ایمان به ترازو و حقیقت آن
گفته طحاوی: «والميزان»، یعنی و به ترازو ایمان داریم، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ٤٧﴾[الأنبياء: ٤٧]
«و ترازوهای عدل را در روز رستاخیز مینهیم، پس هیچ کس اندک ستمی نمیبیند، و اگر [عملی] هم وزن دانه خردلی هم باشد آن را میآوریم، و کافی است که ما حسابرس باشیم».
در جای دیگری میفرماید:
﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ١٠٣﴾[المؤمنون: ١٠٢-١٠٣]
«پس هر که میزان اعمالش سنگین باشد، آنها حقاً رستگارانند. و هرکه میزان اعمالش سبک باشد، آنان کسانیاند که به خویشتن زیان زدهاند و همیشه در جهنم میمانند».
قرطبی میگوید[١٠٤٥]: «علماء اظهار میدارند که هرگاه محاسبه اعمال تمام شد، پس از آن نوبت وزن کردن اعمال میآید، چون وزن برای جزا و سزاست از این رو باید پس از محاسبه اعمال باشد، چون محاسبه اعمال برای برآورد کردن اعمال میباشد وزن برای ظاهر کردن مقدار و اندازههای اعمال میباشد تا جزا و سزا به تناسب اعمال باشد. قرطبی میافزاید: و آیه:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾[الأنبياء: ٤٧]
احتمال دارد که آنجا ترازوهای متعددی وجود داشته باشد که اعمال در آنها وزن شوند، و احتمال هم دارد که منظور از «موازین»، اعمال و کردار وزن شده باشد و به اعتبار تنوع اعمال وزن شده، به صورت جمع آمده است».
قولی که سنت بر آن دلالت دارد، این است که ترازوی اعمال دو کفه محسوس و قابل مشاهده دارد. امام احمد از طریق روایت ابوعبدالرحمن حبلی روایت کرده که او گفت: از عبدالله بن عمرو س شنیدم که میگفت: رسول خدا ج فرمودند: «إنّ الله سيخلّص رجلاً من أمتي علی رؤوس الخلائق يوم القيامة فينشر عليه تسعة وتسعين سجلاًّ، کلٌّ سجلٍّ مدّ البصر، ثم يقول له: أتنکر من هذا شيئاً؟ أظلمك کتبتي الحافظون؟ قال: لا، يا ربّ، فيقول: ألك عذرٌ أو حسنةٌ؟ فيبهت الرجل، فيقول: لا، يا ربّ، فيقول: بلی، إنّ لك عندنا حسنةً واحدةً، لا ظلم عليك اليوم، فتخرج له بطاقةٌ فيها: أشهد أن لا إله إلاّ الله، وأنّ محمداً رسول الله، فيقول: أحضروه، فيقول: يا ربّ، ماهذه البطاقةٌ مع هذه السّجلاّت؟! فيقول: إنك لاتظلم، قال: فتوضع السّجلاّت في کفّةٍ، والبطاقةُ في کفّة، قال: فطاشت السّجلاّت، وثقلت البطاقة، و لا يثقل شیءٌ بسم الله الرحمن الرحيم»[١٠٤٦] «همانا خداوند در روز قیامت مردی از امت مرا بر فراز همه مخلوقات نجات خواهد داد و نود و نه کتاب بزرگ بر روی او گشوده میشود، که هر دفتر ثبتی به اندازه برد بینایی وسعت دارد. سپس به او میگوید: آیا چیزی از (این موارد ثبت شده در) این کتاب بزرگ را انکار میکنی؟ آیا نویسندگان نگهبان من به تو ظلم کردهاند؟ میگوید: نه، ای پروردگار من! خداوند میفرماید: آیا عذر یا نیکیای داری؟ پس این مرد حیرتزده میشود و میگوید: نه، ای پروردگار من! خدا میفرماید: چرا، تو نزد ما یک نیکی داری. امروز بر تو ستمی نیست. کارتی برای وی بیرون آورده میشود که در آن نوشته شده است: أشهد أن لا إله إلاّ الله، وأنّ محمداً رسول الله، میفرماید: او را احضار کنید. آن مرد میگوید: پروردگارا! این کارت همراه این کتابهای بزرگ چیست؟ خدا میگوید: همانا به تو ظلمی نمیشود. پیامبر ج میفرماید: کتابهای بزرگ در یک کفه و آن کارت در کفه دیگر قرار داده میشود. آن حضرت میفرماید: آنگاه کتابهای بزرگ سبک میشوند و کارت سنگین میشود، و چیزی از نام خداوند بخشنده مهربان سنگین نمیشود». و همچنین ترمذی و ابن ماجه و ابن ابی دنیا، از طریق روایت لیث[١٠٤٧] آن را روایت کردهاند. ترمذی این عبارت را به روایتش افزوده است: «ولا يثقل مع اسم الله شیء»[١٠٤٨] «و همراه نام خدا، چیزی سنگین نمیشود». در سیاقی دیگر آمده است: «توضع الموازين يوم القيامة، فيؤتی بالرجل فيوضع في کفّةٍ»[١٠٤٩] «روز قیامت ترازوها نهاده میشود، آنگاه انسان آورده میشود و در کفهای گذاشته میشود».
در این سیاق، فایده بزرگی نهفته است، و آن، این است که کننده کار همراه عملش[١٠٥٠] وزن میشود.
حدیثی که بخاری از ابوهریره از رسول خدا ج روایتش کرده آن را تأیید میکند. در این روایت، رسول خدا ج فرمودند: «إنّه ليأتي الرّجل العظيم السمين يوم القيامة، لا يزن عند الله جناح بعوضة، وقال: اقرؤوا إن شئتم»:
﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا١٠٥﴾[١٠٥١][الكهف: ١٠٥]
«و روز قیامت برای آنها میزانی برپا نمیکنیم».
امام احمد از ابن مسعود روایت کرده است: «أنّه کان يجتنی سواکاً من الأراك وکان دقيق السّاقين، فجعلت الريح تکفؤه، فضحك القوم منه، فقال رسول الله ج: «ممّ تضحکون؟» قالوا: يا نبي الله، من دقّة ساقيه، فقال: «والذي نفسي بيده، لهما أثقل في الميزان من أحدٍ»[١٠٥٢] «او سواکی را از درخت اراک میچید، و ساق پاهایش کوچک بود، آنگاه باد او را تکان میداد، جماعت به او خندیدند، رسول خدا ج فرمود: «به چه میخندید؟» گفتند: ای رسول خدا، به باریکی ساق پاهایش. فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، ساق پاهایش در ترازو، از کوه احد سنگینتر است».
همچنین احادیثی راجع به وزن خود اعمال وارد شدهاند، همچنان که در «صحیح مسلم» از ابومالک اشعری روایت شده که گفت: رسول خدا ج فرمود: «الطّهور شطر الإيمان، والحمد لله تملأ الميزان»[١٠٥٣] «پاکیزگی جزو ایمان است، و «الحمدلله» میزان را پر میکند».
در «صحیحین»، این فرموده پیامبر ج آمده است: «کلمتان خفيفتان علی اللسان، حبيبتان إلی الرحمن، ثقيلتان في الميزان: سبحان الله وبحمده، سبحان الله العظيم»[١٠٥٤] دو کلمه بر زبان، سبک و آسان و نزد خدای رحمان، دوستداشتنی و در ترازو سنگین هستند، [این دو کلمه عبارتند از]: سبحان الله وبحمده، سبحان الله العظيم».
حافظ ابوبکر بیهقی از انس بن مالک س از پیامبر ج روایت کرده که آن حضرت فرمودند: «يؤتی بابن آدم يوم القيامة، فيوقف بين کفّتی الميزان، ويؤکلّ به ملك، فإن ثقل ميزانه، نادی الملك بصوت يسمع الخلائق: سعد فلان سعادةً لايشقی بعدها أبداً، وإن خفّ ميزانه، نادی الملك بصوت يسمع الخلائق: شقی فلانٌ شقاوةً لايسعد بعدها أبداً»[١٠٥٥] «در روز قیامت بنی آدم آورده میشود و در بین دو کفه ترازو ایستاده میشود و فرشتهای بر او گماشته میشود. اگر ترازویش سنگین باشد، آن فرشته با صدایی که تمام مخلوقات را میشنواند، ندا سر میدهد: فلانی خوشبخت شد، خوشبختی که پس از آن هرگز بدبخت نمیشود. و اگر ترازویش سبک باشد، آن فرشته با صدایی که تمام مخلوقات را میشنواند، ندا سر میدهد: فلانی بدبخت شد؛ بدبختی که پس از آن هرگز خوشبخت نمیشود».
پس به سخن ملحد و ستیزهجو هیچ اعتنایی نمیشود که میگوید: اعمال، اعراض هستند و قابلیت وزن شدن را ندارند و تنها اجسام قابلیت وزن شدن را دارند!! چون همانطور که گفته شد، خداوند، اعراض را به اجسام تبدیل میکند و همچنان که امام احمد از ابوهریره س روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «يؤتی بالموت کبشاً أغبر[١٠٥٦] فيوقف بين الجنة والنّار، فيقال: يا أهل الجنة، فيشرئبّون وينظرون، ويقال: يا أهل النار، فيشرئبّون وينظرون، ويرون أن قد جاء الفرج، فيذبح، ويقال: خلودٌ لا موت»[١٠٥٧] «مرگ را در شکل قوچی خاکی رنگ آورده میشود و میان بهشت و جهنم ایستانده میشود، آنگاه گفته میشود: ای اهل بهشت! آنان گردنشان را بالا میکشند و نگاه میکنند، و گفته میشود: ای اهل جهنم! آنان نیز گردنشان را بالا میکشند و نگاه میکنند و فکر میکنند که گشایش و رهایی [از جهنم] آمده است. آنگاه این قوچ خاکی رنگ ذبح میشود و گفته میشود: [همگی در جای خود] برای همیشه بمانید و دیگر مرگی در میان نیست».
بخاری آن را به معنا روایت کرده است[١٠٥٨]. پس وزن اعمال و کننده کار و کارنامههای اعمال ثابت شد، و ثابت شد که ترازو دو کفه دارد. و خداوند متعال به کیفیاتی که در ورای آن است، آگاهتر است.
پس ایمان به غیب بر ما واجب است، آنگونه که پیامبر راستگوی ج به ما خبر داده، بدون هیچ کم و زیادی. زیانمند و اهل خسران کسی است که گذاشتن ترازوهای عدالت را در روز قیامت آنگونه که شارح خبر داده به خاطر پنهان بودن حکمت آن بر وی، انکار میکند و با این گفتهاش: جز دوکاندار و باقلافروش کسی به ترازو نیاز ندارد، در نصوص دینی عیب و نقص وارد میسازد، و چقدر شایسته این است که از کسانی باشد که خداوند در روز قیامت برایشان، وزنی قائل نمیشود. و اگر در وزن اعمال جز ظهور عدل خدا برای تمامی بندگانش، حکمتی نبود، کسی نبود که عذر از جانب خدا که به خاطر آن، پیامبران را مژدهرسانان و ترسانندگان فرستاده، در نزد وی دوست داشتنی باشد. پس چگونه است که در ورای آن حکمتهای دیگری هست که ما از آنها اطلاعی نداریم. در این گفتهی فرشتگان بیندیش آنگاه که خداوند به آنان گفت:
﴿إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠﴾[البقرة: ٣٠]
«من در زمین جانشینی خواهم گماشت. گفتند: آیا در آن مخلوقی قرار میدهی که تباهی کند و خونها بریزد، حال آنکه ما تو را به پاکی میستاییم و تقدیست میکنیم؟ فرمود: من آن میدانم که شما نمیدانید».
در جای دیگری خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥﴾[الإسراء: ٨٥]
«و شما از علم جز اندکی داده نشدهاید».
هنگام سخن از حوض کوثر[١٠٥٩]، کلام قرطبی / آورده شد که حوض قبل از میزان، و پل صراط پس از میزان میباشد؛ در «صحیحین» آمده است: «أن المؤمنين إذا عبروا الصراط وقفوا علی قنطرةٍ بين الجنة والنار، فيُقتصّ لبعضهم من بعض، فإذا هذّبوا ونقّوا، أذن لهم في دخول الجنة»[١٠٦٠] «همانا مؤمنان هرگاه از پل صراط عبور کردند، بر گذرگاهی میان بهشت و جهنم نگاه داشته میشوند و برخی از آنان از برخی قصاص میگیرند. پس وقتی تهذیب و پاک شدند، اجازه دخول به بهشت به آنان داده میشود:. قرطبی در کتاب «التذکرة»[١٠٦١] این گذرگاه را پل صراط دوم برای مؤمنان به طور ویژه قرار داده است، و هیچ کس از روی این پل صراط دومی داخل جهنم نمیافتد.
قوله: «والجنّة و النار مخلوقتان، لا تفنيان أبداً ولا تبيدان، فإنّ الله تعالی خلق الجنّة والنّار قبل الخلق، وخلق لهما أهلاً، فمن شاء منهم إلی الجنّة فضلاً منه، ومن شاء إلی النّار عدلاً منه، وکلٌّ يعمل لما قد فرغ له، وصائرٌ إلی ما خلق له، والخير والشّرّ مقدّران علی العباد».
ترجمه: «بهشت و جهنم، مخلوقاند و هرگز فانی و نابود نمیشوند، چون خداوند متعال بهشت و جهنم را پیش از آفرینش جهان هستی، آفریده و اهل و ساکنانی را برای آن دو آفریده است. پس خدا هر کس را از آنان که بخواهد به بهشت ببرد، این از روی لطف و فضل اوست و هرکه را بخواهد به جهنم ببرد، از روی عدل اوست و هر یک کاری را میکنند که برایش مقرر شده و به سوی مقصدی میرود که برایش آفریده شده است، و خیر و شر برای بندگان مقرر شدهاند».
[١٠٤٥]- در «التذکرة»، ص ٣٠٩.
[١٠٤٦]- احمد در مسند خود، ٢/٢١٣؛ ترمذی به شماره ٢٦٣٩؛ و ابن ماجه به شماره: ٤٣٠٠ آن را روایت کردهاند. سند این روایت، صحیح است و ابن حبان به شماره: ٢٥٢٤ و حاکم در «المستدرک»، ١/٦ و ٥٢٩ آن را صحیح دانستهاند و ذهبی هم آن را تأیید کرده، و ترمذی آن را حسن دانسته است. روایت «ولا یثقل مع اسم الله شیء»: «و همراه نام خدا چیزی سنگین نمیشود» میباشد، که روایت حاکم و ترمذی میباشد. سجل، به معنای کتاب بزرگ است. «فيبهت الرجل»، یعنی با حالت دهشتزده و متحیر ساکت میشود. «بطاقه» کارتی کوچک است که مقدار آنچه که در آن قرار داده میشود، در آن ثابت میشود اگر عین چیزی باشد، وزن یا تعداد آن، و اگر کالا باشد، ارزش آن در آن قرار دارد.
[١٠٤٧]- او امام و حافظ و شیخالاسلام، دانشمند سرزمین مصر، لیث بن سعد بن عبدالرحمن، ابوالحارث فهمی، برده آزاد شده خالدبن ثابت بن ظاعن، است. اصلیتش از فارس اهل اصفهان میباشد. او علم و دانش زیادی داشت و در زمان خود، مستقلاً فتوا میداد. وی به سال ١٧٥ هجری وفات یافت. شرح حالش در کتاب «سیر أعلام النبلاء»، ج ٨ شماره: ١٢ آمده است.
[١٠٤٨]- در اصل نسخههای خطی، «و لا يثقل شیء اسم الله» آمده و آنچه در بالا ذکر شده براساس سنن ترمذی میباشد.
[١٠٤٩]- احمد در مسند خود، ٢/٢٢١-٢٢٢ با این لفظ آن را روایت کرده است. این روایت، صحیح نیست، چون در سند آن ابن لهیعه وجود دارد که حافظهاش بد است.
[١٠٥٠]- در اصل نسخههای خطی به «علمش» تغییر یافته است. و نگا: ص ٦١٣.
[١٠٥١]- بخاری به شماره: ٤٧٠٢٩؛ و مسلم به شماره: ٢٧٨٥ آن را روایت کردهاند. سیوطی در «الدرالمنثور»، ٤/٢٥٣-٢٥٤ آن را آورده و نسبت آن را به ابن منذر و ابن ابی حاتم بدان افزوده است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «النکت الظراف»، ١٠/٢٠١ آن را به طبرانی در «المعجم الأوسط» نسبت داده است.
[١٠٥٢]- احمد در مسند خود، ١/٤٢٠-٤٢١؛ طبرانی به شماره: ٨٤٥٢؛ بزار به شماره ٢٦٧٨؛ و ابن سعد در «الطبقات»، ٣/١٥٥ از چندین طریق از حمادبن سلمه، از عاصم، از زِر، از عبدالله بن مسعود آن را روایت کردهاند. این سند به خاطر وجود عاصم ـ که همان ابن ابی نجود است ـ حسن میباشد. ابن ابی شیبه در «المصنف»، ١٢/١١٣ از طریق ابواسامه حمادبن اسامه، از زائده، از عاصم ... آن را روایت کرده است، حاکم در «المستدرک»، ٣/٣١٧ از طریق سهل بن حماد، از شعبه، از معاویه بن قره، از پدرش از ابن مسعود آن را صحیح دانسته و ذهبی آن را تأیید کرده است. این حدیث در «مسند بزار»، به شماره ٢٦٧٧، و طبرانی ج ١٩، شماره: ٥٩ از این طریق موجود است. هیثمی در «المجمع»، ٩/٢٨٩ آن را از بزار و طبرانی آورده است و گوید: راویان هر دو، راویان صحیحاند. ابن سعد در «الطبقات»، ٣/١٥٥؛ و ابن ابی شیبه از طریق محمدبن فضیل، از مغیره، از ام موسی آن را روایت کردهاند که ام موسی گفت: از علی شنیدم که میگفت: پیامبر ج به ابن مسعود دستور داد که بالای درختی رود و چیزی از آن درخت را بیاورد. یاران پیامبر ج به کوچکی ساق دو پایش نگاه کردند و به آن خندیدند. پیامبر ج فرمود: «ما تضحکون! لرجل عبدالله يوم القيامة في الميزان أثقل من احد» «چرا میخندید! قطعاً پای عبدالله در روز قیامت، سنگینتر از کوه احد است».
[١٠٥٣]- مسلم به شماره: ٢٢٣؛ ترمذی به شماره: ٣٥١٢؛ دارمی در سنن خود، ١/١٦٧؛ احمد در مسند خود، ٥/٣٤٢، ٣٤٣ و ٣٣٤؛ طبرانی به شمارههای: ٣٤٢٣ و ٣٤٢٤؛ نسائی، ٥/٥-٨؛ و ابن ماجه به شماره: ٢٧٠ آن را روایت کردهاند.
[١٠٥٤]- بخاری به شمارههای: ٦٤٠٦، ٦٦٨٧ و ٧٥٦٣؛ مسلم به شماره: ٢٦٩٤؛ ترمذی به شماره: ٣٤٦٣؛ ابن ماجه به شماره: ٣٨٠٦؛ و احمد در مسند خود، ٢/٢٣٢ از چندین طریق از محمدبن فضیل، از عماره بن قعقاع، از ابوزرعه، از ابوهریره آن را روایت کردهاند. این حدیث غریب است همچنان که ترمذی گفته است، چون محمدبن فضیل تنها خودش آن را روایت کرده است. همچنین شیخش و شیخ شیخش و دو رفیقش تنها خودشان آن را روایت کردهاند. از لطایف شیخ حافظان، محمدبن اسماعیل این است که او کتابش، «الجامع الصحیح» را با حدیثی غریب شروع کرده، که این حدیث غریب، «الأعمال بالنیة» (کارها به نیت بستگی دارند) میباشد و آن را با حدیثی غریب پایان داده است.
[١٠٥٥]- ابونعیم در «الحلیة»، ٦/١٧٤ آن را روایت کرده است. داود بن محبر تنها خودش آن را روایت کرده است. او، متروک است. وی صاحب تألیفاتی در زمینه فضیلت عقل میباشد و در آن روایتهایی وجود دارد که همهشان یا اکثرشان، حفظ نشدهاند.
[١٠٥٦]- کبش أغبر، قوچی است که سفیدیاش بر سیاهیاش غلبه دارد. در «المسند»، «اغثر» آمده که به معنای تیرهرنگ است. و در صحیح بخاری و صحیح مسلم، «کبش أملح» آمده که به معنای خاکستری رنگ میباشد.
[١٠٥٧]- احمد در مسند خود، ٢/٤٢٣؛ دارمی در سنن خود، ٢/٣٢٩؛ و نسائی در «الکبری» آنگونه که در «تحفة الأشراف»، ٩/٣٤٧ آمده، آن را روایت کردهاند و سند آن، صحیح است.
[١٠٥٨]- بخاری به شماره: ٤٧٣٠؛ مسلم به شماره: ٢٨٤٩؛ و ترمذی به شماره: ٣١٥٦ از طریق روایت ابوسعید خدری آن را روایت کردهاند که ابوسعید خدری گفت: رسول خدا ج فرمود: «يؤتی بالموت کهيئة کبش أملح، فينادي مناد: يا أهل الجنة، فيشرئبّون وينظرون، فيقول: هل تعرفون هذا؟ فيقولون: نعم، هذا الموت، وکلهم قد رآه، ثم ينادي، يا أهل النار، فيشرئبّون وينظرون، فيقول: هل تعرفون هذا؟ فيقولون: نعم، هذا الموت، وکلهم قد رآه، فيذبح، ثمّ يقول: يا أهل الجنة، خلود، فلاموت، ويا أهل النار، خلود، فلاموت» «موت در شکل قوچی خاکستری رنگ آورده میشود و منادی ندا سر میدهد: ای اهل بهشت! آنان گردنهایشان را بالا میکشند و نگاه میکنند. منادی میگوید: آیا این را میشناسید؟ آنان میگویند: آری، این مرگ است، و همهشان آن را دیدهاند. سپس منادی ندا سر میدهد: ای اهل جهنم! آنان گردنهایشان را بالا میکشند و نگاه میکنند. منادی میگوید: آیا این را میشناسید؟ در جواب میگوید: آری، این مرگ است، و همهشان آن را دیدهاند. آنگاه آن قوچ خاکستری رنگ ذبح میشود. سپس منادی میگوید: ای اهل بهشت! برای همیشه در بهشت بمانید و دیگر مرگی نیست، و ای اهل جهنم! برای همیشه در جهنم بمانید و دیگر مرگی نیست». سپس پیامبر ج این آیه را خواند: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ ...﴾ «و آنها را از روز حسرت آنگاه که کار از کار بگذرد، بترسان در حالی که آنها غافلند ...» و اینان در غفلت اهل دنیا هستند ﴿وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٣٩﴾[مريم: ٣٩] «و آنان ایمان نمیآورند».
[١٠٥٩]- ص ٢٨١.
[١٠٦٠]- بخاری به شمارههای: ٢٤٤٠ و ٦٥٣٥؛ و احمد در مسند خود، ٣/١٣، ٦٣ و ٧٤ از طریق روایت ابوسعید خدری آن را روایت کردهاند. در این روایت ابوسعید خدری گوید: رسول خدا ج فرمود: «يخلص المؤمنون من النار، فيحبسون علی قنطرة بين الجنة والنار، فيقتص لبعضهم من بعض مظالم کانت بينهم في الدنيا حتی إذا هذّبوا ونقّوا، أذن لهم في دخول الجّنة، فوالذي نفس محمد بيده، لأحدهم أهدی بمنزله في الجنة منه بمنزله کان في الدنيا» «مؤمنان از جهنم نجات پیدا میکنند و بر روی گذرگاهی میان بهشت و جهنم نگاه داشته میشوند. آنگاه برخی از آنان از برخی دیگر، از ظلمهایی که در دنیا میانشان بوده، قصاص میگیرند. تا جایی که هرگاه پاک و تهذیب شدند، اجازه دخول به بهشت به آنان داده میشود. سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هر یک از آنان منزل خویش در بهشت را بیشتر از منزل خویش در دنیا بلد است.
[١٠٦١]- التذکرة، ص ٣٣٩.