شرح عقیده طحاویه

فهرست کتاب

بیان مراد گفته طحاوی «لا تحویه الجهات الست کسائر المبتدعات» «جهات شش گانه خدا را شامل نمی‌شوند مثل دیگر پدیده‌ها که جهات شش گانه آن را شامل می‌شوند»

بیان مراد گفته طحاوی «لا تحویه الجهات الست کسائر المبتدعات» «جهات شش گانه خدا را شامل نمی‌شوند مثل دیگر پدیده‌ها که جهات شش گانه آن را شامل می‌شوند»

گفته طحاوی  / «لا تحويه الجهاتُ الستُ کسائر المبتدعات» «جهات شش گانه خدا را شامل نمی‌شوند مثل دیگر پدیده‌ها که جهات شش گانه آن را شامل می‌شوند»، سخن درستی است با این اعتبار که چیزی از آفریده‌ها به خدا احاطه پیدا نمی‌کنند بلکه خداوند بر هر چیزی احاطه دارد و بالای همه چیز است.

این مطلب همان چیزی است که طحاوی  / اراده کرده است. چون بعداً گفتارش در این زمینه می‌آید که «أنه تعالی محيطٌ بکلّ شیء وفوقه» «خداوند متعال بر هر چیزی احاطه دارد و بالای همه چیز است». پس وقتی میان این دو گفته اش، یعنی، «جهات ششگانه او را شامل نمی‌شوند مثل دیگر پدیده‌ها که جهات ششگانه آنها را شامل می‌شوند» و «خداوند متعال بر هر چیزی احاطه دارد و بالای همه چیز است»، جمع شود، معلوم می‌شود که منظور طحاوی این است که چیزی خداوند متعال را در بر نمی‌گیرد و چیزی بر او احاطه ندارد، آن گونه که برای دیگر آفریده‌ها این امر وجود دارد. و اینکه خداوند متعال بر هر چیزی احاطه دارد و بالای هر چیز است.

اما در کلام طحاوی دو چیز باقی مانده است:

اول – آوردن چنین لفظی - با وجودی که در آن، اجمال و احتمال هست -، زیاد جالب نیست و نیاوردن آن بهتر است. چون در غیر این صورت بهانه به دست دیگران داده می‌شود و تناقض در اثبات محیط بودن خدا و فوق بودن او و نفی جهت علو و بلندی، لازم می‌آید. هر چند بدان جواب داده که او این را نفی کرده که چیزی از آفریده‌هایش او را در برگیرند. اما به هر حال، چنگ زدن به الفاظ شرعی، بهتر است.

دوم – گفته «کسائر المبتدعات»، از آن چنین فهم می‌شود که هیچ پدیده‌ای نیست جز اینکه چیزی آن را در برگرفته است. و در این مطلب، اشکالی وارد است، چون اگر منظورش این باشد که آن پدیده به وسیله امری وجودی در بر گرفته شده، این امر ممنوع است، چون عالم در میان عالم دیگری نیست، چون در غیر این صورت تسلسل لازم می‌آید که ممتنع است. و اگر منظورش این باشد که آن پدیده به وسیله امری عدمی در بر گرفته شده، باید گفت که هر پدیده‌ای در میان عدم نیست بلکه برخی از پدیده‌ها در میان غیر خود است؛ مانند آسمان‌ها و زمین که در کرسی (تخت) قرار دارند و مانند آنها. و برخی از پدیده‌ها، مخلوقات به آن منتهی می‌شوند؛ مانند عرش. پس به طور قطع سطح عالم در میان دیگر مخلوقات نیست، چون در غیر این صورت تسلسل پیش می‌آید که ممتنع است.

می توان به این اشکال چنین جواب داد که: واژه «سائر» به معنای بقیه است نه به معنای همه.

این اصل معنایش است. و «سؤر» از آن است که به معنای چیزی است که نوشنده آب در ظرف باقی می‌گذارد. پس منظور طحاوی از «سائر المبتدعات»، اکثر مخلوقات است نه همه مخلوقات؛ چون واژه «سائر» بر غالب و اکثر بیشتر دلالت می‌کند تا بر همه. پس معنی عبارت چنین است: هیچ چیز خداوند متعال را در بر نمی‌گیرد آن گونه که راجع به اکثر مخلوقات است که اکثر مخلوقات به وسیله چیز دیگری در بر گرفته شده‌اند. خداوند متعال برتر از آن است که چیزی از مخلوقات او را در بر گیرد. گمان نمی‌رود که طحاوی  / از کسانی باشد که می‌گویند: همانا خداوند نه در داخل عالم است و نه در خارج عالم.

همان گونه که برخی از شارحین عقیده طحاوی چنین پنداشته‌اند که منظور طحاوی این است. بلکه در واقع منظور طحاوی این است که خداوند متعال منزه است از اینکه چیزی از مخلوقاتش بر او احاطه داشته باشند یا به چیزی از مخلوقات، عرش باشد یا غیر آن، نیاز داشته باشد.

راجع به ثبوت این کلام از امام ابوحنیفه  / اشکال و ایرادی هست، چون مخالفانش به خاطر مطالبی پایین‌تر از آن، به او حمله کرده و او را مورد ملامت و سرزنش قرار داده‌اند. اگر چنین کلامی را می‌شنیدند، قطعاً حمله به امام ابوحنیفه و ملامت و سرزنش وی توسط آنان به خاطر این کلام از آنان شایع می‌شد. و ابومطیع بلخی[٤١٨] اثبات علو و بلندی برای خدا را از امام ابوحنیفه نقل کرده است که به امید خدا بعداً ذکر خواهد شد.

ظاهر این گفته، مقتضی نفی کلام قبلی از امام ابوحنیفه است. و از طرف دیگر مانند آن در قرآن و سنت وارد نشده است. به همین خاطر می‌گویم: همانا راجع به ثبوت آن کلام از امام ابوحنیفه، اشکال و ایراد هست و بهتر آن است که از آوردن و اطلاق آن، دست نگه داشت، چون گفتن مانند آن، خطر است؛ برخلاف گفتن چیزی که از شارع وارد شده است همچون استواء و نزول و مانند آن. و هر کس از نادانان گمان کند که وقتی خدا به آسمان دنیا پایین می‌آید آن گونه که پیامبر راستگوی  ج فرموده[٤١٩]، آن وقت عرش بالای خداوند است و خدا میان دو طبقه عالم قرار دارد، سخنش مخالف اجماع سلف صالح و مخالف قرآن و سنت است.

شیخ الاسلام ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمن صابونی[٤٢٠] می‌گوید: از استاد ابومنصور بن حمشاد[٤٢١]- پس از روایت حدیث نزول – شنیدم که می‌گفت: از ابوحنیفه در این خصوص سؤال شد، گفت: خداوند به آسمان دنیا پایین می‌آید ولی کیفیت آن معلوم نیست.

کسانی که در نفی آن دست نگه داشته و چیزی نگفته‌اند، تنها به خاطر ضعف علمشان به مفاهیم قرآن و سنت و اقوال سلف صالح بوده است.

به همین خاطر برخی از آنان انکار می‌کنند که خداوند بالای عرش باشد، بلکه می‌گویند: خدا در هیچ جا و مکان و جانبی نیست و نه در داخل عالم است و نه در خارج عالم. بدین صورت او را به صفت عدم و ممتنع متصف می‌کنند و او را به علو و استوا بر عرش که خود را برآنها متصف کرده متصف نمی‌کنند و برخی از آنها قائل به حلول خدا در هر موجودی هستند یا می‌گویند: خدا وجود هر موجودی است و مانند آن. خداوند از آنچه ظالمان و منکران می‌گویند بسیار برتر و والاتر است. راجع به اثبات صفت علو و بلندی برای خدا، هنگام توضیح گفتار طحاوی «محیط بکل شیٍء وفوقه» «خدا بر هر چیزی احاطه دارد و بالای هر چیزی است» توضیح و بیان بیشتری خواهیم داشت.

***

قوله «والمعراج حق وقد أسری بالنبي  ج وعرج بشخصه في اليقظة، إلی السماء ثم إلی حيث شاء الله من العُلا، وأکرمه الله بما شاء، وأوحی إليه ما أوحی، ما کذب الفؤاد ما رأی. فصلی الله عليه[٤٢٢] في الآخرة والأولی».

ترجمه «و معراج حق است، و پیامبر  ج شب هنگام برده شد و در حالت بیداری شخص پیامبر  ج به آسمان بلند کرده شد، پس از آن به جاهای بلندتری که خداوند خواست و خداوند تا هر اندازه خواست او را اکرام و تجلیل نمود و آنچه باید وحی کند به او وحی کرد. قلب پیامبر  ج [صورت اصلی جبرئیل] را که دید دروغ نگفت. پس درود و سلام خداوند در آخرت و دنیا بر او باد».

شرح عبارت «معراج» بر وزن مِفعال از عروج آمده است. معراج یعنی وسیله‌ای که در آن بالا برده می‌شود، و به منزله نردبان است لیکن نمی‌دانیم که کیفیتش چگونه است و حکمش همانند حکم دیگر مسائل غیبی است؛ به آن ایمان داریم و به کیفیت آن مشغول نمی‌شویم و کاری به کیفیتش نداریم.

[٤١٨]- او حکم بن عبدالله است که یکی از بزرگان و فقهای اصحاب ابوحنیفه محسوب می‌شود. امام ذهبی در کتاب «المیزان» ج ١ ص ٥٧٤ می‌گوید: او در رأی و نظر بصیرت خاصی داشت و علامه بود و شأن و منزلت بزرگی داشت ولی در ضبط و حفظ اثر، سهل انگار بود. عبدالله بن مبارک به او احترام خاصی می‌گذاشت و او را به خاطر دین و علمش تجلیل می‌کرد. وی به سال ١٩٩ هـ.ق وفات یافت.

[٤١٩]- حدیث نزول که بخاری به شماره‌های: ٦٣٢١ و ٧٤٩٤؛ مسلم به شماره: ٧٥٨؛ ابوداود به شماره‌های: ٤٧٣٣ و ١٣١٥؛ ابن ماجه به شماره: ١٣٦٦؛ ترمذی به شماره: ٣٤٩٣؛ مالک در «الموطأ»، ج ١ ص ٣٠؛ دارمی در سنن خود، ج ١ صص ٣٤٦ و ٣٤٧؛ احمد در مسند خود، ج ٢ صفحات ٢٦٤، ٢٦٥، ٢٦٧، ٢٨٢، ٤١٩، ٤٨٧، و ٥٠٤؛ نسایی در «الکبری» آن گونه که در «التحفة»، ج ١٠ ص ٩٩ آمده است؛ ابونعیم در «أخبار أصبهان»، ج ٢ ص ٢٥٤؛ دارقطنی در «کتاب النزول»، صفحات ١٠٢، ١٠٣و ١٠٧؛ ابن ابی عاصم در «السنة» به شماره: ٧٤٥ از طریق روایت ابوهریره آورده‌اند که رسول خدا  ج فرمودند «ينزل ربنا تبارك وتعالی کل ليلة إلی سماء الدنيا حين يبقی ثلث الليل الآخر يقول: من يدعونی فأستجيب له، من يسألنی فأعطيه، من يستغفرنی فأغفر له» «پروردگار ما هر شب موقعی که یک سوم آخر شب باقی می‌ماند به آسمان دنیا پایین می‌آید و می‌فرماید: هر کس مرا فرا خواند، دعایش را اجابت می‌کنم و هر کس از من چیزی بخواهد، خواسته‌اش را برآورده می‌کنم، هر کس از من آمرزش بخواهد، او را می‌بخشایم». این حدیث در «مسند طیالسی» به شماره: ٢٣٨٥ با لفظ «یهبط» آمده است. عده‌ای از صحابه آن را روایت کرده‌اند؛ نگا «الأزهار المتناثرة»، ص ١٢٤.

[٤٢٠]- متوفای سال ٤٤٩ هـ.ق .ذهبی در کتاب «السیر»، ج ١٨ به شماره: ١٧ شرح حالش را آورده و کتابش «عقیدة السلف وأصحاب الحدیث» را ستوده است و می‌گوید: هیچ انسان منصفی را ندیده‌ام مگر اینکه به فضل و علم او اعتراف نموده است.

[٤٢١]- او علامه و زاهد، صاحب تألیفات متعدد، محمد بن عبدالله بن محمد بن حمشاد نیشابوری و شافعی مذهب، متوفای سال ٣٨٨ هـ.ق است. شرح حالش در کتاب «سیر أعلا النبلاء»، ج ١٦ شماره: ٤٩٨ آمده است.

[٤٢٢]- در نسخه خطی (ب)، «فصلی الله وسلم عليه» آمده است.