ردّ بر کسانی که رؤیت خدا را انکار یا آن را تأویل نمودهاند
شرح عبارت: طحاوی / به مردود بودن اعتقاد معتزله و پیروانش در خصوص نفی رؤیت و مردود بودن اعتقاد کسانی که خدا را به مخلوق تشبیه میکنند، اشاره میکند؛ زیرا پیامبر ج میفرماید «إنکُم تَرَونَ رَبَّکُم کَمَا تَرَونَ القَمَرَ لَيلَةَ البَدرِ»[٣٨٧] «همانا شما پروردگارتان را میبینید درست مانند آنکه ماه شب چهارده را میبینید». در این حدیث، «کاف» تشبیه بر «ما» مصدری و موصول برای «ترون» که در محل مصدر (رؤیة) قرار گرفته، داخل شده است. پس تشبیه در رؤیت است نه در آنچه که رؤیت میشود. و این به طور واضح روشن میسازد که منظور پیامبر ج، اثبات و محقق ساختن رؤیت خدا برای بهشتیان و دفع احتمالات نقیض از آن است.پس از این بیان و روشنی مطلب، دیگر چه میماند! وقتی تأویل بر مانند این نص تسلط یابد، چگونه به نصی از نصوص دینی استدلال میشود؟! و آیا احتمال دارد که معنای نص این باشد «شما به پروردگارتان علم دارید درست مانند آنکه به ماه شب چهارده علم دارید». و برای این تأویل فاسد به این آیه استناد شود: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١﴾[الفيل: ١] «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاب فیل چه کار کرد؟» یا به دیگر نصوصی که در آن «رأی» که از افعال قلوب است به کار رفته است. شکی نیست که «رأی» گاهی بصری است و گاهی قلبی و گاهی از رؤیای خواب میباشد؛ ولی در کلام حتماً قرینهای میآید که یکی از معانی آن را مشخص سازد و گرنه اگر متکلم، در کلامش قرینهای نیاورد که یکی از معانی آن را مشخص سازد، قطعاً کلامش مجمل و معماگونه است نه مبیَّن و روشن و توضیح داده شده. و کدام بیان و قرینه بالاتر از این فرموده است: «تَرَونَ رَبَّکُم کَما تَرَونَ الشَّمسَ في الظَّهيرةِ ليس دُونَها سَحابٌ»[٣٨٨] «همانا شما پروردگارتان را میبینید درست مانند اینکه خورشید را در ظهر که هوا ابری نیست، میبینید»؟! پس آیا چنین رؤیتی مربوط به رؤیت چشم است یا رؤیت قلب؟ و آیا چنین چیزی جز بر کسی که خداوند قلبش را کور کرده، پنهان میماند؟!
اگر بگویند: حکم عقل به اینکه رؤیت خداوند متعال محال است امکان آن تصور نمیشود ما را به این تآویل مجبور کرده است!
در جواب میگوییم: این گفته، ادعای شماست و اکثر عقلاء در این زمینه مخالف شما هستند و عقل آن را محال و غیر ممکن نمیداند. بلکه اگر موجودی قائم به ذات که رؤیتش ممکن نباشد بر عقل عرضه شود، آن وقت حکم میکند که رؤیت آن محال است.
این گفته طحاوی «لمن اعتبرها منهم بوهم» «به نسبت کسانی که با وهم و گمان آن را معتبر دانسته اند»، یعنی گمان میکنند که خداوند متعال با فلان صفت و کیفیت دیده میشود در نتیجه با وهم و گمان خود دچار تشبیه خدا به مخلوقات شده است. سپس بعد از این توهم، اگر وصفی که توهم کرده، اثبات نماید، او مشبّه (تشبیه کننده صفات خدا به صفات مخلوقات) است و اگر به خاطر آن توهم، رؤیت را از اساس نفی کند، او منکر و معطّلِ (تعطیل کننده صفات خدا) است. بلکه دفع آن توهم به تنهایی واجب است و نفی آن توهم، حق و باطل را در بر نمیگیرد که در نتیجه به خاطر ردّ بر کسانی که امری باطل را اثبات کردهاند، حق و باطل را با هم نفی کند، بلکه آنچه واجب است، ردّ باطل و اثبات حق میباشد.
طحاوی / به همین مطلب اشاره کرده آنجا که میگوید «ومن لم يتوق النفی والتشبيه، زل ولم يصب التنيه» «هر کس خود را از نفی صفات خدا و تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقات دور نگه ندارد، منحرف و گمراه شده و خداوند را از عیب و نقص منزه نکرده است». این معتزلیها گمان میکنند که به وسیله نفی صفات خدا، او را منزه دانسته اند! آیا واقعاً تنزیه به وسیله نفی صفت کمال صورت میگیرد؟! چون نفی رؤیت خدا برای بهشتیان، صفت کمال نیست، چون چیزی که معدوم است، دیده نمیشود، بلکه کمال تنها در اثبات رؤیت خدا و نفی ادراک خدا و احاطه بر او از جانب بیننده است؛ همان طور که در صفت علم هم همین مطلب صادق است؛ زیرا نفی علم نسبت به خدا کمال نیست، بلکه کمال تنها در اثبات علم نسبت به خدا و نفی احاطه علمی نسبت به خداست. پس خداوند سبحان به صورت همه جانبه و محیط، دیده نمیشود همچنان که به صورت همه جانبه و محیط نسبت به او علم حاصل نمیشود.
[٣٨٧]- متفق علیه. تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٣٨٨]- متفق علیه. این حدیث از طریق روایت ابوسعید، روایت شده است. تخریج آن قبلاً ذکر شد.