توحید الوهیت، دربردارندهی توحید ربوبیت است
بسیاری از متکلمان و فلاسفه[٦٧] میپندارند که دلیل تمانع، معنای این فرموده خداوند متعال است: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ﴾[الأنبياء: ٢٢] «اگر در زمین و آسمانها غیر از خدای یگانه، خدایان دیگری میبود، قطعاً زمین و آسمان تباه میشدند». چون آنان معتقدند که توحید ربوبیتی که بیان داشتهاند، همان توحید الوهیتی است که قرآن بیانش فرموده و پیامبران † به سوی آن دعوت کردهاند. در حالی که قضیه چنین نیست، بلکه برعکس، توحیدی که پیامبران به سوی آن دعوت کردهاند و در کتابهای آسمانی آمده، توحید الوهیتی است که دربردارنده توحید ربوبیت است. که توحید الوهیت به معنای پرستش خداوند یگانه و بیشریک است؛ زیرا مشرکان عرب اقرار به توحید ربوبیت میکردند، و معتقد بودند که آفریننده آسمانها و زمین، یکی است همچنان که خداوند متعال از آنان خبر داده: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ﴾[لقمان: ٢٥] «و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلماً خواهند گفت: خدا». در جای دیگری میفرماید: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥﴾[المؤمنون: ٨٤-٨٥] «بگو: اگر میدانید [بگویی] زمین و هر که در آن است به چه کسی تعلق دارد؟ به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس آیا متذکر نمیشوید؟» امثال این آیات در قرآن، زیاد هستند.
مشرکان در خصوص بتها، معتقد نبودند که آنها در آفرینش عالم، شریک خداوند هستند بلکه حال و وضعیتشان همچون حال و وضعیت مشرکان امتهای دیگر از قبیل هند، ترک، بَربَر و دیگران بود که گاهی معتقد بودند این بتها، مجسمههای پیامبران و صالحان است و آنان را شفیع و واسطه قرار میدادند و به وسیله آنان به خداوند توسل میجستند. اصل شرک عربها، همین بود؛ خداوند متعال از زبان قوم نوح میفرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾[نوح: ٢٣] «و گفتند: زنهار، خدایان خود را رها مکنید، و هرگز «وَدّ» و «سُواع» و «یَغوث» و «یَعوق» و «نَسر» را وا نگذارید».
در صحیح بخاری و کتابهای تفسیر و داستانهای انبیاء و... از ابن عباس ب و دیگر سلف صالح به ثبوت رسیده که این نامها، نامهای افراد صالح در میان قوم نوح بود که وقتی وفات یافتند، بر سر قبرهایشان ایستادند، سپس مجسمههای آنان را ساختند و سپس به مرور زمان، افراد نسلهای بعدی آنان را پرستیدند. و عین این بتها وارد قبائل عرب شد. ابن عباس آنها را قبیله قبیله نام برده است[٦٨].
در صحیح مسلم از ابوالهیاج اسدی[٦٩] آمده که وی گوید: علی بن ابی طالب س به من گفت: «آیا تو را مأمور کاری نکنم که پیامبر ج مرا مأمور آن نمود؟ آن حضرت به من دستور داد که هیچ قبر بلندی را رها نکنم مگر اینکه آن را با زمین برابر کنم و هیچ مجسمهای را رها نکنم مگر اینکه آن را نابود کنم»[٧٠].
در «صحیحین» آمده که پیامبر ج در بیماریاش که درآن وفات یافت، فرمودند: «لعن الله اليهود والنصاری، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجدَ» «نفرین بر یهودیان و مسیحیان! آنان قبر پیامبرانشان را به مسجد مبدل ساختند». آن حضرت، مسلمانان را از کردار آنان برحذر میداشت. عایشه ل گفت: اگر چنین نمیبود، قبر پیامبر ج برجسته میشد. اما آن حضرت ناپسند میداشت که قبرش به مسجد تبدیل شود[٧١].
در صحیحین برای آن حضرت به هنگام بیماری که در آن وفات نمود، کنیسهای در سرزمین حبشه و زیبایی و تصاویر موجود در آن نام برده شد آن حضرت فرمود: «إن أولئك إذا مات فيهم الرّجل الصالح بَنوا علی قبره مسجداً، وصوّروا فيه تلك التصاوير، أولئك شرار الخلق عند الله يوم القيامة»[٧٢] «آنان موقعی که انسان صالحی میانشان فوت میکرد، بر سر قبرش مسجدی را میساختند و آن عکسها و مجسمهها را در آن به تصویر میکشاندند. آنان در روز قیامت بدترین مخلوقات در نزد خداوند هستند».
در صحیح مسلم آمده که آن حضرت پنج روز قبل از وفاتش فرمودند: «إنّ من کان قبلکم کانوا يتخذون قبور أنبيائهم وصالحيهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد، فإنّي أنهاکم عن ذلك»[٧٣] «همانا امتهای قبل از شما قبر پیامبران و صالحانشان را به مسجد مبدل میساختند. هان آگاه باشید که قبرها را به مساجد تبدیل نکنید، همانا من شما را از آن نهی میکنم».
یکی دیگر از اسباب شرک، پرستش ستارگان و قراردادن بتها بنا به گمان خود به عنوان اینکه به هیأت ستارگان تناسب دارند، میباشد که گویا شرک قوم ابراهیم ÷ از این قبیل بود. همچنین یکی دیگر از اسباب شرک، شریک قرار دادن فرشتگان و جنها با خدا و قرار دادن بتها برای آنان است.
این مشرکان، به وجود خداوند آفریدگار اعتراف میکردند و معتقد بودند که جهان دو سازنده را ندارد اما این واسطهها را به عنوان شفیع و وسیله قرار میدادند؛ همچنان که خداوند متعال راجع به آنان میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[الزمر: ٣] «و کسانی که جز خدا سرپرستانی گرفتهاند [میگویند:] ما آنها را عبادت نمیکنیم جز برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند». در جای دیگری میفرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾[يونس: ١٨] «و غیر از خدا چیزهایی را میپرستند که نه سودشان میرساند و نه زیان، و میگویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند. بگو: آیا خدا را از چیزی خبر میدهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ او منزه و برتر است از آنچه شریک وی میسازند».
اوضاع امتهای مشرک پیشین که پیامبران را تکذیب نمودند، نیز چنین بود همان طور که خداوند متعال در قصه صالح ÷ از نُه نفر آنان نقل نموده که آنان به خداوند سوگند خوردند که صالح و خانوادهاش را از بین خواهیم برد. این مفسدان مشرک به خداوند سوگند یاد کردند که پیامبر خداو خانوادهاش را به قتل خواهند رساند. این نشان میدهد که اینان همانند مشرکان به خداوند ایمان داشتند.
پس معلوم شد که توحید مطلوب و مورد نظر، توحید الوهیتی است که توحید ربوبیت را هم در بر میگیرد. خداوند میفرماید: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠﴾ تا آنجا که میفرماید: ﴿إِذَا هُمۡ يَقۡنَطُونَ٣٦﴾[الروم: ٣٠-٣٦] «پس حق گرایانه، به سوی این آیین رویآور، [با همان] فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است و لیکن بیشتر مردم نمیدانند... تا آنجا که میفرماید: به ناگاه آنان [از رحمت حق] نومید میشوند».
در جای دیگری میفرماید: ﴿أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾[إبراهيم: ١٠] «مگر دربارهی خدا- پدید آورنده آسمانها و زمین- شکی هست؟!».
و پیامبر ج میفرمایند: «کلّ مولود يولد علی الفطرة، فأبواه يُهوِّدانه أو يُنصِّرانه أو يُمجِّسانه»[٧٤] «هر کودکی بر اساس فطرت [خداپرستی] به دنیا میآید. این پدر و مادرش هستند که وی را یهودی یا مسیحی یا مجوسی میکنند». گفته نمیشود: معنای حدیث این است که کودک، براساس سادگی و سلامت به دنیا میآید که توحید و شرک را نمیفهمد- همچنان که بعضی از علما گفتهاند- به خاطر آیهای که ذکر کردیم،[٧٥] و به خاطر فرموده پیامبر ج که از پروردگارش روایت میکند: «خلقت عبادي حنفاء فَاجتَالَتهم الشياطينُ»[٧٦]«بندگانم را حقگرایانه آفریدم این شیاطیناند که آنان را از راه بدَر کردند».
در حدیث قبلی، عبارت «يُهوِّدانه أو يُنصِّرانه أو يُمجِسِّانه»[٧٧] بر این مطلب دلالت دارد، چون نگفت: «و یُسلمانه»: «او را مسلمان میکنند». در روایت دیگر آمده است: «يُولد علی الملة»: «بر اساس آیین [اسلام] متولد میشود». و در روایتی دیگر آمده است: «علی هذه الملّة»[٧٨] «بر اساس این آیین [اسلام] متولد میشود».
[٦٧]- نگا: «منهاج السنة»، ٢/٧٣؛ و «درءتعارض العقل والنقل»، ٩/٣٤٨-٣٧٦.
[٦٨]- بخاری به شماره: ٤٩٠ در تفسیر سوره نوح آن را آورده که: ابراهیم بن موسی به ما گفت که هشام از ابن جریج به ما خبر داد که عطاء از ابن عباس ب نقل کرده است که: بتهایی که در میان قوم نوح بود، بعدها وارد قوم عرب شد. در این سند، انقطاعی وجود دارد، زیرا عطا نامبرده، عطاء خراسانی است و ابن عباس را ندیده است. عبدالرزاق این حدیث را در «تفسیر» خود از ابن جریج آورده که وی گوید: عطای خراسانی از ابن عباس به من خبر داد. ابومسعود گوید: این حدیث در تفسیر ابن جریج از عطا خراسانی، از ابن عباس آمده، و ابن جُریج، این تفسیر را از عطا خراسانی نشنیده بلکه آن را از پسرش عثمان بن عطاء گرفته است. صالح بن احمد بن حنبل در کتاب «العلل» از علی بن مدینی آورده که وی گوید: از یحیی قطان راجع به روایت ابن جریج از عطاء خراسانی پرسیدم، در جواب گفت: این روایت، ضعیف است. گفتم: ابن جُریج میگوید: به ما خبر داد. یحیی قطان گفت: چیزی نیست، این تنها نوشتهای است که عطاء به ابن جریج داده است. حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: ابن جُریج، اطلاق عبارت «أخبرنا» (به ما خبر داد) را در نوشتار جایز میدانست. سیوطی در کتاب «الدر المنثور»، ج٦ ص٢٦٩ روایت مذکور را به ابن منذر و ابن مردویه نسبت داده است. و طبری در تفسیر خود ٢٩/٦٢ این روایت را به طور موقوف از طریق بشر از یزید از قتاده آورده و این روایت بر قتاده موقوف است.
[٦٩]- او حیّان بن حصین کوفی، تابعی ثقه و مورد اعتماد است. از عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب و عمار بن یاسر، حدیث را روایت نموده است؛ نگا: «تهذیب الکمال»، ٧/٤٧١.
[٧٠]- مسلم به شماره: ٩٦٩؛ ابوداود به شماره: ٣٢١٨؛ ترمذی به شماره ١٠٤٩؛ نسائی در سنن خود، ج٤، ص٨٨ و ٨٩؛ احمد در مسند خود، ج١، ص٩٦و ١٢٩؛ ابوداود طیالسی، به شماره ١٥٥؛ حاکم درالمستدرک، ج١، ص٣٦٩؛ بیهقی ج٤، ص٣؛ و طبرانی در «المعجم الصغیر»، ج١، ص٥٧ آن را آورده و همهشان از طریق حبیب بن ابی ثابت، از ابوائل، از ابوالهیّاج اسدی... آن را روایت نمودهاند. این روایت دو طریق دیگر از علی دارد که احمد در مسند خود، ج١، صفحات ٨٧، ٨٩ و٩٠؛ و طیالسی به شماره ٩٦ آن را آوردهاند. امام شوکانی در کتاب «نیل الأوطار» راجع به گفته حضرت علی: «هیچ قبر بلندی را رها نکنم مگر اینکه آن را صاف کنم» این حاشیه را نوشته است: سنت این است که قبر نباید زیاد بلند شود و هیچ فرقی نیست که شخص مرده انسان بزرگی باشد یا نه. و ظاهراً بلند کردن قبر بیشتر از اندازه مجاز، حرام است. اصحاب امام احمد و جماعتی از اصحاب شافعی و مالک، بدان تصریح نمودهاند. گنبدها و بارگاههایی که بر سر قبرهاساخته شدهاند، مشمول بلند کردن قبرها میشود. به علاوه، این کار جزو مسجد کردن قبرهاست که پیامبر ج کننده این کار را نفرین نموده است.
[٧١]- بخاری به شمارههای: ١٣٣٠، ١٣٩٠ و ٤٤٤١؛ و مسلم به شماره: ٥٢٩؛ احمد در مسند خود، ج٦ صفحات ٨٠، ١٢١، ١٤٦، ٢٥٢ و ٢٥٥ از طریق روایت عایشه ل آن را آوردهاند. و بخاری به شماره: ٤٣٥، ٣٤٥٣، ٤٤٤٣ و ٥٨١٥؛ مسلم به شماره: ٥٣١؛ ابوعوانه ج١، ص٣٩٩؛ دارمی در سنن خود، ج١، ص٣٢٦؛ احمد در مسند خود، ج١، ص٢١٨ و ج٦ صفحات ٣٤، ٢٢٩و ٢٧٥؛ بغوی، ج١، ص٤١٥؛ و عبدالرزاق به شماره: ١٥٨٨ از طریق رویت ابن عباس و عایشه آن را آوردهاند. عبارت «و لکن کره أن يتخذ مسجداً» «اما آن حضرت ناپسند میداشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» با این لفظ در هیچ یک از منابع مذکور نیامده، بلکه تنها با لفظ: «غير أنی أخشی أن يتخذ مسجداً» «فقط میترسم که قبرم به مسجد تبدیل شود» و لفظ: «غير أن خَشی أو خَشی أن يتخذ مسجداً» «فقط آن حضرت ترس داشت یا این ترس وجود داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» و لفظ: «غيرَ أنّه خُشی- فقط با ضم-»: «فقط این ترس بود» و لفظ «ولکنه خَشی أن يتخذ مسجداً»: «ولی آن حضرت ترس داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» آمده است. عبارت روایت عایشه و ابن عباس این است: «لعنة الله علی اليهود والنصاری اتخذوا قبور أنبيائهم مساجدَ» «نفرین خدا بر یهودیان و مسیحیان که قبر پیامبرانشان را به مسجد مبدل ساختند»: آن حضرت مسلمان را از کردار و اعمال آنان برحذر میداشت.
[٧٢]- بخاری به شمارههای: ٤٢٧، ٤٣٤، ١٣٤١ و ٣٨٧٣؛ مسلم به شماره: ٥٢٨؛ ابوعوانه در مسند خود، ج١، صص٤٠٠و ٤٠١ ابن ابی شیبه، ج٣، صص٣٤٤و ٣٤٥؛ احمد در مسند خود، ج٦، ص٥١؛ ابن سعد در طبقات خود، ج٢ صص٢٣٩و٢٤٠؛ و نسائی در سنن خود، ج٢ صص٤١ و ٤٢ آن را آوردهاند. بغوی هم به شماره: ٥٠٩ از مالک از طریق روایت ابومصعب از هشام بن عروه از پدرش از عایشه؛ و بیهقی ج٤، ص٨٠ از طریق روایت عایشه ل آن را آورده است.
[٧٣]- مسلم به شماره: ٥٣٢؛ ابوعوانه در مسند خود، ج١، ص٤٠١؛ ابن سعد در طبقات خود، ج٢، ص٢٤٠ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ١٦٨٦ از طریق روایت جندب بن عبدالله بجلی آن را آوردهاند.
[٧٤]- مالک در موطای خود، ج١، ص٢٤١؛ بخاری به شمارههای: ١٣٥٨، ١٣٥٩، ١٣٨٥، ٤٧٧٥ و ٦٥٩٩؛ مسلم به شماره: ٢٦٥٨؛ ابن حبان به شمارههای ١٢٩، ١٣٠و ١٣٣؛ وعبدالرزاق به شماره ٢٠٠٨٧ از طریق روایت ابوهریره آن را آوردهاند. دنباله حدیث این است: «کما تنتج البهيمة بهیمة جمعاء هل تحسون فيها من جدعاء»: «همچنان که چهارپا، چهارپای سالم را به دنیا میآورد آیا در آن چهارپا، نقصی را مشاهده میکنی؟» سپس ابوهریره میگوید: اگر خواستید این آیه را تلاوت نمایید: ﴿فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾[الروم: ٣٠]. همچنین احمد در مسند خود، ج٢، صفحات ٢٧٥، ٣٩٣، ٤١٠ و ٤٨١؛ ترمذی به شماره ٢١٣٨؛ طیالسی به شماره ٢٣٥٩ و ٢٤٣٣؛ ابوداود به شماره ٤٧١٤؛ و بغوی به شماره ٨٤ آن را روایت کردهاند. در اصل نسخههای خطی «يُهوِّدانه ويُنصِّرانه ويُمجِّسانه» با واو به جای أو آمده، اما آنچه در بالا ذکر شد در منابع مذکور چنان آمده است. در همین موضوع احمد در مسند خود، ج٣، ص٤٣٥ و ج٤ ص٢٤؛ دارمی در سنن خود، ج٢، ص٢٢٣؛ بیهقی در سنن خود، ج٩، صفحات ٧٧، ٧٨ و ١٣٠؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شمارههای ٨٢٦، ٨٢٧، ٨٢٨، ٨٣٠، ٨٣١، ٨٣٢، ٨٣٣، ٨٣٤ و ٨٣٥ از طریق روایت اسود بن سریع آن را آوردهاند که ابن حبان به شماره ١٣٢ و حاکم در «المستدرک»، ج٢، ص١٢٣ آن را صحیح دانستهاند و ذهبی هم با آن موافقت نموده است. همچنین احمد در مسند خود، ج٣، ص٣٥٣ از طریق روایت جابر بن عبدالله آن را آورده است.
[٧٥]- منظورش این است که آیه مذکور نشان میدهد که فطرت، همان اسلام است. این تفسیر نزد اکثر مفسران سلف صالح، مشهور است. آنان در تفسیر فرموده خداوند: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ﴾ اتفاق نظردارند که فطرت خدا، دین اسلام است و برای تأیید نظرشان به سخن ابوهریره که در حدیث قبلی ذکر شد، استدلال نمودهاند که در آن حدیث ابوهریره گفت: اگر خواستید این آیه را بخوانید: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ﴾[الروم: ٣٠]. علما از عکرمه، مجاهد، حسن، ابراهیم نخعی، ضحاک و قتاده نقل کردهاند که راجع به آیه ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ﴾ گفتهاند: فطرت خدا، همان دین اسلام میباشد. و راجع به عبارت: ﴿لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾ گفتهاند: منظور از خلق خدا، دین خداست. برای اطلاعات بیشتر به رساله شیخ الاسلام ابن تیمیه به نام «الکلام علی الفطرة» که در ضمن «مجموعة الرسائل الکبری»، ج٢، ص٣١٧ آمده؛ و کتاب «درءتعارض العقل والنقل» ج٨، صفحات ٣٥٩-٣٩٥؛ و کتاب «شفاءالعلیل» اثر شاگردش علامه ابن قیم، ص٢٨٣ و بعد از آن مراجعه کنید.
[٧٦]- این حدیثی طولانی است که مسلم به شماره: ٢٨٦٥ در مبحث «الجنة و صفة نعيمها»؛ احمد در مسند خود، ج٤، صفحات ١٦٢، ١٦٣ و ٢٦٦ عبدالرزاق به شماره: ٢٠٠٨٨؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج١٧، به شمارههای: ٩٨٧، ٩٩٢، ٩٩٣، ٩٩٤، ٩٩٥ و ٩٩٦ از طریق روایت عیاض بن حمار مجاشعی آن را آوردهاند.
[٧٧]- در اصل نسخههای خطی و يُنصِّرانه و يُمجِّسانه آمده است.
[٧٨]- هر دو روایت در صحیح مسلم آمده است.