اساتید ابن ابی العزّ
در عصر شارح و سالهای قبل از آن، طالب علم میبایست به سوی اساتید و بزرگان برود، کتابها را بر آنها بخواند، علم را از آنان یاد بگیرد، از هر استاد فوایدی را که در اثنای درس در رابطه با موضوع خاصی بر او القا میکرد، کسب کند و نصوص کتابی که میخواند، حفظ کند و از آن استاد توضیح معنای اصطلاحات علمی که تدریس میکرد، بخواهد، و او کتاب را باز کند به گونهای که مضامین و محتویات آن را به طور کامل و دقیق بداند. در نتیجه این کتابهایی که بر اساتید میخواند، در مطالعه کتابهای دیگر در علوم گوناگونی که به آنها ربط داشت، بهترین کمک بود. و هیچ کس به علم کسانی که مستقیماً از کتابها میگرفتند بدون آنکه به اساتید مراجعه نمایند، کمترین اعتنا نمیکرد به کسی که این کار را میکرد، صَحفی میگفتند، چون او علمش را از صحیفه و کتاب میگرفت. بدون شک شارح ابن ابی العزّ از جمله کسانی است که در حلقههای علم نشسته و علم را از دهان دانشمندان و متخصصان دریافت میکرد و از هر کدام علم خاصی که در آن تخصص داشت میگرفت.
ولی کتابهای شرح حالی که ما بدانها دسترسی داشتهایم نامی از این اساتیدی که ابن ابی العز در خدمتشان شاگردی نموده، نبردهاند. به احتمال قوی او دانشهای اولیهاش را از پدرش در خانه کسب کرده، سپس به مدارس روی آورده تا علوم مختلف اسلامی از تفسیر، حدیث، فقه، عقیده و علوم عربی که به آنها مربوط است، را یاد بگیرد. پس حتماً او در مذهب حنفی مطالعات زیادی داشته و از مسائل آن باخبر بوده و از علمای متبحر و متخصص در آن بوده است. آنچه این امر را تقویت میکند، این است که او قضاوت حنفیها در دمشق و مصر را عهدهدار بود. ظاهراً او در سن جوانی علوم را خوب بلد بوده است.
ابن قاضی شُهبه در «تاریخ» خود آورده که او در سال ٧٤٨ هجری قمری در «قیمازیه» تدریس نمود. که سنش آن موقع از هفده سال نگذشته بود. و این نشاندهندهی زیرکی سرشار و گیرندگی قوی و برتریاش بر همسن و سالانش میباشد. توجه و اهتمام خانوادهاش که مشهور به علم بود، خود عاملی قوی بود تا او در این سن جوانی مُدرّس شود.
به اعتقاد ما شاگردان شیخالاسلام ابن تیمیه به ویژه علامه ابن قیم و حافظ ابن کثیر، تأثیر بزرگی در جذب و انتقال ابن ابی العز به منهج سف صالح و آزاد اندیشیاش در بحث و تحقیق و مقید نبودن به آرای دیگران و کشف انحرافات و بیداری آنان و برحذر داشتن از آن، داشته است. تأثیر علامه ابن قیم در نقلهای زیادی از کتابهایش در این شرح، واضح است. به گمانم او با ابن قیم رابطه داشته و از او بهره برده اما صراحتاً و مستقیماً از او و شیخ الاسلام ابن تیمیه نقل نمیکند. شاید بدین خاطر باشد که فایده کتابش برای همه باشد و موافقان و مخالفان از آن نفع ببرند. اما راجع به حافظ ابن کثیر در سه جا از این شرح از او نام برده و اظهار داشته که او استادش بوده است. (نگا: شرح عقیدهی طحاوی، صص٢٧٧، ٤٨٠ و ٦٠٣).