شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

جلد دوّم

جلد دوّم

حسبي الله و نعم الوکيل[٣٧]

الحمدلله، نستيعنه ونستغفره، ونعوذ[٣٨] بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضلَّ له، و مَن يضلل فلا هادي له.

و أشهد أن لا إله إلا الله وحَدهُ لا شريك له، و أشهد أنّ سيّدنا محمّداً عبده و رسوله، صلی الله عليه و علی آله و صحبه، و سلّم تسليماً کثيراً.

علم به اصول دین اشرف علوم است

أما بعد، از آنجایی که علم اصول دین، بهترین علم است، چون بزرگی علم به خاطر بزرگی چیزی است که بدان علم حاصل می‎شود، و علم اصول دین به نسبت علم فقه، فقه اکبر است و به همین خاطر امام ابوحنیفه  / کتاب خود را راجع به اصول دین، «الفقه الأکبر»[٣٩] نامیده است. و نیاز بندگان به آن، بالاتر از هر نیاز و ضرورت دیگری است، زیرا دل‌ها حیات و آرامشی ندارند مگر زمانی که پروردگار و معبود و آفریدگارش را با اسماء و صفات و افعالش بشناسند و همه آنها دوست‎داشتنی‎تر از چیزهای دیگر نزدشان باشند و تلاش دل‌ها در راستای چیزی باشد که آنها را به خداوند- و نه چیزهای دیگر از سایر آفریده‎‎های خدا- نزدیک گرداند.

محال است که عقل به تنهایی بتواند بدانها معرفت حاصل کند و به طور تفصیل آنها را درک نماید؛ از این رو رحمت پروردگار عزیز رحیم اقتضا کرد که پیامبران را مبعوث گرداند تا مسائل اصول دین را به بندگان خدا بشناسانند و به سوی آن دعوت کنند و به کسانی که به دعوت پیامبران لبیک می‎گویند، مژده دهند و کسانی را که به دعوت پیامبران پاسخ نگفته و با آنان مخالفت می‎ورزند، بترسانند. کلید دعوت پیامبران و خلاصه رسالتشان، شناخت پروردگار معبود با اسماء و صفات و افعالش است، چون تمام مطالب رسالت از اول تا آخر، بر اساس این شناخت بنا می‎شود.

سپس به دنبال آن، دو اصل زیر می‎آید:

اوّل- شناساندن راه رسیدن به خدا، که آن هم شریعت و دین خداوند است که در بردارنده اوامر و نواهی اوست.

دوّم- شناساندن نعمت‌های جاودان به سالکان و رهروان این راه پس از آنکه به خداوند رسیدند.

کسانی خداوند را بهتر می‎شناسند که بیشتر از همه از راهی که به خدا می‎رسد، پیروی کنند:

پس کسانی خداوند   را بیشتر و بهتر می‎شناسند که بیشتر از همه از راهی که به خدا می‌ر‎سد، پیروی کنند و بیشتر از همه حال و وضعیت سالکان را موقع رسیدن به خدا می‎دانند؛ به همین خاطر خداوند آنچه را بر پیامبرش نازل فرموده، روح نامیده، چون حیات حقیقی بر آن متوقف است و نور نامیده، چون هدایت بر آن متوقف است. خداوند متعال می‎فرماید: ﴿يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ ...[غافر: ١٥] «روح را از امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد، می‎فرستد» در جای دیگری می‎فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣[٤٠][الشورى: ٥٢-٥٣] «‏همان گونه که به پیغمبران پیشین وحی کرده‌ایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کرده‌ایم (که قرآن نام دارد و مایه حیات دل‌ها است. پیش از وحی) تو که نمی‌‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام، ولیکن ما قرآن را نور عظیمی نموده‌ایم که در پرتو آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌‌بخشیم. تو قطعاً (مردمان را با این قرآن) به راه راست رهنمود می‌‌سازی، راه خدائی که متعلّق بدو است همه چیزهائی که در آسمان‌ها و زمین است. هان! همه کارها به خدا بازمی‌گردد (و هر کاری تحت نظارت دقیق او و با اطّلاع و اجازه او انجام می‌‌پذیرد، و هر چیزی بدو مربوط است)». ‏‏

پس روحی وجود ندارد مگر دین و رسالتی که پیامبر  ج آورده و نوری وجود ندارد مگر در صورت روشنایی گرفتن از دین.

دین و آیینی که پیامبر  ج از طرف خدا آورده شفاست همچنان که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ[فصلت: ٤٤] «بگو: این [کتاب] برای کسانی که ایمان آورده‎اند، هدایت و درمان است».

پس دین اسلام- هر چند به طور مطلق هدایت کننده و شفا دهنده است- اما از آنجایی که فقط مؤمنان از آن بهره می‎برند، از این رو فقط مؤمنان را ذکر کرده که برای آنان هدایت کننده و شفا دهنده است.

خداوند متعال پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده، پس هدایتی نیست مگر درآنچه پیامبر  ج از طرف خدا آورده است.

[٣٧]- در نسخه(ب) «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله، و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم» آمده و در نسخه (ج) «بسم الله الرحمن الرحیم، و به نستعین» آمده است.

[٣٨]- در نسخه (ب) «نعوذ» آمده است.

[٣٩]- رساله کوچکی است که به امام ابوحنیفه منسوب است. این رساله در بردارنده اعتقادات اهل سنت و جماعت است. رساله مذکور به تنها و همراه با شرحش اثر امام علم الهدی ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی سمرقندی، متوفای سال ٣٣٣هـ.ق در هند به چاپ رسید. همچنین همراه با شرح دیگرش اثر امام و علامه، فقیه و محدث علی بن سلطان قاری هروی مکی، متوفای سال ١٠١٤هـ.ق در مصر چاپ شد. در این شرح، نقلهای زیادی از همین شرح ابن ابی العز هست اما او نام ابن ابی العز را به صراحت نیاورده است.

[٤٠]- ابن جوزی در کتاب «زادالمسیر»، ج٧، ص٢٩٨ می‎گوید: آیه ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ بدین خاطر بوده که پیامبر  ج پیش از وحی، قرآن را نمی‎دانست و راجع به عبارت ﴿وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ سه قول وجود دارد: اول- به معنای دعوت به سوی ایمان است. دوم- منظور از آن، تمام نشانه‎های ایمان است. که همه اینها ایمان هستند. نماز هم ایمان نامیده شده آنجا که خداوند می‎فرماید: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ[البقرة: ١٤٣] «و خدا بر آن نیست که ایمان شما را ضایع کند». این رأی ابن قتیبه و محمد بن اسحاق بن خزیمه است. سوم- به این معناست که پیامبر  ج موقعی که در گهواره بود، هیچ آشنایی با ایمان نداشت چون قبل از بلوغ کودک بوده است. واقدی این قول و قولی را که ابن قتیبه و ابن خزیمه اختیار کرده‎اند، نقل نموده است. در حدیث از آن حضرت مشهور است که ایشان خداوند را یکتا می‌دانست و از بت‌های لات و عزی متنفر بود، حج و عمره را به جای می‎آورد و پیرو آیین ابراهیم  ÷ بود. امام احمد بن حنبل  / می‎گوید: هر کس گمان می‎کند که پیامبر  ج بر آیین قوم خود بوده، حرف بدی زده است مگر نه این است که او گوشت حیواناتی که برای پرستش بت‌ها قربانی می‎شدند، نمی‎خورد... .