تأویل صحیح آن است که با آنچه قرآن و سنت بر آن دلالت دارد، موافق باشد
پس تأویل صحیح آن است که با آنچه قرآن و سنت بر آن دلالت دارد، موافق باشد و هر تأویلی که با آنچه قرآن و سنت بر آن دلالت دارد، مخالف باشد، تأویل فاسد است. این موضوع در جای خود به طور مفصل از آن سخن گفته شده است. در کتاب «التبصره»[٣٩٨] آمده که نصیر بن یحیی بلخی از عُمر بن اسماعیل بن حماد بن ابی حنیفه از محمد بن حسن- رحمت خدا بر همه شان باد! – روایت کرده که راجع به آیات و احادیثی که در آنها صفات خداوند متعال آمده و ظاهرشان منجر به تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقات میشود، از وی سؤال شد، او گفت: آنها را همان گونه که آمده است میخوانیم و بدانها ایمان داریم و در خصوص کیفیت آنها چیزی نمیگوییم. باید دانست که معنای فاسد و کفر آمیز، ظاهر و مقتضای نص نیست و هر کس این معنا را از نص فهم کند، به خاطر قصور فهم و نقص علمش است. و وقتی که راجع به گفته برخی انسانها گفته میشود:
وکم من عائب قولاً صحيحاً
و آفته من الفهم السقيم[٣٩٩]
«چه بسیارند که از قول درست عیب جویی میکنند و آفت آن ناشی از فهم غلط است».
عليّ نحت القوافي من أماكنها
وما علي اذا لم تفهم البقر[٤٠٠]
«بر من است که موهای پشت سر را از جاهایشان بتراشم. و وقتی گاو نمیفهمد، چیزی بر من نیست».
پس راجع به گفته خدا که راستترین کلام و نیکوترین و زیباترین سخن است، چگونه باید قضاوت کرد. و آن کتابی است که: ﴿أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ خَبِيرٍ١﴾[هود: ١] «آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه توضیح داده شده است». به راستی حقیقت حرفشان این است که ظاهر قرآن و حدیث، کفر و گمراهی است و در ظاهر آنها، عقاید صحیح و توحید و منزه داشتن خدا از عیب و نقص به طور روشن بیان نشده است؟! این حقیقت سخن تأویل کنندگان است.
حقیقت این است که آنچه قرآن بر آن دلالت میکند و به ما نشان میدهد، حق است و هر چه باطل باشد، قرآن بر آن دلالت نمیکند. اما مخالفان و تأویل کنندگان ادعا میکنند که قرآن بر باطل دلالت میکند. از این رو باید ظاهر آن را تأویل کرد!
به آنان گفته میشود: این دری که باز کردهاید، هر چند گمان میکنید که در حقیقت به وسیله آن، برادران مؤمنتان را در جاهای کمی یاری میکنید، اما در واقع علیه خودتان دری را برای انواع مشرکان و مبتدعان گشودهاید که به هیچ وجه نمیتوانید آن را ببندید؛ چون وقتی شما این اجازه را به خود میدهید که قرآن را از دلالت روشنش بدون هیچ دلیلی شرعی بر میگردانید، پس ضابطه برای تأویل مجاز و تأویل غیر مجاز چیست؟!
اگر بگویید: دلیل قاطع عقلی بر محال بودن تأویل ما چیست؟ و اگر دلیل قطعی بر مدعایتان را بیاورید، ما حرفتان را تأیید و قبول میکنیم! به شما گفته میشود: دلیل قاطع عقلی را با کدام عقل بسنجیم؟! چون قرمطی باطنی میپندارد که ادله قطعی بر بطلان ظواهر شرع وجود دارد! فیلسوف میپندارد که ادله قطعی بر بطلان حشر اجساد وجود دارد! معتزلی گمان میکند که ادله قطعی بر محال بودن رؤیت خدا و بر محال بودن قائم بودن علم و کلام و رحمت به خداوند متعال وجود دارد!! تأویلاتی که صاحبانشان ادعا میکنند که وجوب آنها به وسیله دلایلی عقلی اثبات شده، بزرگتر از آن است که در اینجا شمارش شوند.
در این صورت دو امر عظیم و حرام لازم میآید:
اول- چیزی از مطالب قرآن و سنت را اقرار نکنیم تا اینکه پیش از آن یک تحقیق طولانی و عمیق راجع به امکان عقلی آن، داشته باشیم و هر طایفهای از اختلاف کنندگان در قرآن ادعا میکنند که عقل بر اعتقاد و نظر آنان دلالت دارد. در نتیجه انسان دچار شگفتی و سرگشتگی میشود.
دوم- دلها از جزم و یقین به مسائل اعتقادی که پیامبر ج از جانب خدا آورده فاصله میگیرد، چون اطمینان ندارد که مراد خداوند ظاهر آیات و احادیث باشد و تأویلات در این زمینه گوناگون است. پس قرآن و سنت از دلالت و راهنمایی به اخبار و عقاید دینی بر کنار میشود. وظیفه اصلی پیامبر ج خبر دادن است، و قرآن همانا خبر مهم و عظیم است. به همین خاطر میبینیم که تأویل کنندگان، نصوص قرآن و سنت را تنها به خاطر دادخواهی و کمک به باورهای خود میآورند نه به خاطر اعتقاد به آنها، اگر با ادعاها و عقاید آنان موافق باشند، آنها را میآورند و اگر مخالف ادعاها و عقایدشان باشند، آنها را تأویل میکنند. و این گشودن در بی دینی و بریدن از دین خداست. از خداوند مسألت مینماییم که سلامتی و عافیت را به ما عطا فرماید!
***
قوله «ومن لم يتوق النفی والتشبيه، زلَّ ولم يصب التنزيه».
ترجمه «و هر کس خود را از نفی صفات خدا و تشبیه صفات خدا به صفات مخلوقات، دور نگه ندارد، منحرف شده و خداوند را منزه ندانسته است».
[٣٩٨]- شاید همان «تبصرة الادلة في الکلام» تألیف ابوالمعین میمون بن محمد نسفی، متوفای سال ٥٨٠ هـ.ق باشد. نگا «کشف الظنون»، ١/٣٣٧.
[٣٩٩]- متنبی در دیوانش ج ٤ ص ٢٤٦ آن را سروده است. بیت بعد از آن، چنین است:
ولکن تاخذ الآذان منه
علی قدر القرائح والعلوم
«ولی گوشها به اندازه قریحهها و سلیقهها و دانشها از فهم، مطالب را دریافت میکنند».
[٤٠٠]- این بیت شعر از آن بحتری در دیوانش ص ٩٥٥ از قصیدهای است که در مدح علی بن مر طائی سروده است. عین نقل بحتری در دیوانش این است:
علی نحت القوافی من مقاطعها
وما علیَّ لهم أن تفهم البقر
«بر من است که موهای پشت سر را از محلهای رویدنشان بتراشم. و آنان بر من حق ندارند که گاو بفهمد». این بیت شعر در کتابهای «الموازنة»، ج ١ ص ٣٠٣؛ «اخبار ابی تمام»، ص ٥٠؛ «الطرائف»، ص ٢٤٩؛ و «معجم الأدباء»، ج ١٩ ص ٢٥٣ سروده شده است.