اسباب خیر سه چیزند: إیجاد (به وجود آوردن)، إعداد (آماده کردن) و إمداد (یاری کردن]
اگر میخواهی این مطلب بیشتر توضیح داده شود، پس بدان که اسباب خیر سه چیزند: إیجاد (به وجودآوردن)، إعداد (آماده کردن) و إمداد (یاری کردن). پس به وجود آوردن شرّ خیر است، چون این به وجود آوردن از جانب خداست و به او مربوط میشود. همچنین آماده کردن و کمک کردن آن، خیر است. پس اگر آماده کردن و یاری کردن در آن صورت نگیرد، به سبب این عدمی که به فاعل بر نمیگردد و تنها ضد عدم (وجود) به فاعل بر میگردد، شرّ، حاصل میشود.
اگر گفته شود:چرا وقتی آن را به وجود آورده، آن را یاری نکرده است؟ در جواب گفته میشود: حکمت مقتضی به وجود آوردن و یاری کردن آن نشده، بلکه تنها مقتضی به وجود آوردن آن و ترک یاری کردن آن شده است[٥٤٤]. پس به وجود آوردن آن، خیر است و شرّ به خاطر یاری نکردن آن، واقع شده است.
اگر گفته شود: پس چرا تمامی موجودات را یاری نکرده است؟ در جواب باید گفت: این سؤال، سؤال غلط و نادرستی است. سؤال کننده گمان میکند برابری میان موجودات، حکیمانهتر است و این عین جهل و نادانی است! بلکه نهایت حکمت در این تفاوت عظیم میان چیزهاست. در آفرینش هر نوع از اشیاء، تفاوت و فرق نیست و تفاوت تنها به خاطر اموری عدمی حاصل میشود که آفرینش بدان تعلق نبسته است و گرنه در آفرینش موجودات تفاوت و اختلاف نیست. اگر این مطلب برایت دشوار است و آن را آن گونه باید فهم نکردی، پس به این گفته شاعر مراجعه کن:
إذا لم تستطع شيئاً فدعه
وجاوزه إلی ما تستطيع[٥٤٥]
«هر گاه چیزی را نتوانستی، آن را رها کن و از آن بگذر و به چیزی روی آور که میتوانی».
اگر گفته شود: چگونه خدا چیزی را برای بندهاش میپسندد ولی او را بر آن چیز یاری نمیکند؟ در جواب گفته میشود: چون یاری کردن او بر آن چیز، مستلزم از بین رفتن امری محبوب و موردپسند خدا میباشد که عظیمتر و بهتر از حصول آن طاعتی است که برای بندهاش پسندیده است. و گاهی حصول آن طاعت از جانب خدا، در بردارنده مفسدهای است که از نظر خدا ناپسندتر و زشتتر از دوست داشتن آن طاعت از جانب خدا میباشد. خداوند متعال در این آیه به همین مطلب اشاره میکند: ﴿۞وَلَوۡ أَرَادُواْ ٱلۡخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُۥ عُدَّةٗ وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ﴾[التوبة: ٤٦] «و اگر آنها عزم بیرون رفتن داشتند، قطعاً برای آن ساز و برگی تدارک میدیدند ولی خداوند بیرون شدن آنها را خوش نداشت پس آنها را [ با سلب توفیق] بازداشت». پس خداوند سبحان خبر داده که او بسیج شدن آنها برای جنگ همراه پیامبر ج که طاعت و عبادت است، خوش نداشت. پس چون بسیج شدن آنها را خوش نداشت، در نتیجه آنان را از پیامبر ج باز داشت.
سپس خداوند بلندمرتبه برخی از مفاسدی که بر بیرون رفتن شان همراه پیامبر ج مترتب میشد، اظهار داشته میفرماید: ﴿لَوۡ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمۡ إِلَّا خَبَالٗا﴾[التوبة: ٤٧] «اگر با شما بیرون آمده بودند، جز تردید و شرّ و تباهی در کارتان نمیافزودند»، ﴿وَلَأَوۡضَعُواْ خِلَٰلَكُمۡ﴾[التوبة: ٤٧] «و در بین شما رخنه میکردند»؛ یعنی تباهی و شرّ را میانتان میانداختند.
﴿يَبۡغُونَكُمُ ٱلۡفِتۡنَةَ وَفِيكُمۡ سَمَّٰعُونَ لَهُمۡۗ﴾[التوبة: ٤٧] «تفرقه و فتنه میانداختند، و در میان شما برای خود جاسوسانی دارند». یعنی کسانی که حرفهای آنان را قبول و خواستههایشان را اجابت میکردند.
پس از رفتن اینان به جنگ و قبول آنها برای این کار، شرّ و بدی به وجود میآورد که بزرگتر از مصلحت بیرون رفتن شان است؛ از این رو حکمت و رحمت خدا مقتضی آن شد که خداوند آنان را از رفتن به جنگ باز دارد.
این مثال را اصلی قرار بده و موارد زیر را بر آن قیاس کن.
اما جهت دوّم، که از جهت بنده است؛ این هم ممکن و بلکه واقع شده است، چون بنده از فسق و فجور و گناهان بدش میآید و آنها را از آن جهت که فعل بنده است و به وسیله کسب و اراده و اختیار او واقع شده، ناخوش میدارد. ولی به علم و تقدیر و مشیت و اراده و امر تکوینی خدا راضی و خشنود است. یعنی به آنچه از جانب خداست، راضی و از آنچه از جانب خودش است، ناراضی است. این عقیده گروهی از عارفان است. گروه دیگری گناهان و فسق و فجور را به طور مطلق ناخوش و ناپسند میدارند البته گفته شان به همین عقیده گروه قبل بر میگردد، چون این که کراهت و ناپسند داشتن گناهان و فسق و فجور را به طور مطلق میآورند، منظورشان آن نیست که علم و تقدیر و مشیت و اراده خدا را هم ناخوش میدارند.
راز مطلب در این است که آنچه از گناهان و فسق و فجور به خداوند مربوط میشود، مکروه و ناپسند نیست و آنچه به بنده مربوط میشود، مکروه و ناپسند است.
اگر گفته شود: چیزی از گناهان و فسق و فجور به بنده مربوط نمیشود. در جواب گفته میشود: این جبر باطلی است که صاحب این عقیده از این جای تنگ نجات نمییابد. و فرد قدری و منکر به نجات از این جای تنگ نزدیکتراست تا فرد جبری. اهل سنت، میان قدریه و جبریه هستند و از هر دو شانس بیشتری برای نجات از این جای تنگ دارند.
اگر گفته شود: پشیمانی و توبه با وجود حکمت در تقدیر گناهان و با وجود پایندگی و مشیت نافذ خداوند چگونه سازگاری دارد؟ در جواب گفته میشود: این ایرادی است که تنها کسی که بصیرتش در حقیقت چیزها کور شده، آن را مطرح میکند. او آن افعال را صرفاً به خاطر اینکه موافق مشیت و تقدیر خداوند است، طاعت و عبادت میداند و میگوید: اگر از امر خدا سرپیچی کنم، از اراده خدا اطاعت نمودهام. در همین زمینه گفته شده است:
أصبحت منفعلاً لما تختاره
منّي، ففعلي کلّه طاعاتُ[٥٤٦]
«به خاطر آنچه که به خاطر من اختیار میکنی، متأثر شدم، پس همه کارهای من، طاعت است».
اینان از همه مخلوقات چشم بصیرت شان کورتر است و از همه انسانها نسبت به خدا و احکام تشریعی و تکوینی خدا جاهل ترند، چون طاعت آن است که موافق امر دینی و تشریعی خدا باشد نه موافق تقدیر و مشیت.
و اگر موافقت تقدیر و مشیت، طاعت بود مسلماً ابلیس بزر گترین مطیع خداوند بود و قطعاً قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و قوم فرعون، همه شان مطیع بودند. این، نهایت جهل و نادانی است.
اما وقتی انسان بنده ناتوانی خود و تأثیر تقدیرات در خود و کمال فقر و نیازمندیاش به پروردگار و عدم بی نیازیاش از محافظت و حمایت خدا حتی در یک چشم به هم زدن، درک کرد، این حالت به وسیله خداوند است نه به وسیله خودش. پس ارتکاب گناه از وی در چنین حالتی به طور قطع ممکن نیست، چون پناهگاه محکمی از «فبي يسمع، وبي يبصر، وبي يبطش، وبي يمشي» «پس به کمک من میشنود و میبیند و نیرو دارد و راه میرود». بنابراین در این حالت، گناه از وی تصور نمیشود. اما اگر از این حالت محروم شود و به حال خویش رها شود، حکم نفس بر وی چیره میشود، و آن موقع تورها و دامها بر روی او گذاشته شده شکاریها به سوی او فرستاده شدهاند. و وقتی ابرهای آن حالت از وی دور شدند، آن موقع پشیمانی و توبه و بازگشت به سراغش میآیند چون در هنگام گناه به دست خودش از پروردگارش محروم است، پس وقتی آن حالت از او دور شد، حالت دیگری به او دست میدهد، آن موقع به وسیله پروردگارش مانده نه به وسیله خودش.
[٥٤٤]- عبارت «مدارج السالکین»، ج٢ ص ٢٠٠ این است: هر چه «حکمت، مقتضی به وجود آوردن و یاری کردن آن شده، خداوند سبحان آن را به وجود میآورد و آن را یاری میکند و آنچه که حکمت، مقتضی به وجود آوردن و ترک یاری کردن آن شده، خداوند با حکمت خود آن را به وجود میآورد و با حکمت خودآن را یاری نمیکند».
[٥٤٥]- این شعر از آنِ سوارکار دلیر، صاحب ماجراهای مشهور در زمان جاهلیت و اسلام، آن صحابی جلیل القدر، عمرو بن معدیکرب زبیدی است. این بیت شعر از قصیده وی میباشد که مطلع آن، چنین است:
أمن ريحانة الدّاعی االسّميع
يؤرّقني وأصحابي هجوع
«آیا از جانب ریحانه صدا کننده شنوا مرا بیدار میکنی در حالی که همراهانم در خوابند».
به شعرش، صص ١٣٥-١٣٦ مراجعه کنید.
[٥٤٦]- شیخ الاسلام ابن تیمیه در «الفتاوی»، ٨/٢٥٧ آن را به ابن اسرائیل نسبت داده است. وی شاعر مشهور، نجم الدین محمد بن سوار بن اسرائیل بن خضر شیبانی، متوفای سال ٦٧٧ هـ.ق میباشد. شرح حالش در کتاب «العبر»، ٥/٣١٦ آمده است.