مبتدع بودن کسانی که موقع شنیدن نغمهها و صداهای زیبا بیهوش میشوند
همچنین کسانی که موقع شنیدن نغمههای زیبا و دلنشین بیهوش میشوند، مبتدع و گمراه هستند! انسان نباید خواستار چیزی باشد که سبب زایل شدن عقلش است. در میان صحابه و تابعین کسی نبوده که این کار را حتی موقع شنیدن آیات دلنشین قرآن، بکند. بلکه آنان به گونهای بودند که خداوند متعال چنین توصیفشان میکند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ٢]
«چون یاد خدا شود دلهایشان ترسان شود و چون آیات او بر آنها تلاوت شود ایمانشان را بیفزاید و بر خدای خویش توکل کنند».
در جای دیگری آنان را اینگونه توصیف مینماید:
﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣﴾[الزمر: ٢٣]
«خدا زیباترین سخن را به صورت کتابی که [آیاتش] همانند یکدیگر و با هم سازگار است نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان خشیت دارند، پوست بدنشان از آن به لرزه میافتد. سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم و آرام میگردد. این است هدایت خدا که هر کس را بخواهد به آن هدایت میکند و هر که را خدا گمراه کند او را راهبری نخواهد بود».
اما عاقلانِ دیوانه را که علما از آنان ذکر خیر نموده و به نیکی نام بردهاند، کسانیاند که خیر و نیکی در آنان بوده است و سپس عقلشان زایل شده است. علامت این افراد، این است که در زمان جنونشان نوعی بیداری دارند و ایمانی را که در دلهایشان است، بر سر زبان میآورند و در حال زایل شدن عقلشان آن را هذیان میکنند برخلاف دیگران که موقعی که نوعی بیداری برایشان حاصل شود، کفر و شرک میگویند و در حال زایل شدن عقلشان آن را هذیان میکنند. کسی که قبل از جنونش، کافر یا فاسق بوده باشد، به وجود آمدن جنونش، کفر یا فسق او را از بین نمیبرد. همچنین است مؤمنانِ پرهیزکاری که دیوانه میشوند. اینان همراه مؤمنانِ پرهیزکار و باتقوا حشر میشوند. زوال و از بین رفتن عقل به سبب جنون یا هر علت دیگری خواه صاحبش متحیر نامیده شود یا سرگشته، موجب زیاد شدن ایمان و تقوا به او نمیشود بلکه بر خیر و شری که قبلاً بر آن بوده، باقی میماند نه آن را زیاد میگرداند و نه آن را کم میکند. اما جنونش او را از زیاد شدن خیر و نیکی محروم میکند همچنان که مانع عقوبت و مجازات او به خاطر شر و بدی میشود و آنچه که قبل از جنونش بر آن بوده، از وی پاک نمیشود.
آنچه برای بعضی افراد موقع شنیدن نغمههای زیبا و دلنشین حاصل میشود همچون هذیان و بر زبان آوردن برخی کلمات که مخالف سخنان معمولیاش است، باید دانست که این شیطان است که بر زبان او حرف میزند همان طور که بر زبان فردی که به بیماری صرع مبتلاست، حرف میزند، همه اینها از احوال شیطانی است. چگونه از بین رفتن عقل، سبب یا شرط یا نزدیکی به ولایت خدا میباشد آنگونه که بسیاری از گمراهان گمانش میکنند حتی یکی از آنان میگوید:
هم معشرٌ حلّوا النّظام وخرّقوا الـسياج فلا فرض لديهم ولانفل
«آنان جماعتی بودند که نظام را از بین بردند و دیوار را شکافتند پس فرض و سنتی نزد آنان وجود ندارد».
مجانين إلاّ أنّ سرّ جنونهم
عزيزٌ علی أبوابه يسجد[١٣٥٢] العقل
«دیوانههایی هستند فقط سرّ دیوانگیشان، عزیز است و عقل بر دروازههای آن سجده میکند».
این سخن انسان گمراه و بلکه کافر است که گمان میکند جنون سرّ و رازی دارد که عقل بر دروازه آن سجده میکند. این بدان خاطر است که او از برخی دیوانگان نوعی مکاشفه یا تصرفی عجیب و خارقالعاده دیده است. این کارها به سبب همراهی شیاطین با آن افراد است که روی میدهند همانطور که برای جادوگران و کاهنان، چنان میباشد. این انسان گمراه گمان میکند که هر کس حقیقتی را کشف کند یا کار خارقالعادهای را انجام داد، ولی و دوست خداست. هر کس به این معتقد باشد، کافر است، چون خداوند متعال میفرماید:
﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ٢٢٢﴾[الشعراء: ٢٢١-٢٢٢]
«آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ بر هر دروغپرداز گناهکار نازل میشوند».
پس شیاطین بر هر کس نازل شوند، او حتماً دروغ و گناه پیش خود دارد.
اما کسانی که با ریاضت و خلوت و سخت گرفتن بر خود، اظهار عبادت میکنند و جمعه و جماعات را ترک میکنند، افرادی هستند که تلاششان در زندگی این دنیا بیهوده رفت در حالی که گمان میکنند کار خوبی کردهاند. خداوند بر دلهایشان مهر غفلت زده است؛ همچنان که در «الصحیح» از پیامبر ج ثابت شده که ایشان فرمودند: «من ترك ثلاث جمعٍ تهاوناً من غير عذر، طبع الله علی قلبه»[١٣٥٣] «هر کس سه جمعه را از روی سهلانگاری و تنبلی بدون عذر ترک کند، خداوند بر دلش مهر غفلت میزند». و هر کس از اتباع سنت پیامبر ج روی گرداند در حالی که به آن علم دارد، مستحق خشم و غضب خداست و اگر نسبت به آن علم و آگاهی نداشته باشد، او گمراه است. به همین خاطر خداوند برای ما مقرر نموده که در هر وعده نماز از او بخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند؛ راه کسانی که خدا موهبتشان داده [که عبارتند] از: پیامبران و راستیپیشگان و شاهدان و صالحان، و آنان چه خوب همدمانی هستند. نه راه غضبشدگان و نه گمراهان.
اما کسی که داستان موسی با خضر ÷ را دستاویزی در جهت جایز دانستن بینیازی از وحی به خاطر دارا بودن علم لدنی قرار میدهد یا چیزی که برخی از کسانی که توفیق راه درست حاصل نکردهاند، ادعایش میکنند ـ، چنین کسی ملحد و بیدین است، چون موسی ÷ به سوی خضر مبعوث نشده بود و خضر هم مأمور به تبعیت و پیروی از موسی نبود. به همین خاطر به موسی گفت: تو موسی بنی اسرائیل هستی؟ موسی فرمود: آری. ولی محمد ج به سوی تمامی مخلوقات اعم از جنیان و آدمیان مبعوث شده، و اگر موسی و عیسی هم زنده بودند، قطعاً از پیروان پیامبر ج بودند، و وقتی عیسی ÷ به زمین فرود میآید، تنها به شریعت و آیین محمد ج حکم میکند. پس کسی که ادعا میکند او با محمد ج همانند خضر با موسی است، یا این مطلب را برای فردی از امت اسلام جایز میداند، باید دوباره اسلام بیاورد و شهادت حق را بر زبان جاری سازد، چون او به طور کلی از دین اسلام جدا شده چه برسد به اینکه از اولیاء خدا باشد! او به راستی از اولیاء و دوستان شیطان است. این مطلب، مورد جدایی میان زندیقان و بیدینان قوم و میان اهل استقامت میباشد. حرکت بکن آن را میبینی.
همچنین کسی که معتقد است کعبه پیرامون مردانی از آنان هر جا باشند، طواف میکند!! پس چرا کعبه به سوی حدیبیه خارج نشد تا اطراف رسول خدا ج موقعی که از کعبه باز داشته شد و او دوست میداشت که نگاهی به کعبه بیندازد، طواف کند؟ اینان شبیه کسانیاند که خداوند متعال آنان را چنین توصیف نموده است:
﴿بَلۡ يُرِيدُ كُلُّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن يُؤۡتَىٰ صُحُفٗا مُّنَشَّرَةٗ٥٢﴾[المدثر: ٥٢]
«بلکه هر فردی از آنها انتظار دارد که وی را نامههای سرگشاده [ی آسمانی] بدهند». تا آخر سوره.
***
قوله: «ونری الجماعة حقّاً وصواباً، و الفرقةً زيغاً وعذاباً».
ترجمه: «و معتقدیم که جماعت، حق و درست است و جدایی، انحراف و عذاب».
شرح عبارت: خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾[آل عمران: ١٠٣]
«و همگی به رشته الهی درآویزید و پراکنده نشوید».
[١٣٥٢]- در اصل نسخههای خطی، «مسجد» آمده و آنچه که در بالا آمده براساس «الفتاوی» اثر ابنتیمیه میباشد.
[١٣٥٣]- حدیثی صحیح است اما در «الصحیح» نیست آنگونه که شارح اظهار داشته است. ترمذی به شماره: ٥٠٠؛ احمد در «المسند»، ٣/٤٢٤؛ ابوداود به شماره: ١٠٥٢؛ نسائی، ٣/٨٨؛ ابن ماجه به شماره: ١١٢٥؛ دارمی، ١/٣٦٩؛ ابن جارود به شماره: ٢٨٨؛ دولابی در «الکنی»، ١/٢١ و ٢٢؛ بیهقی، ٣/١٧٢ و ٢٤٧؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج ٢٢ به شمارههای: ٩١٥، ٩١٦، ٩١٧ و ٩١٨؛ بغوی به شماره: ١٠٥٣؛ و طحاوی در «مشکلالآثار»، ٤/٢٣٠ آن را از طریق روایت ابوجعد روایت کردهاند. سند آن حسن است، و ابن خزیمه به شماره: ١٨٥٧؛ ابن حبان به شماره: ٥٥٤؛ و حاکم در «المستدرک»، ١/٢٨٠ آن را صحیح دانستهاند و ذهبی هم آن را تأیید کرده است. این حدیث شاهدی از طریق روایت جابر دارد که ابن ماجه به شماره: ١١٢٦؛ احمد در «المسند»، ٣/٣٢٣؛ حاکم در «المستدرک»، ١/٢٩٢؛ و طحاوی، ٤/٢٣٠ آن را روایت کردهاند. همچنین مزی در «تحفة الأشراف»، ٢/٢٠٩ آن را به نسائی نسبت داده اما در چاپ نیست. حاکم آن را صحیح و حافظ ابن حجر عسقلانی آن را حسن دانسته است. بوصیری در «مصباح الزجاجة»، ورقه ٧٤ میگوید: این اسناد، صحیح است و راویان آن ثقهاند. در همین باب طبرانی به شماره ٤٢٢ حدیثی را از اسامه بن زید با این لفظ روایت کرده است: «من ترك ثلاث جمعات من غير عذر، کتب من المنافقين» «هر کس سه جمعه را بدون عذر ترک کند، از زمره منافقان قلمداد میشود». در سند آن، جابربن یزید جعفی قرار دارد که ضعیف است. همچنین نسائی، ٣/٨٨-٨٩ روایتی را از ابن عباس و ابن عمرآورده است. مسلم به شماره: ٨٦٥؛ بغوی به شماره ١٠٥٤؛ و دارمی، ١/٣٦٩ حدیثی را از ابن عمر و ابوهریره روایت کردهاند. لفظ حدیث نزد آنان، بدین صورت است: «لينتهينّ أقوام عن ودعهم الجمعات، أو ليختمنّ الله علی قلوبهم وليکوننّ من الغافلين» «افرادی که نمازهای جمعه را ترک میکنند، یا دست از این کار بردارند و یا اینکه خداوند بر دلهایشان مهر غفلت میزند و آنان از غافلان و بیخبران محسوب میشوند». همچنین طبرانی، ج ١٩ به شماره ١٩٧ حدیثی را از طریق روایت کعب بن مالک آورده، و هیثمی در «المجمع»، ٢/١٩٤ اسناد آن را حسن دانسته است. احمد نیز در «المسند»، ٥/٣٠٠ حدیثی را از طریق روایت ابوقتاده نقل کرده است. سند آن، حسن است و حاکم آن را صحیح دانسته است.