شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

توحید الوهیت، دربردارنده‌ی توحید ربوبیت است

توحید الوهیت، دربردارنده‌ی توحید ربوبیت است

بسیاری از متکلمان و فلاسفه[٦٧] می‎پندارند که دلیل تمانع، معنای این فرموده خداوند متعال است: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ[الأنبياء: ٢٢] «اگر در زمین و آسمان‌ها غیر از خدای یگانه، خدایان دیگری می‎بود، قطعاً زمین و آسمان تباه می‌شدند». چون آنان معتقدند که توحید ربوبیتی که بیان داشته‌ا‎ند، همان توحید الوهیتی است که قرآن بیانش فرموده و پیامبران   به سوی آن دعوت کرده‎اند. در حالی که قضیه چنین نیست، بلکه برعکس، توحیدی که پیامبران به سوی آن دعوت کرده‎اند و در کتاب‌های آسمانی آمده، توحید الوهیتی است که دربردارنده توحید ربوبیت است. که توحید الوهیت به معنای پرستش خداوند یگانه و بی‎شریک است؛ زیرا مشرکان عرب اقرار به توحید ربوبیت می‌کردند، و معتقد بودند که آفریننده آسمان‎ها و زمین، یکی است همچنان که خداوند متعال از آنان خبر داده: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ[لقمان: ٢٥] «و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ مسلماً خواهند گفت: خدا». در جای دیگری می‌فرماید: ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٨٥[المؤمنون: ٨٤-٨٥] «بگو: اگر می‎دانید [بگویی] زمین و هر که در آن است به چه کسی تعلق دارد؟ به زودی خواهند گفت: از آنِ خداست. بگو: پس آیا متذکر نمی‎شوید؟» امثال این آیات در قرآن، زیاد هستند.

مشرکان در خصوص بت‌ها، معتقد نبودند که آنها در آفرینش عالم، شریک خداوند هستند بلکه حال و وضعیتشان همچون حال و وضعیت مشرکان امت‌های دیگر از قبیل هند، ترک، بَربَر و دیگران بود که گاهی معتقد بودند این بت‌ها، مجسمه‎های پیامبران و صالحان است و آنان را شفیع و واسطه قرار می‎دادند و به وسیله آنان به خداوند توسل می‎جستند. اصل شرک عرب‌ها، همین بود؛ خداوند متعال از زبان قوم نوح می‎فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣[نوح: ٢٣] «و گفتند: زنهار، خدایان خود را رها مکنید، و هرگز «وَدّ» و «سُواع» و «یَغوث» و «یَعوق» و «نَسر» را وا نگذارید».

در صحیح بخاری و کتاب‌های تفسیر و داستانهای انبیاء و... از ابن عباس  ب و دیگر سلف صالح به ثبوت رسیده که این نام‎ها، نام‎های افراد صالح در میان قوم نوح بود که وقتی وفات یافتند، بر سر قبرهایشان ایستادند، سپس مجسمه‎های آنان را ساختند و سپس به مرور زمان، افراد نسل‎های بعدی آنان را پرستیدند. و عین این بت‌ها وارد قبائل عرب شد. ابن عباس آنها را قبیله قبیله نام برده است[٦٨].

در صحیح مسلم از ابوالهیاج اسدی[٦٩] آمده که وی گوید: علی بن ابی طالب  س به من گفت: «آیا تو را مأمور کاری نکنم که پیامبر  ج مرا مأمور آن نمود؟ آن حضرت به من دستور داد که هیچ قبر بلندی را رها نکنم مگر اینکه آن را با زمین برابر کنم و هیچ مجسمه‎ای را رها نکنم مگر اینکه آن را نابود کنم»[٧٠].

در «صحیحین» آمده که پیامبر  ج در بیماری‎اش که درآن وفات یافت، فرمودند: «لعن الله اليهود والنصاری، اتخذوا قبور أنبيائهم مساجدَ» «نفرین بر یهودیان و مسیحیان! آنان قبر پیامبرانشان را به مسجد مبدل ساختند». آن حضرت، مسلمانان را از کردار آنان برحذر می‎داشت. عایشه  ل گفت: اگر چنین نمی‎بود، قبر پیامبر  ج برجسته می‎شد. اما آن حضرت ناپسند می‎داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود[٧١].

در صحیحین برای آن حضرت به هنگام بیماری که در آن وفات نمود، کنیسه‎ای در سرزمین حبشه و زیبایی و تصاویر موجود در آن نام برده شد آن حضرت فرمود: «إن أولئك إذا مات فيهم الرّجل الصالح بَنوا علی قبره مسجداً، وصوّروا فيه تلك التصاوير، أولئك شرار الخلق عند الله يوم القيامة»[٧٢] «آنان موقعی که انسان صالحی میانشان فوت می‎کرد، بر سر قبرش مسجدی را می‎ساختند و آن عکس‎ها و مجسمه‎ها را در آن به تصویر می‎کشاندند. آنان در روز قیامت بدترین مخلوقات در نزد خداوند هستند».

در صحیح مسلم آمده که آن حضرت پنج روز قبل از وفاتش فرمودند: «إنّ من کان قبلکم کانوا يتخذون قبور أنبيائهم وصالحيهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد، فإنّي أنهاکم عن ذلك»[٧٣] «همانا امت‌های قبل از شما قبر پیامبران و صالحانشان را به مسجد مبدل می‎ساختند. هان آگاه باشید که قبرها را به مساجد تبدیل نکنید، همانا من شما را از آن نهی می‎کنم».

یکی دیگر از اسباب شرک، پرستش ستارگان و قراردادن بت‌ها بنا به گمان خود به عنوان اینکه به هیأت ستارگان تناسب دارند، می‎باشد که گویا شرک قوم ابراهیم  ÷ از این قبیل بود. همچنین یکی دیگر از اسباب شرک، شریک قرار دادن فرشتگان و جن‎ها با خدا و قرار دادن بت‌ها برای آنان است.

این مشرکان، به وجود خداوند آفریدگار اعتراف می‎کردند و معتقد بودند که جهان دو سازنده را ندارد اما این واسطه‎ها را به عنوان شفیع و وسیله قرار می‎دادند؛ همچنان که خداوند متعال راجع به آنان می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ٣] «و کسانی که جز خدا سرپرستانی گرفته‎اند [می‎گویند:] ما آنها را عبادت نمی‌کنیم جز برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند». در جای دیگری می‎فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨[يونس: ١٨] «و غیر از خدا چیزهایی را می‌پرستند که نه سودشان می‎رساند و نه زیان، و می‎گویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند. بگو: آیا خدا را از چیزی خبر می‎دهید که در آسمان‎ها و زمین سراغ ندارد؟ او منزه و برتر است از آنچه شریک وی می‎سازند».

اوضاع امت‌های مشرک پیشین که پیامبران را تکذیب نمودند، نیز چنین بود همان طور که خداوند متعال در قصه صالح  ÷ از نُه نفر آنان نقل نموده که آنان به خداوند سوگند خوردند که صالح و خانواده‎اش را از بین خواهیم برد. این مفسدان مشرک به خداوند سوگند یاد کردند که پیامبر خداو خانواده‎اش را به قتل خواهند رساند. این نشان می‎دهد که اینان همانند مشرکان به خداوند ایمان داشتند.

پس معلوم شد که توحید مطلوب و مورد نظر، توحید الوهیتی است که توحید ربوبیت را هم در بر می‎گیرد. خداوند می‎فرماید: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠ تا آنجا که می‌فرماید: ﴿إِذَا هُمۡ يَقۡنَطُونَ٣٦[الروم: ٣٠-٣٦] «پس حق گرایانه، به سوی این آیین روی‎آور، [با همان] فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند... تا آنجا که می‎فرماید: به ناگاه آنان [از رحمت حق] نومید می‎شوند».

در جای دیگری می‎فرماید: ﴿أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ[إبراهيم: ١٠] «مگر درباره‌ی خدا- پدید آورنده آسمان‎ها و زمین- شکی هست؟!».

و پیامبر  ج می‌فرمایند: «کلّ مولود يولد علی الفطرة، فأبواه يُهوِّدانه أو يُنصِّرانه أو يُمجِّسانه»[٧٤] «هر کودکی بر اساس فطرت [خداپرستی] به دنیا می‎آید. این پدر و مادرش‎ هستند که وی را یهودی یا مسیحی یا مجوسی می‎کنند». گفته نمی‎شود: معنای حدیث این است که کودک، براساس سادگی و سلامت به دنیا می‎آید که توحید و شرک را نمی‎فهمد- همچنان که بعضی از علما گفته‎اند- به خاطر آیه‎ای که ذکر کردیم،[٧٥] و به خاطر فرموده پیامبر  ج که از پروردگارش روایت می‎کند: «خلقت عبادي حنفاء فَاجتَالَتهم الشياطينُ»[٧٦]«بندگانم را حق‎گرایانه آفریدم این شیاطین‎اند که آنان را از راه بدَر کردند».

در حدیث قبلی، عبارت «يُهوِّدانه أو يُنصِّرانه أو يُمجِسِّانه»[٧٧] بر این مطلب دلالت دارد، چون نگفت: «و یُسلمانه»: «او را مسلمان می‎کنند». در روایت دیگر آمده است: «يُولد علی الملة»: «بر اساس آیین [اسلام] متولد می‎شود». و در روایتی دیگر آمده است: «علی هذه الملّة»[٧٨] «بر اساس این آیین [اسلام] متولد می‎شود».

[٦٧]- نگا: «منهاج السنة»، ٢/٧٣؛ و «درءتعارض العقل والنقل»، ٩/٣٤٨-٣٧٦.

[٦٨]- بخاری به شماره: ٤٩٠ در تفسیر سوره نوح آن را آورده که: ابراهیم بن موسی به ما گفت که هشام از ابن جریج به ما خبر داد که عطاء از ابن عباس  ب نقل کرده است که: بت‌هایی که در میان قوم نوح بود، بعدها وارد قوم عرب شد. در این سند، انقطاعی وجود دارد، زیرا عطا نامبرده، عطاء خراسانی است و ابن عباس را ندیده است. عبدالرزاق این حدیث را در «تفسیر» خود از ابن جریج آورده که وی گوید: عطای خراسانی از ابن عباس به من خبر داد. ابومسعود گوید: این حدیث در تفسیر ابن جریج از عطا خراسانی، از ابن عباس آمده، و ابن جُریج، این تفسیر را از عطا خراسانی نشنیده بلکه آن را از پسرش عثمان بن عطاء گرفته است. صالح بن احمد بن حنبل در کتاب «العلل» از علی بن مدینی آورده که وی گوید: از یحیی قطان راجع به روایت ابن جریج از عطاء خراسانی پرسیدم، در جواب گفت: این روایت، ضعیف است. گفتم: ابن جُریج می‎گوید: به ما خبر داد. یحیی قطان گفت: چیزی نیست، این تنها نوشته‎ای است که عطاء به ابن جریج داده است. حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: ابن جُریج، اطلاق عبارت «أخبرنا» (به ما خبر داد) را در نوشتار جایز می‎دانست. سیوطی در کتاب «الدر المنثور»، ج٦ ص٢٦٩ روایت مذکور را به ابن منذر و ابن مردویه نسبت داده است. و طبری در تفسیر خود ٢٩/٦٢ این روایت را به طور موقوف از طریق بشر از یزید از قتاده آورده و این روایت بر قتاده موقوف است.

[٦٩]- او حیّان بن حصین کوفی، تابعی ثقه و مورد اعتماد است. از عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب و عمار بن یاسر، حدیث را روایت نموده است؛ نگا: «تهذیب الکمال»، ٧/٤٧١.

[٧٠]- مسلم به شماره: ٩٦٩؛ ابوداود به شماره: ٣٢١٨؛ ترمذی به شماره ١٠٤٩؛ نسائی در سنن خود، ج٤، ص٨٨ و ٨٩؛ احمد در مسند خود، ج١، ص٩٦و ١٢٩؛ ابوداود طیالسی، به شماره ١٥٥؛ حاکم درالمستدرک، ج١، ص٣٦٩؛ بیهقی ج٤، ص٣؛ و طبرانی در «المعجم الصغیر»، ج١، ص٥٧ آن را آورده و همه‎شان از طریق حبیب بن ابی ثابت، از ابوائل، از ابوالهیّاج اسدی... آن را روایت نموده‎اند. این روایت دو طریق دیگر از علی دارد که احمد در مسند خود، ج١، صفحات ٨٧، ٨٩ و٩٠؛ و طیالسی به شماره ٩٦ آن را آورده‎اند. امام شوکانی در کتاب «نیل الأوطار» راجع به گفته حضرت علی: «هیچ قبر بلندی را رها نکنم مگر اینکه آن را صاف کنم» این حاشیه را نوشته است: سنت این است که قبر نباید زیاد بلند شود و هیچ فرقی نیست که شخص مرده انسان بزرگی باشد یا نه. و ظاهراً بلند کردن قبر بیشتر از اندازه مجاز، حرام است. اصحاب امام احمد و جماعتی از اصحاب شافعی و مالک، بدان تصریح نموده‎اند. گنبدها و بارگاه‎هایی که بر سر قبرهاساخته شده‎اند، مشمول بلند کردن قبرها می‎شود. به علاوه، این کار جزو مسجد کردن قبرهاست که پیامبر  ج کننده این کار را نفرین نموده است.

[٧١]- بخاری به شماره‎های: ١٣٣٠، ١٣٩٠ و ٤٤٤١؛ و مسلم به شماره: ٥٢٩؛ احمد در مسند خود، ج٦ صفحات ٨٠، ١٢١، ١٤٦، ٢٥٢ و ٢٥٥ از طریق روایت عایشه  ل آن را آورده‎اند. و بخاری به شماره: ٤٣٥، ٣٤٥٣، ٤٤٤٣ و ٥٨١٥؛ مسلم به شماره: ٥٣١؛ ابوعوانه ج١، ص٣٩٩؛ دارمی در سنن خود، ج١، ص٣٢٦؛ احمد در مسند خود، ج١، ص٢١٨ و ج٦ صفحات ٣٤، ٢٢٩و ٢٧٥؛ بغوی، ج١، ص٤١٥؛ و عبدالرزاق به شماره: ١٥٨٨ از طریق رویت ابن عباس و عایشه آن را آورده‎اند. عبارت «و لکن کره أن يتخذ مسجداً» «اما آن حضرت ناپسند می‌داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» با این لفظ در هیچ یک از منابع مذکور نیامده، بلکه تنها با لفظ: «غير أنی أخشی أن يتخذ مسجداً» «فقط می‎ترسم که قبرم به مسجد تبدیل شود» و لفظ: «غير أن خَشی أو خَشی أن يتخذ مسجداً» «فقط آن حضرت ترس داشت یا این ترس وجود داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» و لفظ: «غيرَ أنّه خُشی- فقط با ضم-»: «فقط این ترس بود» و لفظ «ولکنه خَشی أن يتخذ مسجداً»: «ولی آن حضرت ترس داشت که قبرش به مسجد تبدیل شود» آمده است. عبارت روایت عایشه و ابن عباس این است: «لعنة الله علی اليهود والنصاری اتخذوا قبور أنبيائهم مساجدَ» «نفرین خدا بر یهودیان و مسیحیان که قبر پیامبرانشان را به مسجد مبدل ساختند»: آن حضرت مسلمان را از کردار و اعمال آنان برحذر می‎داشت.

[٧٢]- بخاری به شماره‎های: ٤٢٧، ٤٣٤، ١٣٤١ و ٣٨٧٣؛ مسلم به شماره: ٥٢٨؛ ابوعوانه در مسند خود، ج١، صص٤٠٠و ٤٠١ ابن ابی شیبه، ج٣، صص٣٤٤و ٣٤٥؛ احمد در مسند خود، ج٦، ص٥١؛ ابن سعد در طبقات خود، ج٢ صص٢٣٩و٢٤٠؛ و نسائی در سنن خود، ج٢ صص٤١ و ٤٢ آن را آورده‎اند. بغوی هم به شماره: ٥٠٩ از مالک از طریق روایت ابومصعب از هشام بن عروه از پدرش از عایشه؛ و بیهقی ج٤، ص٨٠ از طریق روایت عایشه  ل آن را آورده است.

[٧٣]- مسلم به شماره: ٥٣٢؛ ابوعوانه در مسند خود، ج١، ص٤٠١؛ ابن سعد در طبقات خود، ج٢، ص٢٤٠ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره: ١٦٨٦ از طریق روایت جندب بن عبدالله بجلی آن را آورده‎اند.

[٧٤]- مالک در موطای خود، ج١، ص٢٤١؛ بخاری به شماره‎های: ١٣٥٨، ١٣٥٩، ١٣٨٥، ٤٧٧٥ و ٦٥٩٩؛ مسلم به شماره: ٢٦٥٨؛ ابن حبان به شماره‎های ١٢٩، ١٣٠و ١٣٣؛ وعبدالرزاق به شماره ٢٠٠٨٧ از طریق روایت ابوهریره آن را آورده‎اند. دنباله حدیث این است: «کما تنتج البهيمة بهیمة جمعاء هل تحسون فيها من جدعاء»: «همچنان که چهارپا، چهارپای سالم را به دنیا می‎آورد آیا در آن چهارپا، نقصی را مشاهده می‎کنی؟» سپس ابوهریره می‎گوید: اگر خواستید این آیه را تلاوت نمایید: ﴿فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ[الروم: ٣٠]. همچنین احمد در مسند خود، ج٢، صفحات ٢٧٥، ٣٩٣، ٤١٠ و ٤٨١؛ ترمذی به شماره ٢١٣٨؛ طیالسی به شماره ٢٣٥٩ و ٢٤٣٣؛ ابوداود به شماره ٤٧١٤؛ و بغوی به شماره ٨٤ آن را روایت کرده‎اند. در اصل نسخه‎های خطی «يُهوِّدانه ويُنصِّرانه ويُمجِّسانه» با واو به جای أو آمده، اما آنچه در بالا ذکر شد در منابع مذکور چنان آمده است. در همین موضوع احمد در مسند خود، ج٣، ص٤٣٥ و ج٤ ص٢٤؛ دارمی در سنن خود، ج٢، ص٢٢٣؛ بیهقی در سنن خود، ج٩، صفحات ٧٧، ٧٨ و ١٣٠؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر» به شماره‎های ٨٢٦، ٨٢٧، ٨٢٨، ٨٣٠، ٨٣١، ٨٣٢، ٨٣٣، ٨٣٤ و ٨٣٥ از طریق روایت اسود بن سریع آن را آورده‎اند که ابن حبان به شماره ١٣٢ و حاکم در «المستدرک»، ج٢، ص١٢٣ آن را صحیح دانسته‎اند و ذهبی هم با آن موافقت نموده است. همچنین احمد در مسند خود، ج٣، ص٣٥٣ از طریق روایت جابر بن عبدالله آن را آورده است.

[٧٥]- منظورش این است که آیه مذکور نشان می‎دهد که فطرت، همان اسلام است. این تفسیر نزد اکثر مفسران سلف صالح، مشهور است. آنان در تفسیر فرموده خداوند: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ اتفاق نظردارند که فطرت خدا، دین اسلام است و برای تأیید نظرشان به سخن ابوهریره که در حدیث قبلی ذکر شد، استدلال نموده‎اند که در آن حدیث ابوهریره گفت: اگر خواستید این آیه را بخوانید: ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ[الروم: ٣٠]. علما از عکرمه، مجاهد، حسن، ابراهیم نخعی، ضحاک و قتاده نقل کرده‎اند که راجع به آیه ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ گفته‎اند: فطرت خدا، همان دین اسلام می‎باشد. و راجع به عبارت: ﴿لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ گفته‎اند: منظور از خلق خدا، دین خداست. برای اطلاعات بیشتر به رساله شیخ الاسلام ابن تیمیه به نام «الکلام علی الفطرة» که در ضمن «مجموعة الرسائل الکبری»، ج٢، ص٣١٧ آمده؛ و کتاب «درءتعارض العقل والنقل» ج٨، صفحات ٣٥٩-٣٩٥؛ و کتاب «شفاءالعلیل» اثر شاگردش علامه ابن قیم، ص٢٨٣ و بعد از آن مراجعه کنید.

[٧٦]- این حدیثی طولانی است که مسلم به شماره: ٢٨٦٥ در مبحث «الجنة و صفة نعيمها»؛ احمد در مسند خود، ج٤، صفحات ١٦٢، ١٦٣ و ٢٦٦ عبدالرزاق به شماره: ٢٠٠٨٨؛ و طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج١٧، به شماره‎های: ٩٨٧، ٩٩٢، ٩٩٣، ٩٩٤، ٩٩٥ و ٩٩٦ از طریق روایت عیاض بن حمار مجاشعی آن را آورده‎اند.

[٧٧]- در اصل نسخه‎های خطی و يُنصِّرانه و يُمجِّسانه آمده است.

[٧٨]- هر دو روایت در صحیح مسلم آمده است.