شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

واهی و بی‌اساس بودن استدلال‌های مریسی راجع به خلق قرآن

واهی و بی‌اساس بودن استدلال‌های مریسی راجع به خلق قرآن

به مانند آن امام عبد العزیز مکی، بشر مریسی را در حضور مأمون پس از سخن گفتن با او، ملزم کرد که از نص قرآن خارج نشود و او را ملزم به آوردن حجت و برهان محکم و قوی نمود.

بشر گفت: ای امیر مؤمنان، او باید از درخواستش از من مبنی بر استدلال به نص قرآن دست بردارد و در غیر قرآن با من مناظره نماید، در آن صورت اگر قولش را رها نکرد و از آن برنگشت و همان وقت اقرار به خلق قرآن ننمود، خونم حلال باشد. عبدالعزیز گفت: تو از من سئوال می‌کنی یا من از تو سئوال کنم؟ بشر گفت: تو سئوال کن. به او گفتم: باید یکی از این سه چیز را قبول کنی: یا بگویی: خدا قرآن را خلق کرده -که به نظر من قرآن کلام نفسی خداست- یا خدا قرآن را قائم به ذات و نفس خود (خود قرآن) خلق کرده، یا قرآن را در غیر خدا خلق کرده است؟ بشر گفت: می‌گویم: خدا قرآن را خلق کرده همان گونه که تمام چیزها را خلق کرده است و از جواب منحرف شد. مأمون گفت: تو این مسئله را شرح بده و دست از سر بشر بردار، چون او از دادن جواب ناتوان ماند. عبدالعزیز گفت: اگر بگوید: خدا کلامش را در نفس خود خلق کرده، این محال است زیرا امور حادث و مخلوق در خدا جمع نمی‌شود و چیزی از خدا مخلوق نیست. و اگر بگوید: خدا قرآن را در غیر خودش خلق نموده، پس از نظر عقلی و قیاس ملزم می‌شود که این را قبول کند که هر کلامی که خدا در غیر خودش خلق نموده، کلام اوست و اگر بگوید: خدا قرآن را قائم به ذات و نفس خود خلق کرده، این هم محال است چون کلام فقط از جانب متکلم می‌باشد همان گونه که اراده از جانب مرید می‌باشد و علم هم از جانب عالم است و معقول نیست که کلامی قائم به خودش است و ذاتاً سخن می‌گوید. پس وقتی از این جهات محال است که قرآن، مخلوق باشد، معلوم می‌شود که قرآن، صفت خداست. این خلاصه‌ای بود از سخنان امام عبدالعزیز در کتاب «الحمیدة»[٢٨٤].

عموم لفظ «کل» در هر جا به تناسب آنجاست و این امر از راه قرائن معلوم می‌شود. مگر نمی‌بینی که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا فَأَصۡبَحُواْ لَا يُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰكِنُهُمۡۚ[الأحقاف: ٢٥][٢٨٥] «همه چیز را به فرمان پروردگارش ریشه کن می‌کند. پس چنان شدند که چیزی جز خانه‌هایشان دیده نمی‌شد». که خانه‌هایشان «شیء» است در حالی که در عموم «کل شي دمَّرته الرّيح»: «هر چیزی که باد آنها را ریشه کن کرده» داخل نمی‌شود؛ زیرا منظور این است که: باد هر چیزی را که معمولاً به وسیله باد قابل ویران کردن است و استحقاق ویران کردن را دارد، ویران می‌کند. همچنین است فرموده خداوند متعال که به نقل از بِلقیس می‌فرماید: ﴿وَأُوتِيَتۡ مِن كُلِّ شَيۡءٖ[النمل: ٢٣][٢٨٦] «و از هر چیزی به او داده شده است». که منظور این است از هر چیزی که پادشاهان به آن نیاز دارند. این قید از راه قرائن کلام فهم می‌شود، چون منظور هُدهُد این بود که او ملَکه کاملی در زمینه فرمانروایی است و به چیزهایی که به وسیله آن کار فرمانروایی کامل شود، نیاز ندارد. این مطلب نمونه‌های زیادی دارد.

[٢٨٤]- الحمیدة، صص٧٩-٨٠.

[٢٨٥]- در اصل، «تَری» با «تاءمفتوح» برای مخاطب، و «مساکنَهم» به صورت منصوب بوده است. این بر اساس قرائت ابوعمرو و دیگر قاریان به جز عاصم و یعقوب و حمزه است، چون آنان «یُری» با «یاءمضموم» برای غایب و «مساکنُهم» به صورت مرفوع می‌خوانند. به «حجة القراءات» ص٦٦؛ «الکشف عن وجوه القراءات» ج٢ ص٢٧٤؛ و «النشر»، ج٢ ص٣٧٣ مراجعه کنید.

[٢٨٦]- در کتاب «زاد المسیر» ج٦ص١٦٥ آمده است: یعنی از هر چیزی که پادشاهان و مردمان را می‌دهند.