حالت همراه بودن اسلام به ایمان غیر از حالتی است که هر کدام به تنهایی و جدا از دیگری بیایند
خلاصه؛ حالت همراهی اسلام و ایمان غیر از حالتی است که هر کدام به تنهایی و جدا از دیگری بیایند. مثل اسلام و ایمان همانند شهادتین به نسبت دیگری است، که گواهی دادن به رسالت محمد ج غیر از گواهی دادن به وحدانیت خداوند است. این دو شهادت، دو چیز هستند و در معنا و حکم به همدیگر همانند یک چیز مرتبط هستند. اسلام و ایمان نیز چنین است؛ کسی که اسلام ندارد، ایمان هم ندارد و کسی که ایمان ندارد، اسلام هم ندارد، چون انسان مؤمن بینیاز از اسلام نیست که ایمانش با آن متحقق شود، و انسان مسلمان نیز بینیاز از ایمان نیست که اسلامش درست باشد.
نمونههای این مطلب در کلام خدا و پیامبر ج و کلام مردم زیاد است. منظورم در حالت تنها بودن و با هم بودن دو چیز است.
از جمله آن، کفر و نفاق است. کفر هرگاه به تنهایی در وعید آخرت آورده شود، منافقون نیز در آن داخل میشوند، مانند این آیه:
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٥﴾[المائدة: ٥]
«و هرکه منکر ایمان شود، قطعاً عملش تباه است و او در سرای دیگر از زیانکاران خواهد بود».
و هرگاه کفر و نفاق با هم آورده شوند، کافر کسی است که کفرش را اظهار کرده و منافق کسی است که با زبان ایمان آورده ولی با قلب ایمان نیاورده است.
الفاظ «برّ و تقوی»، «اثم و عدوان»، «توبه و استغفار»، «فقیر و مسکین» و امثال آنها چنین هستند.
آنچه به فرق و تفاوت میان اسلام و ایمان گواهی میدهد، این آیه است:
﴿۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا ...﴾[الحجرات: ١٤]
«بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید، ولکن [بهتر است] بگویید: اسلام آوردهایم ... ».
به این امر اعتراض شده به اینکه معنای عبارت: ﴿قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا﴾ این است که ما با ظواهر و اعضای ظاهری خود تسلیم و فرمانبردار شدهایم. پس آنان در حقیقت منافقاند. این یکی از دو قول مفسران در این آیه است. در پاسخ به این اعتراض، قول دیگری پاسخ آن را داده و این قول ترجیح داده شده، و آن، این است که آنان مؤمن نیستند به این معنا که ایمان کاملی ندارند نه اینکه منافقاند؛ همچنان که از قاتل و زناکار و دزد و خائن، ایمان نفی شده است. سیاق آیه این مطلب را تأیید میکند، چون این سوره از ابتدای سوره تا اینجا راجع به نفی از گناهان و احکام برخی گناهکاران و مانند آن سخن گفته و در آن نامی از منافقان به میان نیامده است. سپس بعد از آن میفرماید:
﴿وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا يَلِتۡكُم[٨٢٣] مِّنۡ أَعۡمَٰلِكُمۡ شَيًۡٔاۚ﴾[الحجرات: ١٤]
«و اگر خدا و پیامبر او را فرمان ببرید، چیزی از پاداش کارهای شما را نمیکاهد».
اگر آنان منافق میبودند، طاعت و عبادت سودی به حال آنان نمیداشت. سپس میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ﴾[الحجرات: ١٥]
«مؤمنان واقعی تنها کسانیاند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و هیچگاه تردید نکردند».
یعنی مؤمنان واقعی و کسانی که ایمان کاملی دارند، اینان هستند نه شما، بلکه ایمان کامل از شما نفی شده و شما ایمان کاملی ندارید. آنچه این مطلب را تأیید میکند، این است که خداوند به آنان امر کرده یا به آنان اجازه داده که بگویند: «اسلام آوردیم»، و برای منافق این طور گفته نمیشود، و اگر منافق میبودند اسلام را از آنان نفی میکرد همچنان که ایمان را از آنان نفی کرده، و آنان را نهی کرده که به اسلام منت نهند. پس اسلام را برای آنان اثبات کرده و آنان را نهی کرده از اینکه با اسلام خود بر سر پیامبر خدا ج منت نهند، و اگر اسلام آنان درست نمیبود، میگفت: «اسلام نیاوردید، بلکه شما دروغگو هستید»؛ همچنان که در این آیه آنان را تکذیب کرده است:
﴿نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ﴾[المنافقون: ١]
«گواهی میدهیم که تو واقعاً رسول خدایی»[٨٢٤].
پس از این، بیان و تفصیل، ادعای مترادف بودن اسلام و ایمان منتفی میشود و مردود بودن و زشتی سخن کسی که الزام کرده که اسلام اگر امور ظاهری میبود، شایسته بود که به جز آن پذیرفته نشود و ایمان مخلص پذیرفته نشود. فساد و بطلان این قول، واضح است، چون قبلاً برای ایمان و اسلام، مثال شهادتین و الفاظ دیگر آورده شد و بیان شد که حالتی که این دو لفظ با هم بیایند غیر از حالتی است که جدا از هم بیایند. به کلمه شهادت نگاه کن که پیامبر ج میفرماید: «أُمرتُ أن أقاتل الناس حتی يقولوا: «لا إله إلا الله» «به من امر شده که با مردم پیکار کنم تا اینکه «لا إله إلاالله»[٨٢٥] بگویند». پس اگر آنان لا إله إلا الله میگفتند و رسالت محمد ج را انکار میکردند، مستحق محفوظ بودن جان و مال نمیبودند، بلکه حتماً میبایست لا إله إلا الله را میگفتند و حق آن را ادا میکردند و هیچکس حق لا إله إلا الله را ادا نمیکند مگر کسی که رسالت پیامبر ج را تصدیق نماید. همچنین کسی که گواهی میدهد که محمد ج فرستاده خداست، حق این شهادت را ادا نکرده مگر اینکه این فرستاده را در تمامی آنچه که آورده تصدیق کند، پس در این صورت توحید تحقق پیدا میکند و هرگاه شهادت «لا إله إلا الله» به شهادت «محمد رسول الله» اضافه شود، مراد از شهادت «لا إله إلا الله» اثبات توحید، و مراد از شهادت «محمد رسول الله» اثبات رسالت است. اسلام و ایمان نیز چنین است هرگاه همراه یکدیگر آورده شوند، همچنان که در این آیه آمده است:
﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[الأحزاب: ٣٥]
«همانا مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان».
و پیامبر ج میفرماید: «اللهم لك أسلمت، وبك آمنت»[٨٢٦] «خدایا! تسلیم تو شدم و به تو ایمان آوردم». که مراد از یکی از آن دو، غیر از مراد از دیگری است. و همچنان که پیامبر ج میفرمایند: «الإسلام علانية والإيمان في القلب»[٨٢٧] «اسلام، آشکار و نمایان است و ایمان در قلب میباشد». و هرگاه این دو کلمه جدا از همدیگر بیایند، آن وقت یکی از آن دو، معنا و حکم دیگری را در بردارد. همان طور که در الفاظ «فقیر و مسکین» و مانند آن وجود دارد، چون دو لفظ «فقیر و مسکین» هرگاه با هم بیایند، معنای متفاوتی دارند و هرگاه جدا از همدیگر بیایند، هرکدام از دو لفظ، معنا و حکم لفظ دیگر را دارد. پس آیا در آیه:
﴿إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ﴾[المائدة: ٨٩].
گفته میشود که غذا به فردی که درآمد و مال کمی دارد، داده میشود ولی به کسی که هیچی ندارد، داده نمیشود یا برعکس به کسی که هیچی ندارد، غذا داده میشود و به کسی که درآمد و مال کمی دارد، هیچی داده نمیشود؟! در آیه:
﴿وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ﴾[البقرة: ٢٧١]
«و اگر پنهانش بدارید و به تهیدستان بدهید، این برای شما بهتر است».
همچنین زشت بودن این سخن روشن میشود که حکم کسی که ایمان آورده و اسلام نیاورده، یا اسلام آورده و ایمان نیاورده در دنیا و آخرت چیست؟ چون هر کس حکمی را برای یکی از این دو اثبات کند، این حکم برای دیگری ثابت است. بطلان این قول، آشکار است.
در مقابل زشتی سخنش گفته میشود: تو میگویی که مسلمان همانا مؤمن است و خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[الأحزاب: ٣٥]
خداوند در این آیه، میان مسلمان و مؤمن فرق نهاده و روشن کرده این دو با هم تفاوت دارند و به رسول خدا ج گفته شد: تو را به فلانی چه کار، به خدا من او را مؤمن میبینم. پیامبر ج سه بار فرمود: «أو مسلماً»[٨٢٨]. پس نام اسلام را برای او اثبات کرد و در نام ایمان سکوت کرد. پس هر کس بگوید: اسلام و ایمان با هم برابرند، او در این زمینه مخالفت ورزیده و واجب است که موارد اختلافی را به خدا و پیامبر ج ارجاع داد. چنین به نظر میرسید که میان برخی از نصوص، تعارض وجود دارد و به حمد خدا هیچ تعارضی وجود ندارد و میتوان آنها را با هم جمع کرد و آنها را با هم وفق داد.
اما راجع به استدلال به این آیه:
﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣٥ فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٦﴾[الذاريات: ٣٥-٣٦]
«پس هر که از مؤمنان در آن [شهرها] بود بیرون بردیم، اما از مسلمانان جز یک خانه در آنجا نیافتیم».
برای اثبات مترادف بودن اسلام و ایمان، باید گفت که این آیه هیچ حجت و دلیلی در این خصوص ندارد، چون خانههای خارج شده، متصف به اسلام و ایمان بودند و از اتصاف به اسلام و ایمان، مترادف بودن اسلام و ایمان لازم نمیآید.
ظاهر این است که این تعارضات از ابوحنیفه / ثابت نشده، بلکه اینها از سخنان اصحاب ابوحنیفه است، چون اکثر آنها ساقط و بیاساس است و ابوحنیفه آن را نمیپسندد، و طحاوی داستان ابوحنیفه با حمادبن زید را نقل کرده، و بیان داشته که وقتی حمادبن زید، حدیث «أي الإسلام أفضل ...[٨٢٩]» تا آخر حدیث را برایش روایت کرد، به او گفت و مگر نمیبینی که او میگوید: کدام اسلام، برتر است؟ و پیامبر ج در جواب فرمود: ایمان، سپس هجرت و جهاد را از ایمان قرار داد؟ ابوحنیفه ساکت شد، پس برخی از یارانش گفتند: ای ابوحنیفه! آیا جواب او را نمیدهی؟ ابوحنیفه گفت: به چه چیزی جواب او را بدهم؟ در حالی که او این حدیث را از رسول خدا ج برای من نقل میکند.
[٨٢٣]- در اصل، «لایألتکم» بوده که این قرائت ابوعمرو میباشد. از «ألت یألت ألتاً» آمده مثل «ضرب یضرب ضرباً». حجت او اجماع همه بر این آیه است: ﴿وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم﴾[الطور: ٢١] «و از [پاداش] عملشان چیزی نکاهیم». پس آنچه که در آن اختلاف شده، رد میشود و آنچه که بر آن اجماع شده، گرفته میشود. دیگران «یلتکم» خواندهاند، که از «لات یلیت» آمده است. حجت آنان، تبعیت از رسمالخط مصحف است، چون در مصحف بدون الف نوشته شده است. فراء میگوید: این دو کلمه، دو لغت جداگانه هستند و زجاج میگوید: معنایشان یکی است و به این معناست که از شما چیزی نمیکاهد؛ نگا: «حجة القراءات» ص ٦٧٦؛ و «زادالمسیر»، ٧/٤٧٧.
[٨٢٤]- نگا: «الفتاوی»، ٧/٢٣٨-٢٤٧ و ٤٧٦-٤٧٩.
[٨٢٥]- حدیثی متواتر است. تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٨٢٦]- تخریج آن قبلاً ذکر شد.
[٨٢٧]- حدیثی ضعیف است. و تخریج آن قبلاً آورده شد.
[٨٢٨]- بخاری به شمارههای: ٢٧ و ١٤٧٨؛ مسلم به شماره: ١٥٠، و در مبحث «في الزکاة»، ٢/٧٣٢-٧٣٣؛ و احمد در «المسند»، ١/١٨٢ از طریق روایت سعد بن ابی وقاص س آن را آوردهاند.
[٨٢٩]- عبدالرزاق به شماره: ٢٠١٠٧؛ و احمد در «المسند»، ٤/١١٤ از طریق معمر، از ایوب، از ابوقلابه، از عمرو بن عبسه آن را روایت کرده که او گفت: مردی گفت: ای رسول خدا، اسلام چیست؟ فرمود: «أن يسلم قلبك لله عز وجل، و أن يسلم المسلمون من لسانك و يدك» «اینکه قلبت تسلیم خداوند عز و جل شود، و اینکه مسلمانان از زبان و دستت در امان باشند». آن مرد گفت: پس کدام اسلام، برتر است؟ پیامبر ج فرمود: «الإيمان» «ایمان». آن مرد گفت: ایمان چیست؟ پیامبر ج فرمود: «تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله والبعث بعد الموت» «به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران خدا و زنده شدن پس از مرگ ایمان بیاوری». گفت: پس کدام ایمان برتر است؟ فرمود: «الهجرة» «هجرت». گفت: پس هجرت چیست؟ فرمود: «تهجر السوء» «از بدی دوری کنی». آن مرد گفت: پس کدام هجرت برتر است؟ پیامبر ج فرمود: «الجهاد» «جهاد». گفت: جهاد چیست؟ فرمود: «أن تقاتل الکفار إذا لقيتهم» «با کافران هرگاه به آنان برخورد کردی، پیکار نمایی». آن مرد گفت: پس کدام جهاد برتر است؟ پیامبر ج فرمود: «من عقر جواده، وأهريق دمه» «کسی که اسبش زخمی شود و خونش ریخته شود». آنگاه رسول خدا ج فرمود: «ثم عملان هما أفضل الأعمال إلا من عمل بمثلهما: حجة مبرورة أو عمرة» «سپس دو عمل، برترین اعمال هستند مگر اینکه به مثل آن دو عمل شود. [آن دو عمل عبارتند از]: حج مقبول یا عمره». اسناد آن صحیح است، به شرطی که ابوقلابه آن را از عمروبن عبسه شنیده باشد. و هیثمی در «مجمع الزوائد»، ١/٥٩ آن را آورده و میگوید: احمد آن را روایت کرده، و طبرانی مانند آن را در «المعجم الکبیر» روایت کرده است، و راویان آن ثقهاند. همچنین احمد در «المسند»، ٥/٣٨٥ مانند آن را از طریقی دیگر روایت کرده، و در سند آن دو ضعف هست، و در این روایت آمده است که آن مرد گفت: گفتم: کدام ایمان، برتر است؟ پیامبر ج فرمود: «خلق حسن» «اخلاق نیکو». و گفته شیخ ناصرالدین آلبانی که میگوید: این حدیث از طریق روایت ابوموسی اشعری، متفق علیه است، اشتباه است، چون لفظ روایت ابوموسی اشعری که در صحیح بخاری به شماره: ١١، و صحیح مسلم به شماره: ٤٢ روایت شده، این است: «أي الإسلام أفضل؟ قال: من سلم المسلمون من لسانه ويده» «کدام اسلام، برتر است؟» فرمود: «هر کس که مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند». و آن غیر حدیثی است که نگارنده بدان استناد نموده است.