإيمان» «هر گاه کسی زنا کرد، ایمان از او خارج میشود و بر او همانند یک سایه است، پس وقتی گناه از او برکَنده شد، ایمان به او بر میگردد». اسناد آن صحیح است و حاکم در «المستدرک»، ١/٢٢ آن را صحیح دانسته و ذهبی هم آن را تأیید کرده است.